سیدعلی خرم . استاد حقوق بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«لابیها در آمریکا و تقویت منافع ملی ایران»، نوشت:
توافق لوزان و سپس توافق وین و آنگاه قطعنامه شماره ٢٢٣١ شورای امنیت سازمان ملل متحد، همگی دوران خود را پشتسر گذاشتهاند و جهان در انتظار چگونگی رفتار مجلسین سنا و نمایندگان آمریکا درباره این توافقات است. از نظر حقوق بینالملل، قطعنامه ٢٢٣١ حجت را بر همه و از جمله مجلسین آمریکا تمام کرده و کار یکسره شده است؛ ولی چنانچه به هر دلیل، قوه مقننه آمریکا دست دولت این کشور را در انجام این توافقات ببندد، یک اقدام سیاسی محسوب میشود که راه برای ایران کماکان باز و قوه مقننه آمریکا در جهان منزوی خواهد شد. ایران طبق توافقات میتواند به تعهدات خود عمل کند و تمام کشورها، از جمله اعضای گروه ١+٥ به حمایت از ایران برخواهند خاست و اجماعی جهانی اطراف ایران تشکیل میشود؛ بهعبارتدیگر، زمام پرونده هستهای کاملا به دست ایران خواهد افتاد و دیگر کشورها بههیچوجه حاضر نیستند زیر بار سخنان فراقانونی آمریکا بروند و به خردهفرمایشات مجلسین سنا و نمایندگان آمریکا درباره تحریم ایران گوش فرا دهند، زیرا این بار دیگر قطعنامههای شورای امنیت نه در مخالفت با ایران، بلکه در حمایت ایران صادر شده است؛ اگرچه این حالت نیز برای ایران ضرری اساسی نخواهد داشت، زیرا دیگر کشورها مترصدند در بازار اقتصادی و صنعتی ایران شرکت کنند.
همچنین هیچ نگرانیای از نقض تحریمهای یکجانبه آمریکا نخواهند داشت و برعکس این صنایع و بانکهای آمریکا هستند که از حضورنداشتن در بازار ایران ضرر میکنند. بهعبارتدیگر، اگر مجلسین آمریکا دولت این کشور را وادار به توافقنکردن با ایران کنند، نه ایران، بلکه آمریکا را تحریم کردهاند. اگر بههرحال مجلسین آمریکا موفق به نقض توافقات شوند، به همین بسنده نخواهند کرد و انفاس خبیثه تندروهای آمریکایی با کمک اسرائیل و عربستان و کشورهای عربی هر روز درصدد پیادهکردن برنامهای علیه ایران خواهند بود که شاید ایران را تا آستانه درگیری بکشانند.
در این حالت است که ایران ترجیح میدهد مجلسین سنا و نمایندگان آمریکا سر عقل آیند و در مقابل کوششهای جهانی و دیپلماسی بینالمللی نایستند و بهجای تنش و درگیری بین ایران و آمریکا و دنبالهروهای آن کشور، فضای مثبت و سازندهای برای برقراری همکاری و صلح در منطقه خاورمیانه به وجود آید. اگر چنین شود، باید ایران هم به سهم خود آستین بالا زند و به کمک دولت آمریکا، دموکراتها و عقلای این کشور، که همه از حامیان توافق ایران و آمریکا هستند، بشتابد تا این بحران فروکش کند؛ بدین معنا که ایران باید در صحنه سیاسی و لابیهای مؤثر در آمریکا نقشآفرینی کند. کشورمان در عرض ٣٧ سال گذشته نه فقط تلاشی در این رابطه نکرده است، بلکه همه لابیهای طرفدار ایران در آمریکا را به چشم غیرخودی نگریسته و هیچ اقدامی برای تقویت آنان به منظور بهثمررسیدن این تلاشها در چنین روزهایی نکرده است. اینکه آمریکا مهد تمدن نیست، مهد آزادی نیست و قدرتی جهانی است که در بسیاری موارد ظالمانه عمل میکند، مقوله دیگری است که خدشهای بر تأثیرگذاری این کشور در سرنوشت کشور ما از جمیع جهات وارد نمیکند.
البته همه کشورهای مهم مانند ایران نیز بر دیگر کشورها نظیر آمریکا تأثیر میگذارند؛ بنابراین باید آمریکا را با همه نقاط قوت و ضعفش بهعنوان یک واقعیت قبول و سعی کنیم از این نقاط برای تقویت منافع و امنیت ملی خودمان استفاده کنیم.
گام دوم
ساختار سیاسی آمریکا بهطور قانونی اجازه میدهد که به نظرات و تفکرات در قالب گروهی در نظام سیاسی این کشور توجه شود و این آرا جایگاه مهمی در تصمیمگیریها داشته باشند و از همین نکته استفاده میشود و جایگاه لابیها در نظام سیاسی آمریکا تعریف میشود؛ مفهومی که قبل از انقلاب و نیز بعد از انقلاب، همواره از آن نفرت داشتهایم و بههمیندلیل از آن غفلت کردهایم. چه ما بپسندیم و چه نپسندیم، لابیها در آمریکا وجود دارند و بر تصمیمگیریهای دولتمردان اثرگذارند. اگر ٣٧ سال گذشته را از دست دادهایم، سعی کنیم با این پدیده آشنا شویم و آن را برای حال و آینده به خدمت بگیریم. بههرحال، اکنون بهعنوان یک دولت حاکم باید با این ابزارها کار کنیم. از این مقدمه که بگذریم، لابیها در آمریکا به شیوههای مختلفی شکل میگیرند؛ خودِ نگاه درست یا غلط افکار عمومی، یک لابی قوی و اثرگذار بر تصمیمگیران است. در آمریکا پایه اصلی تأثیرگذاری بر نظرات مردم و سپس تصمیمگیران، رسانهها هستند. هرکس در آمریکا بتواند بر رسانهها احاطه یا تسلط پیدا کند، میتواند بر افکار عمومی هم احاطه پیدا کند و سیاستهای دلخواه خود را از دهان افکار عمومی به خورد نظام سیاسی آمریکا بدهد. در آخرین مورد مشاهده شد که آقای اوباما برای مقابله با مخالفت نمایندگان مجلس و سنا با توافق هستهای، از طریق رسانهها دست به دامان مردم و نهادهای اجتماعی شد و از آنان خواست فورا با نمایندگان ایالت خود تلفنی تماس بگیرند و از آنان بخواهند به توافق هستهای رأی مثبت دهند. در آمریکا اقشار مختلف مردم اعتقاد دارند کار سیاست بهویژه سیاست خارجی را به رسانهها سپردهاند تا از جانب آنان عمل کنند، در آخرین دقایق به مردم بگویند حقیقت چیست و باید به چه چیزی رأی دهند؛ بنابراین صاحبان قدرت سعی میکنند تا حدودی بر رسانهها تأثیرگذار باشند تا رسانهها سیاستهای دلخواه آنها را تبلیغ کنند؛ البته تصور نشود رسانهها در آمریکا به این سادگی زیر بار نظر صاحبان قدرت میروند؛ رسانهها برای خود شخصیت مستقل دارند و تأثیرگذاری بر آنها فوتوفن زیادی میطلبد که در برخی موارد میتواند نتیجه عکس دهد. داستان واترگیت در دوره نیکسون و بسیاری از اسراری که در نظام سیاسی آمریکا افشا شده، توسط رسانهها صورت گرفته است؛ ازهمینرو رسانههای آمریکا بهسادگی مقابل صاحبان قدرت سر تعظیم فرود نمیآورند، اما در قبال حقایق و وقایع موضعگیری میکنند و میتوان آنها را متأثر کرد؛ برای مثال بسیاری از رسانههای آمریکا به عملکرد اسرائیل در قبال فلسطینیها معترض هستند و اعمال وحشیانه اسرائیل را منعکس میکنند، ولی توسط مراجع دیگر قیچی میشوند.
گام سوم
بعد از افکار عمومی و رسانهها نوبت به نهادهای مدنی و اجتماعی میرسد که قادرند بر افکار عمومی و سیاستمداران مؤثر باشند؛ برای مثال مردم آمریکا به واکنش خیریهها، عفو بینالملل (انگلیسی)، دیدهبان حقوق بشر (آمریکایی) و بسیاری از سازمانها و نهادهای مشابه حساس هستند. بخش عمدهای از مخالفت مردم آمریکا با زندان گوانتانامو از مخالفتهای عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر متأثر شد. نهادهای مدنی که اوضاع افغانستان و عراق را راحتتر از رسانهها میتوانستند منعکس کنند، توانستند نظر غالبی در آمریکا علیه اقدامات نظامی این کشور در افغانستان و عراق بهوجود آورند. دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی آمریکا از دیگر لابیهای این کشور هستند که در برخی از زمینهها نظیر زمینههای بهداشتی برای مردم مرجعاند و در زمینههای سیاسی و بهویژه سیاست خارجی برای نخبگان و تحصیلکردهها شاخص هستند؛ برای مثال اگر یکی از دانشگاههای معتبر آمریکا درباره ابولا در آفریقا گزارشی تحقیقی فراهم و به مردم توصیهای کند، مردم آمریکا عموما موبهمو آن را اجرا میکنند. اگر همین دانشگاهها درباره روابط آمریکا و روسیه یا آمریکا و ایران تحقیق و آن را منتشر کنند، تحصیلکردهها به آن توجه خواهند کرد و آن را به نظام سیاسی آمریکا تزریق میکنند؛ البته دانشگاهها هم مقید به تحقیقاتی بیطرف و براساس اصول کارشناسی هستند.
گام چهارم
پس از این دست موارد، لابیها اختصاصی میشوند و بستگی دارد چقدر بر نظام سیاسی آمریکا تأثیرگذار باشند؛ اگرچه مراکز تحقیقاتی از سوی افراد و نهادهای خصوصی بنا شدهاند، ولی بهتدریج در صحنه سیاسی آمریکا جایگاه خود را پیدا کردهاند. مهمترین این مراکز آنهایی هستند که از مقامات سابق و متخصصان و تحلیلگران باسابقه آمریکا، نظیر کیسینجر و برژنسکی تشکیل شدهاند. دو مرکز مهم سیاست خارجی در آمریکا که هر دو شورای روابط خارجی آمریکا نامیده میشوند
(Foreign Policy Council & Council on Foreign Relations)، معتبرترین اتاقهای فکر در زمینه سیاست خارجی هستند که عموما مقامات خارجی در هر سطحی، اعم از رئیسجمهور تا وزیر امور خارجه، برای تأثیرگذاری بر سیاست خارجی آمریکا در این دو شورا سخنرانی میکنند و به سؤالات مطرحشده پاسخ میدهند. مرکز دیگری در زمینه سیاست خارجی آمریکا در آسیاست که اگرچه نوپاست، ولی بهتدریج جایگاه پیدا کرده است. برخی از مراکز خصوصیتر هستند که مقامات سابق آمریکا آنها را بنا نهادهاند؛ نظیر ریگان، بوش، نیکسون، فورد و...؛ ولی با بودجهای که از بنیانگذار خود دارند، بسیاری از متخصصان و کارشناسان آمریکایی و خارجی را برای تحقیق و بررسی روی موضوعات مورد علاقه استخدام میکنند. با پیشرفت تکنولوژی اطلاعاتی و بازشدن شبکههای اجتماعی، این شبکهها تأثیرهای شگرفی بر افکار عمومی آمریکا و جهان گذاشتهاند و خود تبدیل به اتاقهای فکر نوینی شدهاند و علاوه بر نخبگان، مردم عادی را هم به اظهارنظر واداشتهاند. در میان نخبگان و متخصصان، شبکههای سیاسی- اجتماعی فراوانی در آمریکا رایجاند که در صورت ورود به آنها میتوان با طرح بحثها و نظریاتی بر افکار مشترکان شبکه اثر گذاشت. برخی از این شبکهها مستقیما با تصمیمگیران حاضر و سابق در ارتباط هستند که یقینا میزان تأثیرگذاری آنها به حوزه اجرا منتهی میشود. Gulf ٢٠٠٠، در عرض دو دههای که تأسیس شده، توانسته است بیش از٣٠ هزار نفر از متخصصان آمریکایی و خارجی و تصمیمگیران سابق و حاضر آمریکا را در خود جای دهد و به یک اتاق فکر و لابی مؤثر در صحنه سیاست خارجی آمریکا تبدیل شود. اسرائیل تنها لابیای است که با استفاده از یهودیان آمریکا اقدام به تأسیس مراکز تحقیقاتی در آمریکا کرده است و این مراکز نظیر بقیه مراکز تحقیقاتی به کار مطالعاتی مشغول هستند؛ ولی موضوعات مورد علاقه و مواضع این دست مراکز کاملا اسرائیلی است. بیدلیل نیست که اسرائیل بیشترین تأثیر را بر سیاست خارجی آمریکا دارد؛ چراکه اکنون در جامعه سیاسی آمریکا لابیهایی که با پول قدرتها و کشورهای خارجی تأمین میشوند، میتوانند رابطه ارگانیکی با مراکز تصمیمگیری آمریکا برقرار کنند و این در تطابق با قانون آمریکاست. مهمترین، قویترین و با نفوذترین لابی از نظر سیاست خارجی در آمریکا، لابی ایپک (AIPAC) است که از یهودیان آمریکا و اسرائیل تشکیل شده است و هر دو به این لابی پول تزریق میکنند. ما با سازمانیافتهترین مخالفت با اهداف جمهوری اسلامی ایران و مخالفت با نزدیکی آمریکا به ایران روبهرو هستیم.
جز رژیم اسرائیل و یهودیان آمریکا، بقیه کشورها، مذاهب و گروههای سیاسی- اجتماعی بینالمللی هم در آمریکا نفوذ و لابی دارند؛ سازمان منافقین با توجه به لابیسازی در آمریکا، در عرض ٣٥ سال از یک چهره منفور و تروریستی به یک اپوزیسیون ایرانی و مورد اعتماد مراکز تصمیمگیری آمریکا نظیر مجلس نمایندگان و سنا، تبدیل شده است. این سازمان با هزینهکردن پولهایی که از مخالفان ایران، نظیر اسرائیل و عربستان، بهدست میآورد، توانسته است حمایت برخی از نمایندگان مجالس آمریکا را بهطور ثابت جلب کند و آنان را در لابی خود قرار دهد. سلطنتطلبان و باقیماندههای رژیم شاه نیز لابی دیگری هستند که با اقدامات تخریبی خود، تلاش دارند از نزدیکی آمریکا به ایران جلوگیری و آمریکا را تشویق به حمله نظامی به ایران کنند.
رژیم اسرائیل بیش از ٧٠ سال است از خاصیت لابیها استفاده میکند و به ستمگری و ظلم و جور علیه فلسطینیها ادامه میدهد و میتواند با نفوذ در آمریکا از حمایت این کشور در مجامع بینالمللی برخوردار شود. علاوه بر اسرائیل، دیگر کشورها نظیر اعراب، ترکیه، چین، هند، ایرلند، لهستان، کشورهای آمریکای لاتین، ارمنستان، ایتالیا و شاید بقیه کشورها نیز لابی قوی در آمریکا دارند و امورات خود را بهاینوسیله تسهیل میکنند. تنها کشور مهمی که در آمریکا لابی ندارد، ایران است که قبل از انقلاب لابی پرنفوذ و قویای در سیستم سیاسی آمریکا داشته است. امروز ما قادر نیستیم توافق وین را از کریدورهای پرپیچوخم ساختار سیاسی آمریکا عبور دهیم و نهفقط ما، بلکه دولت آمریکا هم به علت وجود چهره شدیدا منفیای که لابیهای مخالف ما از ایران در آن کشور ساختهاند، قادر نیست با همه توانمندی خود این توافق را به تأیید کنگره آمریکا برساند.
توجه مهم
بههرحال امروز هم برای پیشبرد توافق هستهای و سایر موضوعات مورد علاقه ما، باید به آهستگی دست به ایجاد یک لابی قدرتمند در آمریکا، بهنفع منافع و امنیت ملی کشورمان، زد. در طول ٣٧ سال گذشته، اگرچه ایرانیهای مقیم آمریکا به ابتکار خود سعی کردهاند چنین لابیای را به وجود آورند، ولی بیاعتمادی و حتی شک و ظن در ایران نسبت به آنان باعث شده است نه موفق شوند و نه قادر باشند از خود در مقابل مخالفان جمهوری اسلامی ایران دفاع کنند. متأسفانه باید گفت بدترین وضعیت سیاسی در آمریکا را ایران پیدا کرده است بهطوری که در شرایط فقدان یک لابی قوی و همچنین فقدان روابط دیپلماتیک، موضوع ایران تبدیل بهکارت بازیای شده است که هرکس تندروی بیشتری در برابر ایران داشته باشد و خصمانهتر نسبت به ایران موضع بگیرد، میتواند صحنه سیاسی در آمریکا را به نفع خود تغییر دهد. این مشکل آنچنان به شکلی افراطی جلو رفته که موجب نگرانی متخصصان آمریکایی و حتی دولت آمریکا شده است؛ بنابراین دولت آمریکا آستین بالا زده است و از همه ارگانهای معتدل در این کشور میخواهد نسبت به ایران قدری بهتر فضاسازی کنند. ایران در این تنگی وقت و در کوتاهمدت باید از ایرانیها و آمریکاییهای طرفدار خود و بهویژه از اتاق فکرهای متعادل برای تأثیرگذاری بر سیاستسازان آمریکا حداکثر استفاده را بکند تا راه برای اقدامات درازمدت باز شود.
- بزنگاههای نفوذ دشمن
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
«نفوذ» در عرف سیاسی به معنای ورود و تخریب است در این میان ممکن است، تخریب بخشی از هدف نفوذ باشد و یا نتیجه قطعی نفوذ، بنابراین «تخریب» با مقوله نفوذ پیوستگی قطعی دارد. نفوذ و رخنه دارای وجوه مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، علمی و... میباشد. در این میان رسوخ و نفوذ سیاسی نوعا دارای تاثیراتی سریعتر است و حال آنکه در وجوه فرهنگی، اقتصادی و ...، نفوذ نوعا بصورت بطئی و در طول زمان صورت میگیرد. البته هر دو نفوذ در نهایت با هدف «تغییر» دنبال میشود.
آنچه طی سالهای اخیر زمزمه آن در کشور شنیده میشود عمدتا نفوذ از نوع سیاسی است اگرچه در حوزههای فرهنگی، اقتصادی نیز تلاش هر روزه دشمن وجود دارد. در بخش سیاسی، نفوذ عمدتا در سه موضوع دنبال میشود؛ نفوذ در ادراک سیاسی، نفوذ در متولیان امور و نفوذ در شبکه تصمیمگیری سیاسی کشور.
تلاش دشمن برای نفوذ در قوه ادراک سیاسی بدین منظور صورت میگیرد که نوعی باور نسبت به آن دسته از مقولات اساسی کشور که به نوعی جبهه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به حساب میآید شکل بگیرد که تسهیلکننده سلطه غرب بر ایران باشد. در این میان دشمن تلاش میکند تا درباره درستی باورهای اصیل تردیدافکنی کرده و سوءتفاهم به وجود آورد. بعنوان مثال دشمن تلاش میکند تا توانایی ملی را در مواجهه با مشکلات ناچیز معرفی کرده و انجام تصمیمات سخت برای عبور از مشکلات توهمی را منطقی جلوه دهد. دشمن از طریق تبلیغات فراوان توانایی ایران در مقابله با تحریم را پایان یافته معرفی میکرد و حال آنکه بطور واقعی نشانهای از فقدان کالاهایی که وجود آنان برای یک زندگی پیشرفته لازم است، وجود نداشت. اما دشمن با ارائه تصویری از یک اقتصاد به شدت فقیر، از آیندهای وحشتناک خبر میداد.
خداوند متعال در آیه 268 سوره مبارکه بقره به این ترفند اشاره کرده است (الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء والله یعدکم مغفرهًْ منه و فضلا والله واسع علیم) بعضی از مترجمین قرآن کریم از جمله مرحوم آیتالله مشکینی در ترجمه یامرکم بالفحشاء نوشتهاند (شما را وادار میکند تا از انجام خیر بازمانید و بخل ورزید). در همین یکی- دو سال اخیر شاهد بودیم که سخن از خالی بودن خزانه مملکت و در خطر بودن آب آشامیدنی مردم به واسطه تحریمها به میان آمد. این یک ترفند شناخته شده است که ریشه در القاء دشمن دارد. این در حالی است که دشمن متقابلا توانایی خود را در حل مشکلات برجستهسازی میکند و نتیجه آن این میشود که بعضی بگویند 70 درصد مشکلات کشور به واسطه تحریمهاست و کلید حل این مشکلات در توافق با کسانی است که این مشکلات را پدید آوردهاند. یکی دیگر از مراتب نفوذ در قوه ادراک سیاسی حریف، سوءتفاهم درباره اولویتها و جابجایی مسایل مبنایی کشور است.
«استقلال» یک کشور از اهمیت درجه اول برخوردار است. دشمن در این میان وانمود میکند که استقلال، یک کشور را از بقیه جدا میکند و این برای آن ضرر دارد و کشورها برای دور شدن از این ضرر باید در سیستم بهم پیوسته جهانی ادغام شوند این در حالی است که کشوری نظیر آمریکا که از «جامعه جهانی» و «ادغام فرهنگی و...» سخن میگوید اجازه نمیدهد که در یک متن مکتوب قبل از واژه آمریکا، واژگان «ایالات متحده» نوشته نشود!
مقامات این کشور به هیچوجه حاضر نیستند از واژه آمریکا بدون ایالات متحده استفاده کنند چه رسد به اینکه یک کشور بخواهد بدون پذیرش مفهومی بنام ایالات متحده آمریکا با یکی از ایالات این کشور رابطه برقرار نماید. اما در ایران، بعضی از شخصیتهای سیاسی با صراحت از حل و فصل مسایل با جامعه جهانی و قرار گرفتن ایران بعنوان یکی از اجزای این جامعه جهانی حرف میزنند و استقلال را موضوعی متحول یافته معرفی میکنند. کما اینکه دستیابی به علم را یک منفعت میدانند اما منفعتی که باید در هماهنگی با کشورهایی که در دنیا صاحب عناوین علمی هستند، دنبال شود از این منظر علم یک ارزش درجه دو و ثانویه است. از نظر آنان یک کشور بدون دستیابی مستقیم به علم، از طریق متصل شدن به کشورهایی که به علم آراستهاند، میتواند از آن بهرهمند باشد پس چه ضرری دارد که ما پایهها و شاخهها و میوههای علمی خود را ویران کنیم؟
یکی دیگر از جنبههای نفوذ سیاسی، نفوذ در حوزه تصمیمگیری سیاسی کشور است. کاملا واضح است که تصمیمات کلان سیاسی که دارای ارزش و اثر درازمدت هستند، در حلقههای کارشناسی مورد بحث قرار گرفته و به شکل ایده، بایدها و نبایدها، فواید و ضررها و اموری از این قبیل به متولیان امر تصمیمگیری سیاسی منتقل میشوند و در واقع در نهایت مسئولان ارشد یک دستگاه خاص، تصمیمی را اتخاذ میکنند که پیش از آن در حلقههای کارشناسی مورد بحث قرار گرفته و اصطلاحا پخت و پز شده است. خیلی طبیعی است که دشمن تلاش کند در چنین حلقههای کارشناسی نفوذ کند. مسلما این نفوذ در زمانهایی که درجه تعهد دستاندرکاران دستگاه خاص نسبت به اصول، مبانی، منافع و مصالح نظام سیاسی بالا باشد، دشوار خواهد بود و زمانی که با وام گرفتن از عبارتهایی روشنفکر مابانه، خدشه به اصول و مبانی تحمل شود، به آسانی صورت میگیرد.
اجازه بدهید یک مثال بزنم. در سال 1385 یک مقاله در سایت یک مرکز مهم کارشناسی نظام قرار گرفته بود و از آنجا که چندین مورد مشابه آن نیز دیده میشد، میتوان حدس زد که اصل محتوای آن مقاله در جلسات کارشناسی آن مرکز مهم در محدوده زمانی که آن مقاله روی خروجی سایت مجمع تشخیص مصلحت رفته، مورد بحث قرار گرفته است. کما اینکه اینجانب خود نیز شاهد طرح مباحث مشابهی در جلسات کارشناسی این مرکز بودهام. در این مقاله- بطور خلاصه- و بعد از حدود 20 صفحه طرح مسایل مختلف و ارائه چارچوبی که به مقاله ظاهری علمی میداد، آمده بود: «انطباق با جامعه جهانی و حل اختلافات با آمریکا، شرط اساسی به دست آوردن نفوذ و تاثیر در محیط پیرامونی است. جمهوری اسلامی تا زمانی که قدرت هژمون (آمریکا) را به رسمیت نشناسد و نخواهد اختلافات خود را با آن حل کند، نمیتواند در معادلات منطقهای اثرگذار باشد».
این مقاله، سپس فهرستی از موضوعات مورد اختلاف و تنازع بین ایران و آمریکا که باید با ابتکار عمل ایران یعنی پذیرش شرایط آمریکا حل شوند، ارائه کرده بود. یکی از این موارد این بود که ایران باید رابطه با گروههای غیر دولتی که آمریکا آنها را گروههای تروریستی میداند، قطع کند! یکی از این موارد این بود که ایران باید از هر اقدام شکبرانگیز که جامعه جهانی را درباره اهداف نظامی ایران نگران میکند، پرهیز نماید! و یکی دیگر این بود که ایران باید روند اداره حکومت را به گونهای که با معیارهای حقوق بشر سازگار باشد، تنظیم کند!
خب این یک مقاله ظاهرا کارشناسی است ولی شما میتوانید تمام تار و پود و منطق این مقاله را در سیاستهای آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ملاحظه کنید. پس کاملا واضح است که در این بین یک اتفاق نامیمون در پوشش کار کارشناسی صورت گرفته است. اما این مرکز تنها مرکزی نیست که طعمه نفوذ قرار گرفته است ما متاسفانه میتوانیم به دستگاههای عریض و طویل دیگری هم اشاره کنیم و با استناد به بعضی افرادی که به عنوان کارشناس دعوت به کار شدهاند اما به آسانی میتوان فهمید که به جای حرف کارشناسی، انتقال دهنده هدف دشمن به حوزه کارشناسی هستند، بگوییم در معرض نفوذ قرار گرفتهایم کما اینکه با بررسی متنها میتوانیم موارد نفوذ را بشناسیم البته این به معنای آن نیست که هر کارشناسی و یا هر اظهارنظر کارشناسی که ممکن است ما آن را قبول نداشته باشیم یا حتی در چارچوب نظام نباشد، این در معرض نفوذ قرار گرفته است. بحث این است که وقتی یک متن کارشناسی توانایی خودی را ناچیز و دور معرفی میکند و توان تهدید دشمن را بزرگ و نزدیک میخواند و خط میدهد که باید با دشمن هماهنگ شویم و از آن طرف، همین خط و نشان را در هدفگذاری و ادبیات آمریکا مشاهده میکنیم، در اینجا قطعا نفوذ اتفاق افتاده و باید برای آن چارهاندیشی کنیم.
یک وجه دیگر نفود در متولیان امور یک کشور است که نوعا به دو صورت اتفاق میافتد. یکی تلاش دشمن برای به قدرت رساندن عناصر همگرا با خود از طریق تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم است که در مواردی اتفاق میافتد و یکی دیگر از راههای نفوذ در متولیان مدیریت آنان است که در بسیاری از موارد اتفاق میافتد. ما در کشور خود و طی این روزها شاهد هر دو مورد بودهایم. اظهارات اخیر جوزف بایدن درباره انتخابات آینده ایران از نوع اول بود. اما در این میان اهمیت نفوذ در متولیان از طریق دوم بیشتر است. یکی از روشهای شناخته شده دشمن در مدیریت مسئولان یک کشور انجام «مصاحبههای هدفمند» و کلاسه شده به گونهای که مصاحبه شونده به صورتی ماهرانه کانالیزه میشود و روی موضوعاتی که مورد توجه دشمن است، تمرکز میکند. در این مصاحبههای تلویزیونی ظاهر قضیه این است که یک فرصت به طرف مقابل داده شده اما باطن قضیه این است که طرف مقابل را طی چند برنامه به رفتاری مطابق الگوی خود وادار نمایند. در این مصاحبهها نوعا روی دو نکته تاکید میشود، آنچه مطلوبیت حریف را تشکیل میدهد مضر و آنچه مطلوبیت خود را دربر میگیرد، ایدهآل معرفی میشود. اگر به متن مصاحبه رؤسایجمهوری ایران از زمان هاشمی تا زمان روحانی نظر بیاندازید درمییابید که خطرناک بودن برنامههای نظامی ایران از یک سو و نامطلوب بودن وضع حقوق بشر در ایران از سوی دیگر مورد تمرکز قرار گرفته و در نهایت مقام ایرانی بعد از چند مصاحبه کم کم به این فکر افتاده است که بله برای کاهش نگرانی دشمن و مطلوبتر کردن وضع حقوق بشر در ایران باید فکری کرد!
یکی دیگر از جنبههای نفوذ روی متولیان مدیریت اختلافات آنان است. یک رئیسجمهور در ایران باید بطور طبیعی از یک سو با گروههای ناهمخوان با اهداف نظام، مرز داشته و از سوی دیگر با نیروهای خودی نظام در وحدت نظری و عملی باشد. یکی از شگردهای دشمن این است که با تمرکز روی مواضع یک مقام حریف، خطوط مرزی آن را بهم بریزد و جای دوست و دشمن را برای او عوض کند. این بحث نیاز به تفصیل بیشتری دارد که از حوصله این یادداشت خارج است.
- امريكا، ژاپن و ايران
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش آورد:
٢٨مرداد هم گذشت و دوباره يادي از يكي از بدترين رويدادهاي ايران در قرن بيستم شد ولي به نظر ميرسد به صورت نوساني با اين مساله برخورد ميكنيم. در گذشته و هنوز هم از سوي عدهاي فقط به عنصر خارجي قضيه يعني امريكا و انگليس پرداخته ميشود و اكنون برخي افراد از آن سوي بام افتادهاند و خواهان مسكوت گذاشتن مساله امريكا و فراموشي گذشته شدهاند و براي اثبات ادعاي خودشان از ژاپن و نحوه برخورد مقامات ژاپن با امريكا در سالروز بمباران هستهاي مثال آوردهاند. واقعيت اين است كه اين نگاه اگرچه عناصر قابل دفاعي دارد ولي از يك مساله مهم غافل است و همين غفلت موجب ميشود كه اثرات اين ديدگاه برخلاف آن چيزي شود كه مورد نظرشان است و گروهي اين برداشت را بكنند كه نكند اين نوع برخورد زمينه بروز مشكلات بعدي شود و افرادي عمد دارند كه چنين مسائلي به حاشيه رانده شود. چرا؟
حتي اگر همه بپذيريم كه در صورت عدم دخالت ايالات متحده، حكومت مصدق سقوط نميكرد و ايران در مسير ديگري طي طريق ميكرد؛ مسيري كه به احتمال فراوان از وضعي كه پيموده شد بهتر بود، بنابر اين و از اين حيث بايد ايالات متحده را سرزنش كرد، ولي در اين ميان يك نكته را نبايد فراموش كنيم و آن اينكه تا كي ميخواهيم خود را به اين محكوميت سرگرم كنيم؟ اگر ضعفهاي دروني جامعه ايران و اشتباهات نيروهاي سياسي آن نبود؛ بهطور قطع آنان موفق به كودتا نميشدند. اينكه اين اشتباهات چيست را بايد به بحث گذاشت و قدر مسلم آن است كه وجود اين ضعفها و تكرار اين اشتباهات و نارساييها در ايران و جامعه ما است كه زمينه را براي بروز اين مشكلات و دخالتهاي ديگران فراهم ميكند. از اين رو پرداختن به اين وجه مساله و رفع كاستيهاي خودمان قطعا در اولويت است و بايد بيش از هر چيز به آن بپردازيم. ولي ناديده گرفتن مساله امريكا و نتيجه گرفتن از نحوه برخورد و رفتار ژاپنيها در سالگرد بمباران اتمي و تسليم ژاپن كاملا اشتباه است؛ به دو دليل مشخص.
١- اگر بپذيريم كه ايالات متحده در آن واقعه مداخلهاي غيرقانوني و برخلاف منافع ملت ايران وارد يك اقدام سياسي شده است، در اين صورت بايد تبعات چنين برداشتي را بپذيريم و همواره نسبت به تكرار آن هشدار دهيم و در نحوه رفتارمان با آنان جانب حزم و احتياط را رعايت كنيم. البته اگر به هر دليل معتقديم كه ايالات متحده در دهه دوم قرن بيستم و يكم متفاوت از ايالات متحده در دهه اول پس از جنگ جهاني دوم است، در اين صورت ميتوانيم به گونه مناسبتري برخورد و رفتار كنيم، به نحوي كه منافع ايران بيشتر و بهتر حفظ شود. ولي اين تحليل وقتي درست خواهد بود كه مساله مورد اشاره بعدي حل شود.
٢- اگر بپذيريم كه ايالات متحده در آن واقعه نقش موثري داشته است، در اين صورت هرگونه رابطهاي ميان ايران و ايالات متحده وقتي ميتواند در قالبي سازنده برقرار شود كه نسبت به گذشته نوعي تسويهحساب اخلاقي و سياسي صورت گيرد. اين بهترين آزمون جهت راستيآزمايي آنان در ايجاد يك رابطه متوازن است. تاكنون يك بار وزير خارجه اسبق امريكا يعني خانم آلبرايت و يك بار هم آقاي اوباما در اين باره اظهارنظر كردهاند، ولي هيچكدام در قالب رسمي نبوده است. فراموش نكنيم مقايسه ايران و ژاپن اگر متقلبانه نباشد، بسيار سادهلوحانه است. ژاپن كشوري است كه بدون اعلان جنگ و به صورت ناگهاني به بندر پرلهاربر و خاك امريكا حمله كرد و جنايات بيشماري در جريان جنگ منچوري و در ادامه آن در جنگ دوم جهاني مرتكب شد. كساني كه فيلم آخرين امپراتور را ديدهاند، گوشهاي از اين جنايات را متوجه شدهاند.
- سرمایه اجتماعی، کلید دولت اعتدال
سیدرضا صالحی امیری رئیس کتابخانه ملی و سازمان اسناد ملی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
نظرسنجی ها، تحلیلها و رویکرد نخبگان و روشنفکران و نگاه مردم و جامعه بیانگر این واقعیت است که در دو سال گذشته سرمایه اجتماعی دولت و در رأس آن جناب آقای دکتر روحانی افزایش قابل توجهی داشته است. برای اثبات این مدعا لازم است نخست نظری بر وضعیت نهاد دولت طی سالهای گذشته و مسیری که منجر به انتخاب آقای روحانی با شعار تدبیر و امید و سپس فراگیر شدن گفتمان اعتدال گردید، بیفکنیم.
واقعیت آن است که جامعه ایران در دولت گذشته با آسیب هایی جدی مواجه شد که حاصل آن انفعال و ایجاد احساس سرخوردگی میان آحاد مردم، نارضایتی عمومی، بیاعتمادی و در یک کلام افول سرمایه اجتماعی بود. اوجگیری دروغ و فقدان صداقت، تبدیل انگ زنی و تخریب به یک رویه، بیثباتی در تصمیم گیریها و... هر یک عاملی شد تا جامعه ایرانی به لحاظ اخلاقی و اجتماعی به سوی شرایط نامطلوبی سوق داده شود. بدیهی است که در چنین شرایطی میزان اعتماد در جامعه کاهش و سرمایه اجتماعی به میزان قابل توجهی تنزل یافت و همین مسأله موجب شد تا فرصتطلبان و ویژه خواران از انفعال و بیاعتمادی جامعه نهایت بهره را برده و دولت را به جولانگاه و ملک شخصی خود و دست یازیدن به حقوق مردم تبدیل کنند. متأسفانه اخبار ناخوشایندی که امروز از فسادها و انحرافهای سالهای قبل در جامعه دهان به دهان میچرخد، ریشه در این واقعیت تلخ دارد که جامعه ایران در سالهای 88 تا 92 به علت کاهش میزان سرمایه اجتماعی، قدرت پرسشگری و نظارت بر عملکرد دولت را از دست داد.
به بیان دیگر کاهش اعتماد منجر به از دست دادن اعتماد به نفس جامعه و دلسردی و نا امیدی از بهبود اوضاع هم شده بود. به همین دلیل میتوان گفت نقطه عطف انتخابات 92 و یکی از عوامل مهم پیروزی دکتر روحانی در مقابل سایر نامزدها، بازیابی اعتماد به نفس جامعه و تقویت حس همدلی و همنوایی بود اما این اعتماد به نفس یکباره به دست نیامد بلکه از یک سو شعارها و برنامههای روشنگرانه آقای روحانی که بر پایه دمیدن روح امید به جامعه و انجام امور بر اساس حاکمیت عقلانیت و اخلاق استوار بود و از سوی دیگر رفتار مترقیانه سرمایههای ملی و نخبگان و دلسوزان نظام و اقطاب سیاسی کشور بویژه اصلاح طلبان و بخشی از اصولگرایان معتدل و نیز اعتدالیون که با خرد جمعی منافع ملی را بر منافع گروهی ترجیح دادند باعث شد تا مردم باوجود ناخرسندی هایی که از تجربه پیشین داشتند یک بار دیگر پای صندوقهای رأی حاضر شده و جلوی روند تخریبی سالهای گذشته را بگیرند و حماسه سیاسی جدیدی خلق کنند. سخنان رهبر معظم انقلاب در ساعات آغازین انتخابات 92 مبنی بر حق الناس بودن رأی مردم و دخالت نداشتن ناظران و دستاندرکاران در رأی مردم و تدبیر ایشان در دعوت از همه ایرانیان پای صندوقهای رأی هم نقطه اطمینان بخشی بود که نوید بازیابی اعتماد در جامعه را میداد.
دولت یازدهم در دو سال گذشته بر همین اساس تلاش کرده است تا آنجا که میتواند پاسخگوی اعتماد جامعه باشد. چرا که میداند اگر جامعه به دولتمردان اعتماد داشته باشد میزان موفقیت ها چندین برابر خواهد شد. افزایش اعتماد و بالارفتن سرمایه اجتماعی به موتور محرکه دولت توان بیشتری میبخشد و به دولت در راه رسیدن به اهدافش یاری میرساند. عواملی که این اعتماد را حفظ و ارتقا بخشیده دقیقاً در رویکردهایی است که دولت تدبیر و امید خود را موظف و متعهد بدانها میداند: عقلانیت در نظام مدیریتی و تصمیمگیری کشور، اخلاق محوری، نگاه ملی به مسائل، تعامل و سازگاری و... از جمله رویکردهای دولت است که منجر به انسجام و وحدت نسبی آحاد جامعه و رضایت و مقبولیت اجتماعی شده است. فراموش نکنیم که در همین مدت مخالفان دولت برای کاهش مشروعیت و مقبولیت دولت از هیچ تلاشی فروگذار نکردهاند و با تخریب و انگ زنی سعی در کاهش کارآمدی دولت داشتهاند.
اما خوشبختانه هوشیاری و آگاهی مردم و تلاش خالصانه دولتمردان آنها را در رسیدن به اهداف خود ناکام گذاشته است. نامگذاری امسال به نام «همدلی و همزبانی دولت و ملت» از سوی رهبر معظم انقلاب هم فرصت دیگری را در اختیار دولت گذاشته تا با خدمت بیشتر همدلی خود را با ملت بزرگ ایران به اثبات برساند. به میزانی که همگرایی دولت و ملت افزایش یابد، سرمایه اجتماعی هم ارتقا یافته و مردم احساس رضایت بیشتری از دولت و نظام خود خواهند داشت.پس همه باید در جهت افزایش این سرمایه بکوشیم و با خضوع در برابر ملت در پی تحقق همه وعده هایی باشیم که ملت از ما انتظار دارند.