دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۹
۰ نفر

همشهری دو - امیرحسین صالحی: این روزها همه از تشنگی حاجی کربلا می‌گویند؛ امامی که به‌خاطر ظلم حکومت غاصب وقت و بیم از ریختن خونش در حرم امن الهی مجبور شد حجش را نیمه‌تمام رها کند و در سرزمین عطش، لب تشنه جان بسپارد. ‌

حج-کعبه

ماه ذي‌الحجه امسال هم براي مسلمانان تلخكامي را به همراه داشت؛ ماهي كه در آن هزاران حاجي در سرزمين وحي، لب تشنه و بدون هيچ دليل منطقي جان سپردند و لباس احرامشان، كفن‌شان شد. سعيد بهره‌مند، از كساني كه خود حادثه منا را درك كرده مي‌گويد از هر چيزي بيشتر، مرگ و تشنگي را مي‌شد حس كرد؛ منا آخر خط بود. با او به‌عنوان شاهدي عيني به گفت‌وگو نشستيم تا ببينيم چطور بزرگ‌ترين گردهمايي مسلمانان جهان به قربانگاهشان تبديل شد.

  • شروع واقعه

حاجي‌ها بعد از اينكه در روز عرفه مراسم تمام مي‌شود به مشعر مي‌روند، البته خانم‌هاي شيعه و ايراني‌ها به‌خاطر اينكه در ازدحام جمعيت دچار مشكل زياد مي‌شوند معذور به‌حساب مي‌آيند و در مشعر توقف ندارند و شب در چادرهايشان در منا مي‌مانند و بعد رمي‌شان را مي‌كنند و برمي‌گردند و به همين علت ما كشته زن كم داشتيم. ولي آقايان هستند و صبح بعد از نماز از مشعر به منا مي‌روند كه فاصله‌اي 3-2كيلومتري است و مسير هم سربالايي است. حاجي‌ها بي‌حال و خسته بودند چون شب قبل خوب استراحت نكرده بودند و تغذيه خوبي هم نداشتند. چادرهاي ايراني‌ها نسبت به جمرات دورترين چادرهاست، اولين‌شان كشورهاي عربي است و دورترين چادر به جمرات چادر ايراني‌هاست. آن روز صبح بعد از اينكه فجر طلوع كرد رفتيم در چادرها مستقر شديم، قرارشد در هر چادري تعدادي از خانم‌ها و آقايان بمانند. از نظر فقهي، شيعيان در روز عيد قربان، صبح و قبل از اذان مي‌روند سنگ‌هايشان را مي‌زنند؛ البته شيعيان مي‌توانند تا بعدازظهر اين كار را بكنند اما چون روز عيد قربان است و همه عجله دارند كه زودتر از احرام در بيايند و گوسفندشان زودتر ذبح شود، عجله‌ دارند كه حتما بروند. اما اهل تسنن عقيده دارند رمي قبل از اذان ظهر بدعت است و بعدازظهر مي‌روند. روز يازدهم و دوازدهم تقريبا صبح خلوت است و فقط شيعيان هستند اما روز عيد قربان شلوغ است و همگي مي‌روند. من در چادر كمي صبحانه خوردم و چيزي برداشتم و عجله داشتم كه بروم سمت رمي جمرات؛ روالش اين است كه حاجي مي‌رود رمي مي‌كند و مي‌آيد به مدير مي‌گويد من رمي كرده‌ام و او هم به معاونش در كشتارگاه مي‌گويد كه آقاي فلاني رمي كرده است و گوسفندش را ذبح مي‌كنند و خبر مي‌دهند به حاجي و او هم موهايش را مي‌تراشد و از احرام در مي‌آيد. آن روز همه تلاش دارند كه زودتر از احرام در بيايند، چون قبلش در مشعر و عرفات بودند و لباس احرام هم كمي محدوديت دارد و 24 تا كار بر محرم حرام است. ساعت 7/5 بود، مدير كاروان گفت كه شما استراحت كنيد بعد برويد اما اشتباه من اين بود كه از كاروان جدا شدم و تنها رفتم.

  • درها را بسته بودند

از منا و چادر ايراني‌ها به سمت جمرات تقريبا 7-6 تا خيابان كوچك است كه راه عبور دارد به سمت جمرات و يك راه اصلي دارد كه خود اعراب به آن سوق‌العرب مي‌گويند و راهي خيلي بزرگ دارد كه از كنار مسجد خيف رد مي‌شود. همه راه‌ها را بسته بودند، شرطه‌هاي عربستان مي‌گفتند كه فقط از اين خيابان برويد. اولش خوب بود. فاصله بين زائرين خوب بود اما يواش‌يواش تراكم جمعيت بيشتر و هوا گرم‌تر شد. من احساس كردم كه كوچه خروجي ندارد و فقط ورودي دارد و كم‌كم فاصله كمتر و كمتر شد كه همه چسبيديم به همديگر، تقريبا حدود نيم ساعت، 40دقيقه ايست كامل كرده بوديم و هيچ حركتي نداشتيم. هركسي بطري آبي كه همراهش بود يا خورده بود يا ريخته بود روي سرش. زن و مرد و كوچك و بزرگ در جمعيت بودند. كم‌كم سالمنداني كه در جمعيت بودند بي‌حال شدند، فشارشان افتاد و خودشان را به سمت چپ و راست كوچه مي‌رساندند، هر سمت كوچه هم نرده‌هايي بود كه آن طرف نرده‌ها چادرهاي كشورهاي ديگر بود، تصور كنيد هر 10 چادر يك كوچه بود كه با در آهني بسته شده بود. پيرمردها و پيرزن‌ها سعي‌شان اين بود كه خودشان را برسانند به چپ و راست كه بنشينند و اينجا بود كه حركت جمعيت ديگر دست خودت نبود و هر آن به سمتي حركت مي‌كردي و اختياري نداشتي كه كجا بايستي. آنهايي كه توانايي بيشتري داشتند خودشان را به چپ و راست رساندند، اينجا بود كه من ديدم سياه‌هاي آفريقايي ديدند كه وضع خيلي بد شده نرده‌ها را گرفتند و رفتند بر سقف چادرها، ارتفاع نرده‌ها 4 متر بود و آنها پايشان را مي‌گذاشتند روي پيرمردها و پيرزن‌هايي كه در گوشه نشسته بودند و مي‌رفتند بالا. آن كسي هم كه نشسته بود به زير كشيده مي‌شد چون جايي نبود كه حركت كند و فاجعه كم‌كم شروع شد.

  • مرگ در يك قدمي

صداي جيغ و ‌الله‌اكبر بلند بود و شيعيان هم يا صاحب‌الزمان(عج) مي‌گفتند. از اينجا بود كه بين بعضي‌ها دعوا سر آب شروع شد، حتي به بطري‌هاي خالي هم رحم نمي‌كردند و هركس كه بطري دستش بود را مي‌زدند تا آن را بگيرند؛ مسئله آب در حادثه منا واقعا جدي بود و اگر به اين حاجيان آب مي‌رسيد شايد خيلي‌ها زنده مي‌ماندند. ولي اصلا كسي از نيروهاي عربستاني آنجا نبود كه بخواهد قضيه را مديريت كند يا آب به حاجيان برساند، درحالي‌كه هلي‌كوپترهايشان مدام بالاي سر ما بودند و حادثه را مي‌ديدند. خيلي وضعيت فجيع شده بود. ديدم كه بايد خودم را برسانم سمت چپ سرم را از نرده‌ها ببرم آن طرف تا بتوانم نفس بكشم. خودم را رساندم به آن سمت در و ديدم كه در قفل ندارد و با چيزي شبيه كمربند و سيم بسته شده است.

به يك آفريقايي با ايما و اشاره گفتم من قلاب مي‌گيرم تو برو بالاي در از آن طرف بپر و در را باز كن. آن لحظه هم كه رفت من دعا مي‌كردم كه بي‌معرفتي نكند و در را باز كند. وقتي رفت سيم را با سنگي آنقدر زد كه سيم خرد شد و در باز شد و ما خوشحال شديم. شانس بد ما اين بود در به‌جاي اينكه به سمت خارج باز شود به سمت جمعيت باز مي‌شد و اينجا بود كه جمعيت اجازه ندادند در باز شود و هر كار كه كرديم بروند عقب، نشد.

فاصله بين هر نرده 30-20 سانت بود، مرد آفريقايي خيلي زور داشت و يكي از آن نرده‌ها را اينقدر تكان داد كه كنده شد و فاصله 20سانتي، 50سانت شد. به جرأت مي‌توان گفت براي اين 50سانت 9-8 نفر خودشان را كشتند چون احساس كردند مي‌توانند از اين 50سانت عبور كنند. ولي يك آدم معمولي نمي‌تواند از 50سانت رد شود و لاي آن گير مي‌كند و جمعيت هم كه مي‌ديدند احساس مي‌كردند كه آن فرد وقت تلف مي‌كند، عقب مي‌كشيدندش و مي‌رفت زير دست و پا وكشته مي‌شد. من فاصله‌ام نزديك بود اما احساس كردم اگر بروم مثل بقيه مي‌شوم. چند سانتيمتر آن‌طرف‌تر از من زني پاكستاني با بچه‌اي 7-6 ساله با نگاهش به من فهماند كه مرا بكش سمت نرده، من حوله بالاي احرامم را در آوردم و پرت كردم سمت آنها. مادر حوله مرا دور دخترش پيچاند و آنقدر كشته زياد بود كه دخترش انگار به حالت شنا سمت من آمد. به من كه رسيد تنها كاري كه كردم سرش را بردم سمت نرده و از 50سانت ردش كردم آن ور جمعيت اما مادرش زير جمعيت خفه شد. تنها كاري كه كردم اين بود كه با دست‌هايم فاصله بدهم كه قفسه سينه‌ام به نرده‌ها نچسبد. من هم انرژي خيلي كمي داشتم، انگار نيرويي به من الهام شود كه اگر بماني كشته بعدي تو هستي، فهميدم كه بايد از اين ميله بروم بالا. به زحمت خودم را به بالا رساندم و خودم را پرت كردم پايين و زخمي شدم. شنيدم كه كسي گفت حاجي مرا بگير مرا بگير، تا آن لحظه صداي ايراني نشنيده بودم، ديدم كه پسر 24-23 ساله‌اي هي مي‌رود زير جمعيت و هي بالا مي‌آيد، يعني اينقدر كشته روي هم ريخته شده بود. ديدم او ايراني است، حوله‌اي را پرت كردم سمتش، با وجود اينكه اصلا زور نداشتم او هم آمد اين طرف نرده و هر دو بيهوش شديم. چشمانم را كه باز كردم ديدم در چادر الجزايري‌ها هستيم و دارند به ما آب مي‌دهند.

  • درها را بسته بودند

نسبت به قبل از حادثه منا خيلي زياد فرق كرده‌ام. مي‌گويند بعضي افراد در حالت بيهوشي، رفتند آن طرف را ديدند. نمي‌گويم حالا به آن مرحله رسيدم اما خيلي ترسيدم. ما يك هفته بعدش براي احرام مفرده رفتيم به جايي به‌نام جعرانه كه حاجي‌هايي كه مي‌خواهند براي كسي عمره مفرده داشته باشند، مي‌روند آنجا محرم مي‌شوند تا بعد اعمال را انجام دهند. مسجد جعرانه جايي است كه روايت است پيامبر(ص) بعد از جنگ حنين غنايم را پخش كرد. جاي خوبي است و 24 كيلومتر از مكه فاصله دارد. ما سوار اتوبوس شديم و دقيقا از كنار منا رد شديم، مدير كاروان داشت براي زائراني كه آن روز در حادثه نبودند تعريف مي‌كرد كه اين خيابان 204 است ؛ ترس مرا فرا گرفت، جوري كه الان كه فكر مي‌كنم جرأت نكردم برگردم يك‌بار ديگر آن خيابان را نگاه كنم. همه اين احساس را داشتند و حتي روزهاي بعد هم كه رمي جمرات كرديم و همراه يكي از رفقا، در همان خيابان سوق‌العرب كه مي‌رفتيم جمعيت چند لحظه متراكم شد، به دوستم گفتم كه من ديگر نمي‌آيم، مي‌ترسم. با وجود اينكه جمعيت خيلي معمولي‌اي بود اما از آن لحظه، از هر نوع جمعيتي كه متراكم شود، خوفي دروني دارم.

  • حج يا اربعين؛ مسئله اين است

اين روزها به هر خانواده‌اي سر بزنيد حتما عضوي از آنها خودش را براي پياده‌روي اربعين آماده مي‌كند يا لااقل درباره آن حرف مي‌زنند؛ قبل از شروع محرم بحثي كه خيلي هم داغ شد مقايسه حادثه منا و حج با پياده‌روي در روز اربعين بود. سعيد بهره‌مند مي‌گويد؛ «حاجيان نكات ظريفي را در مي‌آوردند؛ مثلا در اربعين چه سيل عظيمي مي‌روند و اتفاقاتي نمي‌افتد اما در مقابلش عربستان، با اين همه امكانات نمي‌تواند از حجاج پذيرايي كند». اما تنها مسئله پذيرايي از حجاج در اين سفر مطرح نبوده بلكه نوع ارتباطات ميان بعضي افراد هم خودش را نشان داده است؛ «در جريان منا در چادر الجزايري‌ها وقتي فهميدند ما ايراني هستيم ما را بيرون كردند. يا مثلا در كنار چادرهايشان يخچال‌هاي ويتريني گذاشته بودند با آب خنك كه بخورند، آنجا كه حالم بد بود يكي از حاجي‌هاي كشورهاي ديگر آمد يك بطري آب بردارد، فحش‌ها و ناسزاهايي به عربي مي‌گفتند... خب، تو حاجي هستي، ايشان هم حاجي است، براي يك بطري آب اين فحش‌ها را مي‌دهي؟! از آن طرف در اربعين من ديده‌ام پيرزني در كنار خيابان ايستاده است دستمال كاغذي دستش است و هر زائري كه مي‌آيد به زور به او دستمالي مي‌دهد كه عرقش را پاك كند و وقتي از او مي‌‌پرسي چرا اين كار را مي‌كني مي‌گويد من تمام سال گاوي دارم كه شير مي‌دهد و من شيرش را مي‌فروشم دستمال كاغذي مي‌خرم كه به زائرين بدهم تا عرقشان را پاك كنند».

  • صبر براي مرگ

من تا الان كه 40سالم است، هرگز اين لحظه را تجربه نكرده بودم، موقعي كه مي‌خواهي از مرگ فرار كني دنبال دليل نيستي و بايد فرار كني. حالا زماني بحث شهادت و دفاع از چيزي است، آنجا شما مي‌روي به آغوش مرگ. اما در جاي ديگري احساس مي‌كني كه خيلي مفت مي‌ميري... . تعبير خوبي نيست اما واقعا خيلي مفت داشتيم مي‌مرديم. اگر مي‌گفتند دو تا هواپيماي حاجي‌ها سقوط كرد و مثلا 800 نفر حاجي مردند، اينقدر دردآور نبود كه اين جريان در عيد قربان كه مي‌خواهند از احرام بيرون بيايند و آنجا در حالت فشار و خفگي و گرما بميرند. من بعضي وقت‌ها شنيده بودم كه عرق سرد مرگ بر پيشاني كسي نشست، من آن عرق سرد را تجربه كردم. تيم پزشكي ايران گفته بود كه خيلي‌‌ها از ترس سكته كردند، شما در فضايي هستي كه مي‌بيني تمام اطرافيانت دارند مي‌ميرند و مي‌داني كه نفر بعدي تو هستي... . بايد صبر كني تا كي نوبت‌ات برسد. آن لحظه آخر كه احساس كردم دارد تمام مي‌شود، احساس كردم كه در ساعت 2 ظهر اخبار شبكه يك دارد مي‌گويد كه تعدادي حاجي كشته شده‌اند و اسم خودم را بين اسامي ديدم. در آن لحظه آخر شايد بگويم تنها اميد و دلخوشي‌ام اين بود كه درجاي خوبي دارم مي‌ميرم.

  • حج، فرصتي براي فكر كردن

بايد رفت حج را ديد، دنيايي از معارف است و نكات ريزي دارد؛ مثلا ما اينجا مي‌گوييم خوردن گوشت خوك حرام است به‌خاطر فلان دليل و فلان دليل، مي‌خواهم بگويم دلايل خيلي از مستحبات و واجبات ما معلوم شده اما در حج خيلي چيزها هنوز پر از رمز است و سرّ؛ مثلا در مسجد الحرام فكر مي‌كردم كه چرا بايد 7‌دور بزنيم؟ چرا 6 يا 8 دور نه؟ چرا بايد از حجرالاسود شروع كنيم، نبايد از ركن يماني شروع كنيم؟ چرا موقع طواف حتما بايد صورت‌ات به جلو باشد برخي مراجع گفته‌اند كه اگر روي برگرداني به عقب و صحبت كني. طوافت خراب شده و بايد دوباره طواف كني، فلسفه لباس احرام چيست؟ چرا نبايد دوختني باشد؟ چرا بايد در روز عيد قربان گوسفند بكشي، تراشيدن موي سر چيست؟ صفا و مروه؟ چيزي كه مشخص است، خدا خواسته است بندگانش را چند روز آزمايش كند؛ آزمايشي سخت. شما در مشعر حق ساختن بنا نداري و بايد بيتوته كني در بيابان. هركس هم كه با شما باشد، ثروتمندترين آدم‌هاي دنيا با فقيرترينشان آنجا بودند، همه بغل هم بودند، دستشويي‌ها و اتوبوس‌هاشان يكي بود. 3 كيلومتر را شما بايد پياده برويد، شايد خيلي از آنهايي كه آنجا بودند در شهر خودشان راننده مخصوص به خود را داشتند اما... . بايد فكر كني، شاه بيتش اين است كه خداوند مي‌خواهد شما را در ايام حج فارغ از همه‌‌چيز كند؛ خانواده، پست، مقام و ثروت. همه‌‌چيز را بايد كنار بگذارد و فقط با خدا باشد، مثلا من با خودم مي‌گفتم اگر خداوند مي‌گفت روزه هم بايد مي‌گرفتيم ديگر حال همه را گرفته بود...؛ يعني اينقدر سخت گرفته است ولي خيلي جاي فكر دارد كه انسان بفهمد دليل اين سختي و مشقت چيست.

  • عربستان خودش را مقصر نمي‌داند

نكته‌اي كه من بايد در مورد حج بگويم اين است كه سرزمين منا هميشه همراه حوادث بوده است، شما اگر تاريخ را نگاه كنيد چند سال پيش چادرهاي منا آتش گرفت و حاجي‌ها سوختند. چند سال قبلش يك عده از پل جمرات افتادند و كشته شدند. چند سال قبل از آن چندصدتا حاجي در تونل منا به مكه خفه شدند، منا هميشه همراه با حادثه بوده و اوجش امسال بود با اين اتفاق. نكته به حقوق بين‌الملل بر‌مي‌گردد؛ به فضاي سياسي و ارتباطات سياسي. بيشترين كشته منا را نيجريه داشت، به‌خاطر اينكه رئيس‌جمهورش مسيحي است خيلي سروصدا نكرد و خيلي از حاجي‌هايش آنجا دفن شدند، يا پاكستان كشته‌هاي زيادي داشت اما چون مراوداتش با سعودي‌ها خوب است خيلي جلو نرفت. ايران بود كه يك‌تنه جلو رفت و گفت بايد خطايتان را بپذيريد. نكته دوم هم تفاوت بين جريان منا و جرثقيل است؛ اينكه در مورد سقوط جرثقيل عربستان پذيرفت كه اشتباه كرده، گفت ديه مي‌دهيم و شنيدم كه گفته خانواده آنها را مي‌آوريم حج و مهمان مي‌كنيم. اما در مورد جريان منا، عربستان هيچ مسئوليتي نپذيرفت و حتي امام جمعه‌اش گفت قضا و قدر بوده و باز شنيديم كه علمايشان گفته بودند كه حاجي‌ها مسابقه شهادت داشتند. مي‌خواهم بگويم كه عربستان خودش را مقصر اين قضيه نمي‌داند.

  • حقوق حاجيان چه مي‌شود؟

بعد از حادثه منا، مؤسسه همشهري در نشستي، اين اتفاق را از نظر ابعاد حقوقي بررسي كرد كه در اين نشست دكتر محسن عبداللهي عضو هيأت علمي دانشگاه شهيدبهشتي و دكتر پوريا عسگري عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي حضور داشتند. دكتر عبداللهي پيشنهادكرد سامانه‌اي ايجاد شود كه همه اتفاقات حادثه منا را مستندسازي كنند تا بتوان از آنها استفاده كرد. هرچند او درباره طرح دعاوي در مجامع بين‌المللي معتقد بود راهكارهاي حقوق بين‌الملل 3مشكل اساسي دارد كه به اختصار به هريك از آنها اشاره مي‌كنيم:
الف) اساسا محاكم بين‌المللي صلاحيت ندارند مگر اينكه كشورها آنها را در مقاطع مختلف پذيرفته باشند.
ب) طرح دعوا در محاكم بين‌المللي زمان زيادي مي‌برد. به‌طور مثال طرح دعاوي سكوهاي نفتي ايران نزديك به يك دهه زمان برد.
ج) محاكم بين‌المللي ناكارآمد هستند. در واقع بايد گفت دولت محكوم شده در محاكم بين‌المللي را نمي‌توان ملزم به عمل و عكس‌العمل خاصي كرد مگر آنكه خود آن كشور براساس همكاري تن به انجام رأي بدهد.
با اين شرايط از نظر حقوقي الان بايد كاري كنيم كه عربستان سعودي در محاكم داخلي خود موضوع را بررسي و نتيجه آن را به ايران و ساير كشورها اعلام كند. در نشست مؤسسه همشهري دكتر عسگري گفت:« بايد پزشكي قانوني ما كشتگان منا را به درستي بررسي كند تا علت مرگ مشخص شود. اينكه حاجيان بر اثر خفگي مرده‌اند يا كمبود آب و امكانات، به راحتي توسط علم پزشكي مشخص مي‌شود و هر قدر هم عربستان خود را بري از ماجراي منا بداند باز طبق توافقات داخلي كه هر سال بين كشورهاي حج‌گزار و عربستان صورت مي‌‌گيرد و آن را موافقتنامه‌هاي مقر مي‌خوانند، مي‌شود حادثه را پيگيري كرد و آن را به نتيجه رساند.»

کد خبر 311553

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha