دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۴ - ۰۸:۰۰
۰ نفر

همشهری دو - احمد شهدادی: حافظ بزرگ، لسان‌الغیب تاریخ ماست.

حافظیه

حافظ را دوست مي‌داريم و بزرگ مي‌شماريم چون بسا نشانه‌ها در او هست كه در ديگر شاعران اين سرزمين يا نيست يا يكجا نيست و يا به آن روشني و خلوص نيست. شعر حافظ «بيت‌الغزل معرفت» است؛ يعني به ما چيزها ياد مي‌دهد. اين‌ شأن معلمي همراه با فروتني واقعي است. حافظ از جنس خود ماست؛ انساني شعر مي‌گويد و انساني زندگي مي‌كند. داشته‌ها و يافته‌هايش دروغين و تصنعي نيست. اگر طنز مي‌سرايد، انساني مي‌سرايد. اگر غم دارد، غمي به رنگ روزها و شب‌هاست. اگر شاد است، به شادخواري آدم‌هاي زنده‌دل شبيه است. اگر عاشق است، بي‌پرواست. شعر حافظ همه جنبه‌هاي زميني زندگي آدم‌ها را در خود دارد. در عين حال برتر از اين روزمرگي‌هاي كسل‌كننده است.

حافظ در پي زندگي عاشقانه است؛ عشقي كه بي‌گمان رنگي عارفانه دارد و به سكوت و عمق زندگي راهبان‌تنها مي‌ماند. نوعي «ترفع» يا «تشخص» يا «بلند‌نظري» يا «كمال‌گرايي» يا «آستين‌افشاني» و يا «فقر معنوي پرشكوه»‌ در او هست كه از ديگران متمايزش مي‌كند. ما در برابر شعر او به احترام سر خم مي‌كنيم و اين بي‌سبب نيست.

حافظ شادمانه زندگي مي‌كند. بي‌پرواست. عارف است. در بند مال و منال و جاه و مقام نيست. تلخي‌ها را هم به شيريني مي‌گويد. زندگي‌اش آميخته است با رنج و سلوك و عشق و اشتياق. سينه‌اي سرشار از عشق دارد. شك‌هاي معنوي‌اش را با ما صادقانه در ميان مي‌گذارد. اهل تعصب و خشونت نيست. گنده‌دماغ نيست و حضورش آزاردهنده نيست كه هيچ، شادي‌آور و سبك‌كننده است. جانماز آب نمي‌كشد اما معنويتي ژرف دارد. ريا نمي‌كند اما سحرخيز و رياضت‌كش است. مقرراتي شخصي و فردي و خودساخته دارد و از اين مقررات نانوشته تخطي نمي‌كند.

در معاشرت با او ناچاريم كه با رضايت خاطر به جهاني كه او در آن مي‌زيد احترام بگذاريم. جهانش هر چه هست، خود اوست و اصالت دارد. او درباره رنج، ايمان، خدا، معنويت، پول، نام و نان، زندگي، گناه، آدم و حوا، قصه، زن و نماز فكر مي‌كند و بعد آنها را خلاقانه، با لحني كه در آن شور و شهود هست، به زيباترين سبك شاعرانه، آن‌ سبك‌ها كه به تاريخ قدسي شعر پيوسته‌اند، مي‌سرايد.

رفاقت با حافظ صميمانه و بي‌تكلف است. اين سادگي به او هيأتي خاكي مي‌بخشد كه مي‌توانيم با او بنشينيم و گپ بزنيم و حرف‌هاي دل خودمان را، بسي زيباتر و دلنشين‌تر، از زبان او بشنويم. او زبان فطرت ماست. به همين سبب هم با او احساس همدلي مي‌كنيم. طنز، تنهايي، غرور، صميميت، مهرباني، حكمت، خلوص، رياستيزي، دروغ‌گريزي، ملايمت و مدارا، از خاصه‌هاي شعر اوست. او ما را از بيماري‌ها و بد‌اخلاقي‌هاي تاريخي‌مان آگاه مي‌كند و پرهيز مي‌دهد. روزگار او مثالي از همه روزگاران تاريخ انساني است كه به شكلي مثالي و نمونه‌گون بر افق چشم‌هاي ما قرار دارد و او مثل انساني كه بايد به اين حتميت ناگزيز تن دهد، انسان‌وار و بي‌ادعاي خدايي و خداگونگي، زندگي مي‌كند. حافظ مرد انتخاب‌هاي انساني است. كناره‌گيري او از جهان، رنگي خاص به او مي‌بخشد كه مانند راهبي تكرو در سفري غريبانه به سوي مطلق خلوت آرام راه مي‌پويد. همين او را متفاوت مي‌كند و به او كمالي مي‌دهد كه در ديگران نيست. هر تاريخي لسان‌الغيبي دارد و حافظ، لسان‌الغيب تاريخ ماست.

کد خبر 310202

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha