گرچه زمان و مكان مردن معلوم نيست اما رفتن، عاقبت سر ميرسد. لحد را كه ميگذارند، تازه اول بگير و ببند است؛ مو را از ماست ميكشند. اما گويي اين روزها مُردن تبديل به امري سخت شده است، نه براي اموات بلكه براي آنان كه باقي ميمانند. مردهها را در قبر ميگذارند، اما فصل جديدي از مُردن و زنده شدن براي بازماندگان آغاز ميشود: هزينههاي سنگين، شكلك در آوردنهاي از ترس آبرو؛ بيتوجهي به كراهت برخي افعال و خدايي ناكرده ارتكاب برخي محرمات.
براي يك مرده معمولي كه جايگاه ويژهاي نداشته باشد، صدها هزارتومان پرده تسليت نوشته ميشود و بر ديوارهاي مسجد و حسينيه، براي ختم و هفت، جاي خالي باقي نميماند. آن لحظاتي كه بازماندگان بايد به فكر خيرات براي امواتشان باشند و خود در سوگ مرحوم يا مرحومه اشك بريزند، بايد به فكر تداركات جانبي باشند. اگرچه بازار پرده نويسها و نستعليق نويسها كساد شده اما مغازههاي پرينت و چاپ بنر رونق گرفته است. خريد باقلوا و حلوا و شيريني و حتي نقل براي مراسم چهلم هم كه خود حكايتي نوبرانه است. كت و شلوار خريدن صاحبان عزا از برندهاي معروف و مانتوهاي فاخر براي بانوان داغدار داستان دنبالهدار ديگري است. ظرفهاي ميوه تزيين شده براي سر قبر و ترمههاي داخل مسجد و فرشهاي ابريشم براي تابوت نيز بر حساسيت ماجرا ميافزايد. برخي جلسات ترحيم هم كه به نوعي به ديدوبازديد و چاق سلامتي و جلسه حضور و غياب شبيه شده است.
برخي تحركات، هشدارآميز است. اين روزها كمكم بساط سخنراني و منبر در مجالس ترحيم برچيده شده و همان چهارتا حرف حسابي كه آقايان روحاني ميتوانستند روي منبرها به گوش ما آدمهاي خوابزده دنيا فرو كنند، كمرنگ شده است. قاري قرآن هم كه تقريبا ديگر در بعضي مراسم حضور ندارد. بخش زيادي از مراسم هم كه به تشكر از لسان صاحبان عزا ميگذرد. شام و ناهارهاي يك هفتهاي هم براي ميت كه جاي خود دارد. اينچنين است كه در يك مراسم ترحيم گاهي دههاميليون تومان هزينه پردهنوشتهها، بنرها، تاجهاي گل، حجلهها و تداركات ميشود. خوش به حال مردهها كه اين احتضار ما را نميبينند. بايد كاري كرد. مردن و حواشي آن را شوخي نگيريم، همه خواهيم مُرد.