لجوج، فقط آن بچه خردسالي نيست كه هرچه مادرش به او بگويد طرف قابلمه نرو! جيز است! ميسوزي! اما باز ميرود، دست ميزند، ميسوزد، جيغ ميكشد و بعد براي انتقام موهاي مادرش را ميكشد.
يك دنده، فقط آن دانشآموزي نيست كه اصرار ميكند موتور پدرش را بردارد و در خيابان جولان دهد. هرچه پدر اصرار ميكند نكن پسرم! باز ميكند. يك عصر پاييزي، موتور پدرش را كش ميرود و حادثه ميسازد.
دو تا ماشين به هم رسيده بودند داخل يك كوچه باريك. يكي بايد دنده عقب ميرفت تا ديگري رد شود. روي لجبازي هيچ كدام در اين كار پيشقدم نشد. آخرالامر هر دو راننده، از ماشين پياده شدند و هركدام گوشهاي از كوچه روي جدولها نشستند. زل زدند درصورت هم و ميزان لجبازي هم را به تماشا نشستند. ترافيك سنگيني دوطرف كوچه معطل اين دو تا آقا و خانم راننده بود. اما هيچ رويي كم نشد. اين يعني لجبازي.
خيلي از ما لجبازيم. من، شايد شما و يا خيليهاي ديگر كه اين مطلب را نميخوانند. خيلي جاها حق را ميشناسيم اما زير پا ميگذاريم. خيلي وقتها از حق كشي صدمه خوردهايم اما باز تكرار ميكنيم. ما برخي كارها را از روي جهالت انجام ميدهيم چون عاقبتش را نميدانيم. يكبار كه تجربه كنيم از آن بر ميگرديم و ديگر تكرارش نميكنيم. اما برخي كارها را از روي لجاجت انجام ميدهيم. بهرغم آنكه عاقبت آن را ميدانيم و بارها تجربه كردهايم اما باز بر تكرار آن پافشاري ميكنيم.
ميشود با يك نامه عذرخواهي، كلي از گرفتاريها و دعواها را پايان داد، اما نميكند. ميتوان با يك پيامك معذرتخواهي، آبي بر آتش ريخت اما نميكند. با خدا هم لجبازي ميكند. خدا كه هيچ، با خودش هم لجبازي ميكند. آدمهاي لجباز با قانون، با پليس، با رئيس، با معلم و استاد، با همسر و فرزند در ستيزند. امامعلي(ع) فرمودند: «آدم لجوج تدبير ندارد». اين چنين است كه اين آدمها كلاهشان پس معركه است و هيچ وقت به توفيقي نميرسند.