روزنامه ايران در ستون سرمقالهاش به قلم امیر یوسفی و با تيتر«کلید فهم سخنان روحانی»، نوشت:
کسی اگر بپرسد مهمترین حرف حسن روحانی- هم در سیاهیهای سطور و هم در سپیدیهای بین خطوط- دیروز در نشست مطبوعاتیاش چه بود، میز و منبر و میکروفون هم گواهی خواهند داد که فقط یک کلمه: «قانون». رئیس جمهوری در گفتوگوی خود با اصحاب رسانه، انگار با خود عهد کرده بود که از هر باب و بیتی که شروع میکند، آخرالامر به قافیه قانون برگردد؛ از هر نغمهای که سخنش را آغاز میکند، در پایان در مایه قانون فرود بیاید. صحبت از اقتصاد میشد، روحانی مخاطب را به کیمیای قانون و نقشی که در مداوای اقتصاد بیمار دارد، حوالت میداد. صحبت از رسانه میشد، دوباره پای تساوی همه مطبوعات در پیشگاه قانون را وسط میکشید. صحبت از سیاست و انتخابات و برجام میشد، باز هم این «قانون» بود که کلیدواژه کارآمد و تعبیر پربسامد سخنانش میشد. بی شبهه و شائبه، دیروز روحانی در پاسخ به هر سؤالی، اطلاعاتی کوتاه یا بلند تدارک میدید ولی بیدرنگ تسمهای «قانونی» گرد آن میبست و عرضه میداشت. کسی اگر بپرسد که مهمترین سخن رئیس جمهوری دیروز چه بود، قطعاً جوابش «یادآوری قانون» بود اما اگر بپرسد براساس کدام ضرورتها و الزامهایی تا این مقدار و به این میزان «کلمه متبرک قانون» را متذکر میشد، دستکم سه دلیل میتوان برایش اقامه کرد.
حسن روحانی همواره بر قانون پای فشرده است و این، نقل دیروز نیست. سیره او از آغاز زمامداریاش التزام به قانون و آداب آن بوده است اما هر چه پیش آمده است، عیار تأکید بر قانون در کلامش نابتر شده است. دیروز به اوج رسیده بود چرا که اولاً روحانی از نزدیک کسانی را یافته است که هنوز در قانون و ضرورت آن «سست ایمان» و «بدعهد» هستند و لذا به گفته او، «هر جا میگوییم قانون باید اجرا شود، عصبانی میشوند.» ثانیاًً روحانی به فرد یا افراد یا گروهها یا محافل یا جریانهایی برخورده است که آمر یا عامل «قانونگریزی سیستماتیک» هستند، و بر این اساس سوداگریها را سامان میدهند تا در حرکتی نظاممند به جنگ قانون بروند. ثالثاً روحانی حلقهها و هستههایی را کشف کرده است که نه به اصل قانون بی مهر و بیرغبتاند و نه آشکارا به مقاتله با قانون رفتهاند بلکه در سایه حفرههایی شبهقانونی کمین کردهاند تا زیر بیرق قانون، قانون را گردن بزنند. روحانی سیاستمدار مجربی است، سالها از این کرسی مسئولیت به آن یکی اسبابکشی کرده است. بیالتفاتها و بیاعتقادها به قانون را بخوبی میشناسد اما احتمالاً تجربه دو ساله حکمرانی در مقام رئیس قوه اجرایی، او را با عمق و عرض و ارتفاع بیمهریها در حق قانون و خساراتی که به بار میآورد، آشنا کرده است.
3- دیوار تحریم شکاف برداشته است حتی اگر نتوانیم از ورود به عصر پساتحریم حرف بزنیم. تحریم که فرو بپاشد، رنگ به سفره اقتصاد بازمیگردد. سفره که پهن شود، منافذ رسوخ فساد اقتصادی هم پیدا میشود. چیزی که منافذ را مسدود میتواند کرد، قانون است وگرنه پساتحریم به روزگار جولان کجدستان و سکهپرستان تبدیل میشود.از سوی دیگر 7-6 ماه بیشتر نمانده تا زمانی که دوباره صندوقهای رأی- خواه شفاف و شیشهای و خواه تودار و تیره- ردیف شوند. تب صندوق رأی که بالا بگیرد، میل سیاستپیشگان تنگچشم میجنبد و غول طمع از شیشه بیرون میآید به هوای ناخنک زدن به سلامت انتخابات. چیزی که غول را دوباره در شیشه میکند و دست طماع را داغ مینهد، قانون است. شاید به این دلایل بوده است که دیروز روحانی هر حرفی را- روشن یا با کنایه- از قانون شروع میکرد و به قانون خاتمه میداد. معلوم است که 150 دقیقه سخن راندن و پاسخ گفتن، چندین محور و موضوع متنوع در خود دارد اما دروازه ورود به مراد روحانی، یک لولا بیشتر نداشت: قانون. او اگرچه ماجرای قانون را «از کارهای سخت» دانست اما نه یک بار و دو بار بلکه چندین بار گوشزد کرد که «اجرای قانون وظیفه ماست.» به یادها آورد که «رئیس جمهوری مسئول اجرای قانون اساسی است» و «همه باید در برابر قانون سر تعظیم فرود آوریم.» این تأکید و تکرار را نباید آغاز یک منازعه سیاسی به شمار آورد بلکه پایانی بر بلاتکلیفیها، خودمحوریها و روزمرگیها میتواند باشد.
- برآورد چگونگي رد صلاحيتها در انتخابات بعدي
عباس عبدي در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
موضوع ردصلاحيتها همواره به عنوان يك مشكل اساسي و محوري در جريان انتخاباتهاي گوناگون مطرح بوده است و با توجه به اتفاقات شش سال گذشته و نيز رد صلاحيت صورت گرفته در جريان انتخابات سال ١٣٩٢، گمانهزني درباره چگونگي و ابعاد اين موضوع در انتخابات پيش روي مجلس آغاز شده است؛ موضوعي كه تاثير تعيينكننده در سرنوشت انتخابات و فضاي سياسي كشور دارد. گرچه ميدانم پيشبيني كردن در سياست ايران كار سخت و از يك جهت غيرممكن است، ولي ميخواهم در اين باره يك برآورد سياسي البته مشروط از وضع ردصلاحيتها در انتخابات مجلس (و نه خبرگان) سال ٩٤ ارايه كنم.
ابتدا بايد به يك واقعيت اشاره كرد و آن اينكه ملاكهاي قانوني موجود براي تاييد يا ردصلاحيت افراد به نحوي است كه واجد يكي از شروط معمول در قانون نيست، زيرا هر قانون در كنار برخي شروط ديگر بايد واجد ويژگي صراحت و شفافيت باشد. منظور از اين ويژگي فهم مشترك و به نسبت مشابه عموم مردم از ماده قانوني است، وجود اين ويژگي موجب ميشود كه اجراي قانون تحت تاثير سلايق شخصي قرار نگيرد. ولي همه ميدانيم كه طي دورههاي گوناگوني كه رد صلاحيت انجام شده، از معيار روشني تبعيت نشده است و به همين دليل كسي نميداند در نهايت چه كساني مشمول رد صلاحيت ميشوند. نمونه بارز آن يكي از نمايندگان مجلس ششم است كه طي چند دوره نامزدي صلاحيت او يك در ميان رد و تاييد ميشد. با توجه به اين نكته معتقدم كه ردصلاحيتها بيش از آنكه مرتبط با يك برداشت حقوقي از مفاد قانون باشد، متاثر از وضعيت سياسي در جامعه است. به اين معنا كه اگر حس كنند برخي نيروها، حضور انتخاباتي را براي رسيدن به اهداف ديگر مستمسك قرار دادهاند، قابل انتظار است كه حربه رد صلاحيتها بُرنده و فراگير شود.
ولي اگر گمان كنند اين حضور با چنين قصدي انجام نميشود، حتي اگر از موضع منتقدانه حضور يابند، ردصلاحيتها ويژگي پررنگ سياسي پيدا نخواهد كرد و برحسب ويژگيهاي فردي داوطلب انجام خواهد شد. حال بايد پرسيد كه گمان و تصور طرف مقابل را چگونه ميتوان ارزيابي و درك كرد؟ به نظر من تصور و برداشت طرف مقابل در خيال و اوهام شكل نميگيرد، همچنان كه تاكنون هم بر اين اساس نبوده است و اگر در مواردي وهم و خيال هم در آن وجود داشته، سهم آن در شكلگيري تصورشان غالب نبوده است. اين طور نيست كه يك يا چند نفر بنشينند و هر تصميمي خواستند بگيرند، اگر چنين بود از ٢٠ سال پيش ميتوانستند تصميمات نهايي موردنظر خود را بگيرند.
ساختار تصميمگيري در ميان آنان پيچيدهتر از اين است كه مخالفان آنها تصوير ميكنند و مهمتر از همه اينكه يك ساختار متمركز و از بالا به پايين ندارند. آنها تحت تاثير نيروهاي متعدد عرضي و طولي در ساختار خود قرار دارند و به ميزاني كه مخالفان آنان سياستمدارانه رفتار كنند، از تمركز و تصلب تصميمگيري آنها كاسته ميشود. با اين توضيحات معتقدم كه شرايط سياسي ايران به گونهاي است كه ترجيح اوليه ساختار قدرت بر رد صلاحيت گسترده از نامزدهاي نمايندگي مجلس نيست مگر آنكه وضعيت و رفتار سياسي منتقدان در انتخابات به گونهاي باشد كه آنان از نتيجه احتمالي هراسان شوند و افزايش دايره رد صلاحيتها را در مقايسه با چنين حضوري از منتقدان در انتخابات، به نفع خود بدانند. اين ارزيابي از كجا آمده و چه نتايجي بر آن مترتب است؟
برداشت كلي من اين است كه ساختار سياسي در ايران از يك سو علاقهاي ندارد كه وضعيت سياسي در شوك جديدي وارد شود. منظور از شوك هرگونه تغيير پيشبيني نشده و به هم زننده وضع ايجاد شده پس از خرداد ١٣٩٢ است. هزينههاي شوك را زياد ارزيابي ميكند، از سوي ديگر با انتخابات سال ١٣٩٢ به نوعي از آرامش و پايداري سياسي رسيده است كه بسيار غنيمت ميداند. رفتارهاي دو سال اخير را ميتوان نشانگر اين برداشت دانست و از همه مهمتر اينكه به خوبي ميدانند لازمه اجرايي شدن توافق وين، رسيدن به حدي از وفاق داخلي سياسي است؛ وفاقي كه همراه با فراموشي نسبي يا عملي گذشته باشد. از اين رو معتقدم اگر گروههاي اصلاحطلب و ساير منتقدان به گونهاي رفتار كنند كه همسو و همگام با اين برداشت باشد، عليالاصول شاهد رد صلاحيت گسترده به منزله يك روند سياسي نخواهيم بود.
اصلاحطلبان براي آنكه در اين مسير حركت كنند، بايد عمل آنها در دو سطح بازتاب داشته باشد. اول در سطح راهبرد و شعارها و سپس در سطح نامزدهاي انتخاباتي. تاكيد كنم كه اصلاحطلبان نيازي ندارند از شعارها و فهم و حتي افراد خود كوتاه بيايند يا آنها را ناديده بگيرند. بلكه كافي است كه از نظر ادبيات سياسي و نيز اولويتبندي برنامههاي خود را با ايده فوق هماهنگ كنند و از نظر نيروي انساني براي معرفي به عنوان نامزدهاي نمايندگي فرصت را مغتنم بشمرند و تعداد زيادي از نيروهاي جوانتر و پرانرژيتر را كه با اين ايده كلي موافق هستند به عرصه عمومي روانه و معرفي كنند. فراموش نبايد كرد قرار نيست كه هر خواست اصلاحطلبانه لزوما به دست اصلاحطلبان محقق شود. وقتي كه زمينهها فراهم شود، چه بسا ديگران به دلايل متعددي آمادگي بيشتري براي تامين آن خواستها خواهند داشت، تجربه دو سال گذشته از اين نظر بسيار آموزنده و مهم است.
- «تصمیمها» برتر از منابع
تقیزادهخامسی معاون پیشین شهرداری تهران در ستون سرمقاله شرق آورد:
رئیسجمهور و مسئولان دولت یازدهم با لکنتزبان میخواهند به مردم بگویند دولت گذشته با تصمیمهای نادرست در حوزههای بینالمللی، منطقهای و داخلی، آسیبهایی جدی به کشور وارد کرده است و توسعه را برای چند دهه آینده به گروگان گرفته و درواقع دولت پاک آب پاکی را بر دستان دولتهای آینده ریخته است.
آمار و ارقام هم نشاندهنده همین وضعیت است و اوضاع را خوشتر نشان نمیدهد. خالص اشتغال صفر، رکورد در واردات ٩٥ میلیارددلاری، بودجه جاری ١٢٠ هزار میلیاردتومانی، نرخ تورم ٤٣ درصدی، هزاران پروژه نیمهتمام و انبوه بدهیهای معوقه به پیمانکاران از جمله میراث دولت گذشته برای امروز هستند. حتی اگر سخنگوی دولت یازدهم با خرسندی بیان کند که پنجهزار میلیارد ریال از اعتبارات عمرانی تا شهریورماه تخصیص داده شده که در مقایسه با سال گذشته افزایش چشمگیری داشته است، اما آنان که با اعداد و ارقام آشنایی دارند تشخیص میدهند که این درصد تخصیص در شهریورماه تنها صرف پرداخت بخش کوچکی از تعهدات دولت به پیمانکاران خواهد شد و امسال برای سازندگان کشور مصداق سالی است که نیکوبودنش از بهارش پیداست!
اما منابع تنها تعیینکننده نیستند و میتوانند با تصمیمهای درست آراسته و پیراسته شوند. همانطور که «دولت مهرورز»، نامهربانی کرد، چندصد میلیارددلار درآمد را با تصمیمات نابجا هدر داد و فساد را بهعنوان میراث تاریخی نهادینه کرد، این دولت میتواند با درایت، نظر ملت و جامعه بینالمللی را جلب کند و کشور را بهتدریج به سمتوسوی خردگرایی و در نتیجه توسعه متوازن سوق دهد.
دولت در حوزه خارجی توانست کشور را از یک پیچ خطرناک عبور داده و ملت، دولت منتخب خود را باور کرده است. اکنون در حوزه داخلی میتوان با تشکیل یک تیم مجرب، کاردان و اهل گفتوگو، لوکوموتیو توسعه را با جذب منابع داخلی و بینالمللی به حرکت درآورد. دولت نباید از همکارانش در سطوح بالا که فعالیتهای روزانه و عملکرد دولت قبلی گریبانگیر آنها شده است انتظار جذب منابع داخلی و بینالمللی داشته باشد، بلکه فقط اگر مدیران دولتی مسیر مشارکت بخش خصوصی را از فساد پاک کنند، هنرمندی آنان هویدا خواهد شد. بخش خصوصی میتواند میداندار این تیم مذاکرهکننده باشد تا با پشتوانه دولت، قانون سرمایهگذاری خارجی را که محصول دولت اصلاحات است فعال کند یا اگر قانون نیازمند بهروزشدن است با مشورت فعالان بخش خصوصی، آن را سریعتر به نتیجه برساند. این گفته «استرایتن» در کتاب پیشگامان توسعه است که «تصمیمها» بیشتر از «منابع» در توسعه کشورها مؤثرند و ما امروز درستی این سخن را با تمام وجود حس میکنیم!
- روزنههای نفوذ
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
برخلاف آنچه دشمن میکوشد به عنوان واقعیت ایران اسلامی نشان دهد، مردم در ضرورت دشمنی با آمریکا و ستیز با مستکبرانی که هم و غمشان نابودی انقلاب اسلامی و ثمره خون فرزندان آنهاست، کمترین تردیدی ندارند. این واقعیت را دشمن بهتر از هرکسی میداند چون بارها و بارها از مردم سیلی خورده و به فضل خدا خواهد خورد. اما همه تلاش آنها این است که این خط نادرست را با بهکارگیری دستگاه رسانهای خود در داخل و خارج کشور، به جامعه و در مدلی بالاتر به مدیران نظام القا کنند و اینگونه وانمود کنند که مردم از حمایت انقلاب خویش دست برداشتهاند! آنها میکوشند رای مردم در هر انتخابات را با این نگاه ارزیابی کرده و آن را در همین مضمون نادرست تحلیل و تفسیر کنند و روی ابر آرزوهای خام خویش پرواز کنند! خیالی خام و سودایی ناتمام که به فضل الهی هرگز محقق نشده است.
اما با اینکه هم امام راحل عظیمالشان و هم رهبر عزیز انقلاب بر وفاداری و ایستادگی مردم بر سر اصول انقلاب صحه گذاشته و از آن تجلیل کردهاند، باید گفت این تنها یک روی سکه - و البته روی مهم آن - است و لاجرم همه ماجرا نیست و دشمن را از تلاش- مذبوحانه - برای نفوذ در صف به هم فشرده مردم ناامید نکرده و نمیکند. روی دیگر این سکه، تلاش آنها برای نفوذ در مسئولان و از آن طریق نفوذ در شبکه مدیریتی کشور است. عدهای با شنیدن و خواندن این سخنان، بلافاصله چهره در هم کشیده و ناراحت میشوند که چرا برخی مسئولان کشور را نفوذی قلمداد کرده و زحمات آنها را نادیده میگیرید!؟ اما اساسا سخن بر سر این نیست که دشمن عوامل خود را به داخل کشور گسیل کرده یا با ترفندهای متعارف و معمول از آنها در شبکه مثلا جاسوسی خود بهره میگیرد! برعکس مراد این است که تا حد ممکن راههای نفوذ دشمن در بین مسئولان بسته شده و روزنهای که آنها بدان دل بستهاند کور شود. رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با هیئت دولت، صراحتا به خطر نفوذ دشمن اشاره کردند و فرمودند: «اینها درصدد نفوذند، درصدد رخنه کردنند؛ این رخنه از جاهای مختلفی ممکن است باشد؛ مواظب باشید. یک وقت آدم خبر میشود که فرض بفرمایید فلان سازمان آمده یک بخشی از مجموعه فرهنگی ما را ... به یک شکل خاصّی دارد هدایت میکند؛ این را آدم میفهمد، بعد که نزدیک میشود میبیند کار خطرناکی و کار بزرگی است امّا آدم توجّه نداشته؛ اینها رخنه است؛ در زمینههای گوناگون؛ در زمینههای اقتصادی، در رفت و آمدها، در همه دستگاهها...» در این مدل از پروژه نفوذ، کسانی هدف قرار میگیرند که علیالظاهر- و البته باطنا نیز- هیچ وابستگی به دشمن ندارند، نه مستقیم نه غیرمستقیم. نه از کسی و جایی فرمان میگیرند و نه نسبت به آرمانهای انقلاب اظهار پشیمانی میکنند، اما نقاط ضعف و معایبی در کارشان هست که دشمن از آنها به عنوان پل پیروزی استفاده میکند و از آن طریق به داخل شبکه مدیریتی کشور نفوذ میکند. در این مسیر علل و موضوعات مختلفی قابل شرح و طرح است:
یکی از اصلیترین نشانههای این مدلها، نادیده گرفتن دشمنی دشمنان و فراموشی خیانتها و خباثتهای آنان در حق مردم است. اینکه یک مقام مسئول در نظام جمهوری اسلامی، آمریکا را دشمن نداند و در قول و فعل به این باور باشد که آمریکا هم کشوری است مثل سایر کشورها و میتوان با او مثل فلان کشور همسایه یا فلان کشور آفریقایی مراوده داشت، آغاز انحراف و نقطه شروع پروژه نفوذ است. این فرایند لزوما به فرمان آمریکا شکل نگرفته اما فارغ از علت و ریشه این باور غلط، باید آن را مهمترین رخنه نفوذ دانست. در همین دیدار اخیر حضرت آقا فرمودند: «یک نکتهای را من ... در ذهنم هست که جزو نگرانیهای من است، جزو دغدغههای بنده است و آن این است که ما توجّه کنیم به هدفهایی که دشمنان صریح جمهوری اسلامی در ذهن خودشان دارند میپرورانند و کارهایی که میخواهند انجام بدهند.
مسلّم است که دشمنیهای دشمنان جمهوری اسلامی از اوّل انقلاب تا حالا کاسته نشده؛ ... همان کارهایی که از روز اوّل انقلاب میکردند، امروز هم میکنند؛ منتها خب کارها تطوّر پیدا کرده، شیوههای کاری آنها تحوّل پیدا کرده... یکوقت یکجور دشمنی میکردند، ضربه میزدند، حالا با ابزار دیگری، با وسیله دیگری؛ این را نباید از نظر دور داشت... ممکن است اظهارات آنها جور دیگری باشد امّا واقعیتهای خارجی همان دشمنی را نشان میدهد و شاخصهای دشمنی است؛ منتها با شیوههای خاصّ خودش... عمده این است که فراموش نکنیم که در مقابل ما یک جبههای وجود دارد - جبهه دشمن- که بنای بر دشمنی دارد... (قرار داریم)» صراحت این سخنان - که پیشتر نیز بارها و بارها از سوی ایشان مورد تاکید قرار گرفته بود- حاکی از جدی بودن خطر دشمن و هشدار درباره خطر غفلت از دشمنی دشمنان قسمخورده نظام است.
اما ممکن است افرادی به دشمنی دشمن اذعان داشته و حتی آن را ابراز کنند اما در عمل، جدول دشمن را تکمیل کنند! چگونه!؟ میدانیم و بارها هم ثابت شده که دشمن درصدد ناامید کردن مردم از آینده است، درصدد اثبات ناتوانی ایرانی در اداره کشور است، درصدد اثبات این نکته است که هر پیشرفت و ترقی و رفاهی، تنها و تنها از مسیر کرنش در برابر غرب و گردن کج کردن پیش آمریکا میگذرد. میدانیم که اصلا، اصلیترین نبرد ما با آنها در همین ساحت قابل ارزیابی است که ما مدعی برافراشتن پرچم تمدن توحیدی هستیم که مقابله با ظلم و غارتگری لازمه آن است و آنها درصدد به پایین کشیدن این پرچمند. حال اگر مسئولی رسما و علنا اعلام کند که متوجه دشمنی آمریکا هست ولی در عمل مردم را از توان داخلی ناامید کند، گشایش را در لبخند آمریکا خلاصه کند، اقتصاد مقاومتی و تامین زیرساختهای حیاتی به دست مردم را در حد شعار بپذیرد اما نه تنها هیچ اقدام عملی برای تحقق آن نکند بلکه همه راهها را به سوی آن مسدود کند، قطعا و بیتردید، دشمنشناسیاش به کار نیامده و مواضعش نقطه امید دشمن برای نفوذ به حساب میآید.
مسئولی که در عمل و تصمیمگیری معتقد باشد خودکفایی شعار و آرزویی غیرقابل تحقق است، یا جرات نداشته باشد که از امکان تمدنسازی و ایفای نقش مدیریتی ایران در جهان آینده سخن بگوید و تصمیماتش به گونهای باشد که صنعت و دانش و تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی ما را در برابر تمدن غرب حقیر و ناچیز قلمداد کند و به دنبال همه چیز در آن سوی آبها بگردد و آمریکا را ابرقدرت مطلقالعنان در همه عرصههای تمدنی بداند و ناچار به اقتضائات این باور مسموم تن دهد، عملا همه ابزارهای نفوذ دشمن را پذیرفته و بهترین سرپل برای گسیل باور مسموم «ما نمیتوانیم» قلمداد میشود و عملا جدول دشمن را تکمیل میکند. رهبر انقلاب در خصوص هوشیاری و پرهیز از این لغزش فرمودند: «این را مطلقاً همه مسئولین مختلف ... دستگاههای اقتصادی، دستگاههای فرهنگی توجّه داشته باشند که ما در داخلِ نقشه طرّاحی شده دشمن قرار نگیریم و بازی نکنیم؛ که فلان تصمیمی که ما میگیریم، چه در زمینه سیاست، چه در زمینه اقتصاد، چه در زمینه تجارت، چه در زمینه فرهنگ، کمک بکند به آن بسته تعیینشده دشمن که برای خودشان هست.»
اما گروه سومی داریم که ظاهری موجهتر و رفتاری باورپذیرتر و در عین حال خطرناکتر دارند! اینها کسانی هستند که ممکن است دشمنی آمریکا را قبول داشته باشند، معتقد باشند ایرانی مسلمان توان و عرضه همه کاری دارد و میتواند در همه عرصهها نقشآفرینی کند، اما با محاسبات و مناسبات - به ظاهر منطقی- به این باور رسیدهاند که ما -علی رغم میل باطنیمان- توان رقابت و رویارویی با ابرقدرتها و ارائه مدلی نوین و تمدنی اسلامی به جهان را نداریم، پس بهتر است همچون شهروندی سر به زیر و سر به راه، به کنجی خزیده و از ادعاها و آرمانهای خود دست برداریم! چرا که آرمانهای ارزشمندمان با واقعیتهای موجود تناسبی نداشته و ما ناگزیریم که به واقعیت تن دهیم! نبرد ذهنی این دسته، جدال «آرمان» و «واقعیات» است. جدال خطرناکی که براساس آن که نشات گرفته از «عقل محاسب غربی» است، نه تنها اصل انقلاب اسلامی،که قیام و بعثت انبیاء الهی در برابر طاغوتهای زمانشان، از اساس امری خطا و بر خلاف واقعیات و بدیهیات عقلی تلقی میشود و نباید در آن راه پای مینهادند!
بارزترین نقطه انحرافی ذهن این گروه «ایمان نداشتن به غیب» و فراموشی امدادهای غیبی است، آنها در عین مسلمان بودن، همه چیز را صرفا در چارچوب «دو دو تا چهارتای مادی» محاسبه میکنند و هیچ وزن و سهمی برای اراده الهی و نصرت و یاری او قائل نیستند. قطعا اگر این گزاره به عنوان اعتقاد این افراد به آنها یادآوری شود، برآشفته میشوند و آن را از اساس رد میکنند! اما اینجا سخن از باور است نه گفتار. تردیدی نیست که هر مسلمان مومن و باورمند به غیب هم برای امور خود محاسبه میکند و با تدبیر و برنامهریزی آن را به پیش میبرد، اما تفاوت اینجاست که مومن، افزون بر توان ظاهری و مادی خود، به نصرت الهی هم اعتقاد و بالاتر از آن اعتماد دارد و برای آن حساب ویژهای باز میکند.
مومن، با عقل و خرد جمعی برنامهریزی میکند، به نظر دیگران اهمیت میدهد و خود را در دانش آنها شریک میکند، در مقام عمل، سختکوشترین فرد از بین همگنان خود است، خواب و آسایش را بر خود حرام میکند، کمر همت میبندد و از رفاه و آرزوهای خود چشم میپوشد تا گرهای از کار مردم باز کند و در همه این لحظهها نصرت الهی را میطلبد. اما افراد این گروه اخیر، حال فکر کردن ندارند، حوصله حرکت جهادی و شب بیداری ندارند، خستهاند! و چون چنینند با محاسبهای فوری به این نتیجه میرسند که «ما نمیتوانیم»! البته آنها همه این تسلیم و ذلتپذیری را در قالب توجیهات زیبا و به ظاهر منطقی و طرح دوگانه «آرمان- واقعیت» ابراز میکنند تا امکان نقد را از مخالفان سلب و عوام را با خود همراه کنند. رهبر عزیز انقلاب درباره نسبت آرمانها و واقعیات در ماه مبارک رمضان اخیر فرمودند: «یک عدّهای تبلیغ میکنند و وانمود میکنند که آرمانخواهی مخالف واقعگرایی است؛ نه آقا، آرمانخواهی مخالف محافظهکاری است، نه مخالف واقعگرایی. محافظهکاری یعنی شما تسلیم هر واقعیتی - هرچه تلخ، هرچه بد- باشید و هیچ حرکتی از خودتان نشان ندهید؛ این محافظهکاری است. معنای آرمانگرایی این است که نگاه کنید به واقعیتها و آنها را درست بشناسید؛ از واقعیتهای مثبت استفاده کنید، با واقعیتهای سلبی و منفی مقابله کنید و مبارزه کنید. این معنای آرمانگرایی است. چشمتان به آرمانها باشد.»
نظر شما