همه دلها به نقطهاي گره خورده بود كه بايد 7دور به گرد آن ميچرخيدند و ذكر خدا را بر لب جاري ميكردند. ايرانيان بسياري كه سالها در انتظار اين لحظات بودند، روزي كه لباس احرام به تن كردند اشك از چشمانشان جاري شد. گويا همه اينها را در خواب ميبينند. زيارت خانه خدا و طواف آن و نماز در كنار بارگاه ملكوتي پيامبر اعظم(ع) آرزويي است كه بسياري از مردم ايران در دل دارند و براي رسيدن به آن لحظه شماري ميكنند. اما از بيتدبيري حاكمان سرزمين حجاز، حريم امن الهي قربانگاهي شد كه نخستين حج حاجيان شد حجهالوداع. در اين ميان با مردي به گفتوگو نشستيم كه مرگ را از نزديك تجربه كرد و ميرفت تا در كانتينر اجساد محبوس شود اما مشيت الهي طور ديگري براي «حاج محسن خازني» رقم خورد.
- زيباترين روز، تلخترين خاطره
روز دهم ذيالحجه همزمان با عيد قربان حجاجي كه در صحراي عرفه با خواندن دعاي عرفه و برائت از مشركين، خود را براي بزرگترين اعمال زندگيشان آماده ميكردند به سوي منا حركت كرده و قبل از طلوع آفتاب خود را براي سنگزدن به شيطان آماده ميكردند. منا ميزبان ميليونها حاجي سفيدپوشي بود كه لبيك گويان به سوي منطقهاي كه رمي جمرات در آن انجام ميگرفت حركت ميكردند. جمعيت در مسير باريك و متراكم به آهستگي حركت ميكرد و هر لحظه نيز فشار جمعيت بيشتر ميشد. بسياري از حجاج كشورهاي مسلمان به نقطهاي خيره شده بودند كه قرار بود از آنجا به شيطان سنگ بزنند. گرماي هوا و نبود آب آشاميدني نفس كشيدن را براي بسياري از حجاج سخت كرده بود. بهخاطر بسته شدن چندين مسير و هدايت جمعيت به يكي از مسيرها، ناگهان تعداد زيادي از حجاج مانند برگخزان روي زمين افتادند و تلخترين حادثه حج رقم خورد. بسياري از حجاج مظلومانه و تشنه لب جان خود را از دست دادند و تعداد زيادي نيز زخمي شدند. صداي ناله زن و مرد آسمان منا را پر كرده بود و افرادي كه روي زمين افتاده بودند شهادتين را بر لب جاري ميكردند. تا چند ساعت بعد از اين حادثه كسي باور نميكرد بيش از 4هزار نفر در عيد قربان در منا قرباني شده باشند. صداي آمبولانس و هليكوپتر آسمان منا را پركرده بود و تلخترين لحظه، زماني بود كه جنازهها روي هم تلنبار شده بودند. پسري سر پدر را در آغوش گرفته بود و باور نميكرد زيباترين روز زندگياش به تلخترين لحظه عمرش تبديل شود. بيتدبيري مسئولان عربستاني حج امسال را به قربانگاهي براي حجاج تبديل كرد و در اين ميان سهم ايران 465 كشته بود. شنيدن آن لحظات تلخ از زبان كساني كه آن را با همه وجود لمس كردند يادآور مظلوميت حجاجي است كه شاهد شهادت انسانهاي بيگناهي بودند كه در لباس احرام به ديدار معبود شتافتند.
حاج محسن خازني يكي از حجاجي است كه زنده ماندنش را لطف و عنايت حضرت عباس(ع) ميداند. او كه در ميان اجساد قربانيان حادثه، زخمي و بيهوش افتاده بود وقتي چشم باز كرد با آخرين رمقي كه در بدن داشت خود را از داخل خودروي بزرگ حمل اجساد بيرون كشيد و نجات داد. او 60سال سن دارد و راننده اتوبوس شهري در قم است.
- خانه دوست
سالها بود كه براي چنين روزي لحظه شماري ميكردند. زيارت خانه دوست موهبتي است كه آرزوي هر مسلماني است. 4سال قبل به حج عمره مشرف شده بود اما حج تمتع و به جا آوردن اعمال آن لذتي دارد كه براي چشيدن آن سالها بود كه لحظه شماري ميكرد. سرانجام مسافر خانه خدا شد. كاروان شماره 35005از شهر قم به سوي مدينه پرواز كرد تا پس از زيارت مزار پيامبر و مسجد الحرام به مكه برود. حاج محسن خازني از روزي كه براي اعمال حج به مكه وارد شد اينگونه ميگويد: به همراه همسرم مسافر خانه خدا شديم. وقتي محرم شديم از مشعر به سوي منا حركت كرديم و بعد از نماز صبح تصميم گرفتيم به همراه يكي از دوستانم براي رمي جمرات، به سوي محل جمرات حركت كنيم. خوشبختانه شب قبل، حجاج خانم اعمال مربوط به رمي جمرات را انجام داده بودند و اگر آنها نيز در لحظه وقوع حادثه در آنجا بودند بهطور حتم تعداد شهداي ايران بيشتر ميشد.
هوا بسيار گرم بود و آفتاب سوزان بدنها را داغ كرده بود و به همين دليل بسياري از حجاج بر اثر تشنگي كم رمق شده بودند. حاج محسن ادامه ميدهد: همراه با يكي از دوستانم به طرف محل رميجمرات حركت كرديم. قرار بود پس از اجراي رمي جمرات به رئيس كاروان اطلاع بدهيم تا به نيابت از ما گوسفند قرباني كند. جمعيت ميليوني حجاج به يك مسير هدايت ميشدند و راههاي ديگر مسدود شده بود. دوستم بهدليل خستگي و از دست دادن انرژي نتوانست ادامه بدهد و جدا شد. 100متر به پلي كه قرار بود از آنجا به شيطان سنگ بزنيم باقي مانده بود كه مسير تنگتر شد. بلافاصله سمت راست ايستادم تا زير دست و پاهاي جمعيت گرفتار نشوم. كنار نردههاي سبزرنگ ايستاده بودم. روي آن كلمه خروج اضطراري نوشته شده بود. به مأمور عربستاني كه پشت نرده بود التماس كردم تا در را باز كند و اجازه بدهد بخشي از فشار جمعيت از آنجا خارج شود اما او قبول نكرد. فشار جمعيت هر لحظه بيشتر ميشد و بسياري نيز بهخاطر گرما و تشنگي بيحال شده و بيهوش ميشدند. با فشار جمعيت و همچنين به دليل اينكه چند نفري از نردهها بالا رفتند، نرده شكست و روي جمعيت افتاد. فاجعهاي كه انتظارش را نداشتيم اتفاق افتاد. جمعيت مانند برگ خزان روي هم ميافتادند. صحنه وحشتناكي بود. با رمقي كه در بدنم باقي مانده بود تلاش كردم فشار جمعيت را تحمل كنم و زمين نيفتم. مقابل من، زن و شوهر سالخورده پاكستانياي بودند و يك پيرزن روي ويلچر نشسته بود. با فشار جمعيت ويلچر شكست و اين زن زير دست و پاها جان داد و همسر او نيز وقتي سعي داشت به او كمك كند زير فشار جمعيتي كه روي هم ميافتادند كشته شد. نفسهايم به شماره افتاده بود. كاروانهاي كشورهاي آفريقايي و همچنين پاكستاني و هندوستاني بهدليل اينكه به شكل زنجيروار حركت ميكردند و پشت سرهم بودند تلفات بيشتري دادند زيرا وقتي چند نفر از آنها زمين خوردند بقيه روي آنها افتادند. چشمانم سياهي ميرفت و بهخاطر تشنگي و گرماي زياد بيحال شده بودم. در آن لحظات دست به دامن حضرتعباس(ع) شدم. شهادتين را خواندم و پس از آن ديگر چيزي متوجه نشدم.
- روايت يك رهايي
در آن لحظات سخت و دشوار كه بسياري از حجاج در اثر ازدحام جمعيت و بيتدبيري دولت آلسعود در برقراري نظم و امنيت، جان خود را از دست دادند سلام دوباره زندگي، بيشتر به يك معجزه شباهت داشت؛ معجزهاي كه حاج محسن خازني آن را با همه وجود لمس كرده است. او از لحظهاي كه چشم باز كرد و خود را در ميان دهها جنازه داخل خودروي حمل جسد ديد ميگويد: «وقتي چشم باز كردم خودم را در خودروي بزرگي كه اجساد زيادي درآن بود ديدم. بهخاطر وحشت و هجوم مردم اين خودرو قادر به حركت نبود. اطرافم پر از جنازه بود. با ديدن آنها شوكه شدم. بسياري از آنها اتباع كشورهاي آفريقايي بودند. زخمي شده بودم و خونريزي داشتم. با ديدن اجساد متوجه حادثه شدم. اگر خودم را نجات نميدادم همراه با اجساد به كانتينرهايي كه اجساد را با آنها ميبردند منتقل ميشدم. در آن لحظات به حضرت عباس(ع) متوسل شدم و از ايشان خواستم قدرتي به من بدهد تا بتوانم خودم را نجات بدهم. با همان توان اندكي كه باقي مانده بود خودم را از ميان اجساد بيرون كشيدم و به حالت سينه خيز به انتهاي خودرو رفتم و با پا به در آن كوبيدم. صداي گريه و ناله از بيرون ماشين شنيده ميشد. در يك لحظه در ماشين باز شد و پايين افتادم. به هر سختياي كه بود به چادر حجاج سوداني كه در آن نزديكي بود رفتم و آنها مقداري آب بهصورتم زدند. صحنه بسيار وحشتناكي بود. مأموران عربستاني اجساد حجاج را داخل كاميون روي هم ميريختند. زخميها بهخاطر تشنگي و گرما جان ميدادند و كسي به آنها كمك نميكرد. پاهايم تاول زده بودند و راه را گم كرده بودم. مسافت زيادي رفتم تا اينكه با كمك يكي از حجاج ايراني چادر كاروان را پيدا كردم. وقتي به آنجا رسيدم همسرم بيتابي و گريه ميكرد. چند نفر به او گفته بودند كه من هم كشته شدهام.
بلافاصله مرا به درمانگاه منتقل كردند و تحت درمان قرارگرفتم.» صحنههاي تلخ و عجيبي در منا رقم خورد. لباس احرام حجاج كفن آنها شده بود و لحظه به لحظه به تعداد كشتهها نيز افزوده ميشد. در آن لحظات اگر مأموران سعودي با خودروهاي آتشنشانياي كه در اطراف محل حادثه بود به روي حجاج آب ميريختند يا هليكوپتري كه دائما در ارتفاع بالا در پرواز بود با كم كردن ارتفاع هوا را جابهجا ميكرد تعداد كشتهها بسيار كم ميشد زيرا بسياري از آنها بهخاطر تشنگي و گرماي شديد كه نفس كشيدن را با مشكل مواجه ميكرد به شهادت رسيده بودند. حاج محسن از تلخي اين واقعه ميگويد: «زيارت خانه خدا و حج، شيرينترين اتفاق زندگيام بود كه سالها انتظار آن را ميكشيدم اما بهخاطر بيتدبيري آل سعود به تلخي تبديل شد. من حجواجبم را انجام دادهام و ديگر تا زماني كه آلسعود در مكه و مدينه حاكم باشند به زيارت خانه خدا نخواهم رفت. آنها به انسانيت اعتقادي ندارند و با چشمانم ديدم كه چقدر نسبت به جان دادن حجاج بيتفاوت بودند و فقط تماشا ميكردند».