ايستادن روي قلهاي با ارتفاع 7هزار و 105متر براي بسياري از كوهنوردان دنيا آرزوست؛ بهويژه اينكه آن قله، يكي از قلههاي فني و مهم باشد. قطعا صعود به چنين قلهاي توسط كسي كه 2 دستش از مچ قطع است و يك چشمش نابينا، براي بسياري شگفتانگيز است. صعود سيد كاظم سيادتي، جانباز بالاي 70درصد، از افتخارات تيم كوهنوردي ايران به قله كورژنفسكايا در كشور تاجيكستان بود. اوايل مردادماه امسال شعار «اسلام، دين همدلي- محمد(ص)، پيامبر مهرباني» با صداي كوهنوردان ايراني بر فراز اين قله در رشته كوههاي پامير طنينانداز شد. تيم ايران بعد از 12روز تلاش و بازگشايي مسير توانست اين قله را فتح كند. سيدكاظم 54ساله كه تاكنون در رشتههاي مختلف ورزشي ازجمله شنا، دوي كوهستان و دارت مدالآوري داشته، از خودش و تجربه اين صعود ميگويد.
- چه شد كه جانباز شديد؟
درعمليات والفجر 3مهران، نوزدهم مردادماه سال62 بر اثر انفجار ميني كه در دست داشتم، جانباز شدم.
- تخريبچي بوديد؟
بله، تخريبچي بودم كه از كارهاي تخصصي است. تعداد كمي از رزمندگان، تخريبچي بودند. حدود 18ماه در جبهه بودم و مدتي آمدم مشهد، گفتند برگرد جبهه. برگشتم منطقه. يكي از دوستانم را آنجا ديدم. بچه محل بوديم. از اينكه نيروي كمكي آمده بود حسابي خوشحال شد. يك شب با هم رفتيم كه خط را نشانم دهد. حوالي نيمه شب بود. فرداي آن روز قرار بود عمليات باشد. داشتم معبر را باز و مينها را جمع ميكردم. يك مين را پيدا كردم كه جديد بود و تابه حال شبيه آن را نديده بودم. يك چاشني را باز كردم و چاشني دوم را كه خواستم باز كنم مين توي دستم تركيد. لباسهايم آتش گرفته و غرق خون بودم كه دوستم رسيد بالاي سرم. دستهايم را بست و با وانت بچههاي اطلاعات از منطقه خارج شديم. مدام به هوش ميآمدم و از هوش ميرفتم و ديدم كه دستهايم را از دست دادهام. دستهايم در لحظه انفجار پودرشده بود.
- آن زمان چند ساله بوديد؟
18ساله. يك سال و نيم كارم تخريبچي بود و دوره آن را ديده بودم. تك تيراندازها، سريعتر آموزش ميديدند اما دوره تخريبچي طولانيتر بود.
- باز هم به جبهه رفتيد؟
بله، بعد از مجروحيت در 3 عمليات ديگر شركت كردم؛ از سال 65 تا 67. با اينكه دست نداشتم ولي رفتم.
- خب بدون دست چه كمكي ميتوانستيد در جبهه بكنيد؟
ببينيد من تخريب چي و تك تيرانداز بودم. پيك گردان هم بودم و با موتور به منطقه رفتوآمد داشتم. وقتي دستهايم قطع شد خيلي ناراحت بودم و فكر ميكردم زندگي تمامشده است اما بعد از آن باز هم در جبهههاي جنگ حضور يافتم تا بهخودم روحيه بدهم كه هنوز هستم و مؤثرم.
- چه شد كه به ورزش رو آورديد؟
وقتي معلول ميشوي بايد سرگرم شوي كه آن نقص و كمبود در روحيه آدم اثر بدي نگذارد. به سمت ورزش رفتم تا خودم را تخليه كنم. اوايل دووميداني را شروع كردم ولي چون در سرم تركش داشتم، موقع دويدن سردرد ميگرفتم. سراغ شنا رفتم و تقريبا موفق بودم. چندين مدال ملي و جهاني كسب كردم.
- شنا كردن بدون دست سخت نبود؟
بهصورت مبتدي شنا بلد بودم ولي با تمرينات جدي توانستم بهصورت حرفهاي شنا را ادامه دهم. بهخاطر علاقهاي كه به شنا داشتم، سريع ياد گرفتم.
- كوهنوردي را از چه زماني آغاز كرديد؟
از سال 80، وقتي سنم بالاتر رفت و حريفانم در ورزش قهرماني جديتر شدند به سمت كوهنوردي آمدم، البته به كوه علاقه داشتم.
- چه شد كه كوهنوردي را بهصورت حرفهاي ادامه داديد؟
اوايل بهصورت گلگشتي ميرفتم. گاهي مسير كوتاهي را بايد دست به سنگ ميشدم و كم كم كه باتجربه شدم مسيرهاي دشوارتري را ميرفتم.
- دست به سنگ شدن برايتان سخت نبود؟
اوايل سخت بود. سنگها زبر و سخت بودند و دستم راحت بهشان نميچسبيد. در صعود به قله چوپار و دماوند بايد دست به سنگ ميشدم و كم كم با اين شرايط كنار آمدم.
- سُر نميخورديد؟
سعي ميكردم سر نخورم. ساعد دستم را ميچسباندم روي سنگها.
- تابه حال نيفتادهايد؟
نه، در كوهنوردي و دوچرخهسواري پيش نيامده كه بهخاطر بيدست بودن، اتفاقي برايم بيفتد. اگر قرار باشد فكر كنم كوه بروم ميافتم يا در دريا غرق ميشوم نميتوانم ادامه بدهم. اگر بترسم، نميتوانم زندگي كنم.
- در دوچرخهسواري چطور؟
اوايل كه با دست مصنوعي دوچرخهسواري ميكردم چون دستها به موقع عمل نميكرد و دير ترمز ميگرفت در آب و گل و يخ زمين ميخوردم. براي همين دستهاي مصنوعي را كنار گذاشتم، بدون دست مصنوعي خيلي راحتتر و موفقتر بودم. از تركيه تا يونان را بدون اينكه برايم اتفاقي بيفتد ركاب زدم. از كلاله تا تركمنستان و نوار مرزي شرق كشور را ميپيمودم. نه فقط روي آسفالت كه در مسير خاكي هم دوچرخه ميراندم.
- تنهايي ميرويد؟
نه با دوستانم ميروم.
- كدام ورزش برايتان تجربه بهتري بوده است؟
كوهنوردي، چون ورزش انسانسازي است؛ چون آدمها را صبور ميكند و بايد سختيها را بپذيرند. هم گرما را و هم سرما را تجربه ميكنيد، شرايط بسيار سخت را. صبر و استقامت را خيلي بالا ميبرد. ضمن اينكه طبيعت، روح و جان آدم را تازه ميكند.
- نداشتن دست، برايتان بركت هم داشته است؟
براي من خوب بود چون مرا به سمت ورزش كشاند. بهخودم ثابت كردم كه ميتوانم و اين بسيار لذتبخش است. شايد اگر دست داشتم، گرايشي به ورزش پيدا نميكردم و به بيماريهاي داخلي جديتر مبتلا ميشدم. الان با همين يك چشمي كه دارم تمام زيباييهاي دنيا را ميبينم. نداشتن 2 دست و يك چشم را احساس نكردم چون بهخودباوري و سلامت جسم رسيدم. كسي كه ورزش نميكند، بهخودش و به نعمت سلامتي كه خدا عطا كرده، كملطفي ميكند. اما من هم شايد اگر سالم بودم اينطور جدي ورزش نميكردم.
- ورزش دردهايتان را زياد نميكند؟
اوايل دستهايم خيلي درد ميكرد و مسكن آن، ورزش بود. جالب اينكه تا ورزش را كنار ميگذارم دستهايم درد ميكند. وقتي ورزش ميكنم، دستهايم آرام ميشود. سال 79مجبور شدم 2بار عمل كنم چون براي مدتي ورزش را كنار گذاشتم. آزادشدن آدرنالين خون در زمان ورزش، كار مسكن را ميكند.
- صعود به كورژنفسكايا چطور بود؟
خيلي خوب. پس از تمرينات مداوم، اين توانايي را در خودم ديدم كه ميتوانم به اين قله صعود كنم. البته تجربههاي پيشين هم در كوهنوردي داشتم به بيسكمپ اورست، كالاپاتار و كليمانجارو در آفريقا هم رفته بودم اما صعود به اين قله، تجربهاي بسيار متفاوت و دشوار بود.
- چرا دشوار و متفاوت؟
مسير رسيدن به كورژنفسكايا بسيار فني و صعبالعبور بود. خوشبختانه 2 نفر از اعضاي خوب تيم با من همطناب بودند. كمكهاي مجيد زحمتكش و عليرضا آخوند را در اين صعود موفقيتآميز فراموش نميكنم. تيم ما در مرحله اول صعود خود، مسير را برفكوبي، ثابتگذاري و بازگشايي كرد كه كاري بسيار سخت و زمانبر بود. حدود ساعت 2ظهر به نزديكي قله رسيديم طوري كه گروه اول ما كه كمي جلوتر حركت ميكردند 55متر با قله فاصله داشتند اما بهدليل نداشتن وقت و پيشبيني از اوضاع بد آب و هوايي، تصميم به برگشت گرفتيم. بازگشايي مسير توسط تيم ما باعث شد كه ديگر كوهنوردان دنيا كه در بيسكمپ حضور داشتند از مسيري كه تيم ايراني باز كرده بود، صعود كنند كه افتخار آن براي تيم ايراني بود. در تلاش دوم براي صعود به قله، موفق به ايستادن بر فراز كورژنفسكايا شديم؛ قلهاي با ارتفاع 7هزار و 105متر.
- آن لحظه چه حسي داشتيد؟
وقتي به قله رسيدم از خوشحالي سر از پا نميشناختم. آن بالا خيلي با خدا راز و نياز كردم و او را بهخاطر توانايي و قدرتي كه به من داده بود، شاكر بودم. يكي از چشمهايم مصنوعي است و در برنامه سرما ميزد، حسابي سردرد ميگرفتم اما صعود به يكي از بلندترين قلههاي دنيا چنان برايم وجدآور بود كه به سختياش ميارزيد. پشتسر كوهنوردان ايراني، 2 كوهنورد روس هم حركت ميكردند. وقتي كه به آن بالا رسيديم، يكي از كوهنوردان روس روبهروي من زانو زد و پاهايم را بوسيد. باور نميكرد كه بتوانم با اين شرايط، صعود كنم. كوهنوردان روسي ميگفتند با ديدن من، براي صعود انرژي ميگرفتند. تيم ايران در بين كوهنوردان سراسر دنيا در بيس كمپ خيلي طرفدار داشت و همه پيگير بودند كه من با اين شرايط ميتوانم صعود كنم يا نه. افتخار اين صعود براي همه مردم ايران است.
- نداشتن دست، محدوديتي براي صعود به چنين قلهاي نبود؟
من براي صعود به كورژنفسكايا فكر نميكردم كه دست دارم يا نه. براي بار دوم سرپرست به من گفت كه براي صعود دوم نميخواهد بيايي، سخت است. گفتم اصلا حرفش را نزنيد. بهخاطر شرايط بد غذايي كه آنجا داشت، دچار ضعف شدم و مدتي بستري بودم. كسي فكر نميكرد بتوانم اين قله را صعود كنم. به سرپرست تيم گفتم اگر قله را صعود نكنم ميگويند چون دست نداشته نتوانسته صعود كند پس بايد شاخش را بشكنم. نسبت به ديگر اعضاي تيم كمي كندتر بودم ولي سعي ميكردم كه برنامه تيم عقب نيفتد. بايد خودم را سريع جمع و جور ميكردم. بند كفشهايم را خودم ميبستم و لباسهايم را خودم ميپوشيدم. زودتر كارهايم را انجام ميدادم تا از تيم عقب نمانم.
- تنها نمان
علي تيموري 22ساله، دانشجوي سال سوم رشته مشاوره و راهنمايي دانشگاه دولتي بجنورد است. او را در يكي از خيابانهاي پايين شهر يافتيم؛ خانهاي كوچك در 2طبقه كه نبش كوچهاي تنگ، جا خوش كرده بود. وقتي علي، 2 دستش را در حادثه سوختگي با برق فشار قوي هنگام كار ساختماني از دست داد، گويي دنيا 2 دستي يقهاش را چسبيد و روزگار بر او سخت گرفت. دوستان و استادان دانشگاه علي با تشكيل كمپيني به نام «بني آدم» كمكهاي مردمي را براي تأمين هزينه تهيه دست مصنوعي جمعآوري كردند. البته انتشار يك گزارش تصويري از زندگي علي هم باعث شد تا مردم، به داد اين تازهداماد برسند. هزينه دستهاي مصنوعي الكترونيك براي علي 150ميليون تومان برآورد شده بود كه 30ميليون تومان آن از طريق كمك دانشجويان و استادان دانشگاه دولتي بجنورد جمعآوري شد و 120ميليون تومان ديگر از طريق كمكهاي مردمي به شماره حسابي كه در گزارش يك خبرگزاري آمده بود، واريز شد. مردم، آستين همت بالا زدند تا دستهاي علي بازگردد.
مدتي است كه او با اين شرايط كنار آمده اما كمتر از خانه بيرون ميرود و ترجيح ميدهد بيشتر زمانش را در تنهايي بگذراند؛ چيزي كه سيدكاظم با آن مخالف است. در ديداري كه براي سيدكاظم سيادتي و علي ترتيب داديم، او از 30سال زندگي بدون دست براي علي گفت؛ از اينكه وقتي 18سالش بود در منطقه جنگي، 2 دستش را جا گذاشت و حالا به اين شرايط عادت كرده است. گفت كه چه روزهاي سختي را پشت سرگذاشته و مردم چه نگاه كنجكاوانهاي به او داشتهاند و گاهي سؤالات ديگران از شخصيترين مسائل زندگياش، او را آزار ميداده اما حالا با اين شرايط كنار آمده چون پذيرفته كه ميتواند خوب زندگي كند. چون زندگي به سختياش ميارزد، اگر خودش بخواهد. سيدكاظم از تجربه سالها زندگي بدون دست براي علي ميگويد. اينكه ممكن است استفاده از دستهاي مصنوعي براي علي دشوار باشد يا هزينه نگهداري آن با توجه به نبود مركز پشتيباني شركتهاي سازنده آن در ايران، بالا باشد. او توصيه ميكند كه علي با استفاده از دستهاي مصنوعي مكانيكي، كارهاي جاري خودش را انجام دهد و با شرايطي كه دارد كنار بيايد. بيشترين تأكيد سيد اين است كه علي خودش را مشغول كار، درس و ورزش كند. بيكاري و تنهايي، بدترين آسيب را به او ميزند.
او ميگويد: گاهي برخي كنجكاوي آزاردهندهاي دارند. همه ميخواهند بدانند تو چطور بدون دست داري زندگي ميكني. سيدكاظم ادامه ميدهد: اوايل از نگاه مردم و پرسشهايشان ناراحت ميشدم ولي كمكم عادت كردم و حتي گاهي به شوخي جوابشان را ميدادم، بندگان خدا فكر ميكردند ديوانهام! ولي من جنبهام بيشتر شده و با اين موضوع كنار آمدهام.