ميليونها حاجي از سراسر جهان پس از حضور در صحراي عرفات براي قرباني كردن شيطان نفس در منا حاضر شدند اما صبح روز عيد قربان هزاران نفر از حجاج، قرباني بيتدبيري آلسعود شدند و با لب تشنه به سوي معبود پركشيدند. شهادت 465نفر از حجاج ايراني غم سنگيني را بر دل مردم ايران نشاند. در اين ميان شاعران جوان كشورمان با زبان شعر، خشم و احساس خود را نسبت به اين حادثه تلخ نشان دادند. بنياد شعر و ادبيات داستاني ايرانيان با فراخوان شعر«حجهالوداع» براي يادبود درگذشتگان، گمشدگان و رنجديدگان حادثه منا از همه شاعران جوان كشورمان براي حضور در جشنواره دعوت كرد. داوران اين مسابقه عبدالجبار كاكايي، عليرضا قزوه، اسماعيل اميني، ناصر فيض، افشين علا و غلامرضا طريقي بودند و در پايان، شاعران برتر مسابقه شعر حجه الوداع را انتخاب كردند. 6شاعر برتر اين جشنواره در گفتوگو با همشهري از آشنايي با شعر و ادبيات و همچنين سرودن شعر براي قربانيان منا گفتند.
- چشمان منتظر كودكان
شعرهاي آييني، زبان نوحههاي آذري است و بهترين شعرهاي حماسي و احوالات امامان به زبان تركي گفته شده است. علياصغر شيري از 20سالگي با دنياي شعر و شاعري آشنا شد و در بسياري از مجالس شعر و نوحهخواني در زنجان شركت كرد. او كه 30بهار را پشت سر گذاشته، چندسالي است كه در قم زندگي ميكند. حضور در مراسم عزاداري و همنوا شدن با نوحهخوانان او را با وادي شعر و ادب آشنا كرد؛ «شعر آييني، معجوني از همه شعرهاست. بهخاطر علاقه زيادي كه به ادبيات داشتم رشته ادبيات فارسي را در دانشگاه انتخاب كردم و آشنايي با شعراي بزرگ ادبيات و قالب شعر، تحول بزرگي در زندگيام ايجاد كرد. پس از ازدواج با همسرم به قم آمديم و در كلاسهاي استاد حسين ژرفا و محافل ادبي و شعر ايشان شركت كردم. در شهر مقدس قم محافل ادبي و شعر زيادي وجود دارد و شايد بتوان گفت اين شهر پرورشدهنده شعراي بسياري است.»
او ادامه ميدهد:« وقتي خبر حادثه منا و شهيد شدن تعداد زيادي از حجاج كشورمان را شنيدم با وجود آنكه هيچگاه به مكه مشرف نشدهام اما حس حجاجي را كه عاشقانه در صحراي عرفات از خدا طلب بخشش كردند و در روز عيد به قربانگاه منا رفتند، به خوبي لمس ميكردم. در آن لحظات تصوير كودكاني كه چشم انتظار بازگشت پدرانشان از سفر حج بودند مقابل چشمانم بود. آنها خيلي زود داغ يتيمي را ميچشيدند. تنها كاري كه ميتوانستم در آن لحظات پر از غم انجام دهم سرودن شعري براي داغداران فاجعه منا و همدردي با آنها بود. اين شعر را تقديم كساني كردم كه عزيزشان را در اين حادثه از دست دادند. در اين ميان خانوادههايي هستند كه سرنوشت پدران و فرزندان آنها معلوم نيست و جنازه آنها پيدا نشده است. سختي اين مصيبت براي آنها بسيار سنگين است.»
نشستهايم پرستوي رفته باز بيايد
نواي خوشخبر از پرده حجاز بيايد
نسيم ميوزد و قاصدك چه بيخبر از تو
چگونه شعرتر از طبع دلنواز بيايد
خوشا به سرو كه همقامت قيام تو باشد
خوشا به لاله كه همواره در نماز بيايد
مباد اينكه به جاي رسيدن گلِ مژده
خدا نكرده خبرهاي جانگداز بيايد
شده است زمزمي از بغض، چشم منتظرانت
بگو كه اشك يتيمان به پيشواز بيايد
بگو كه كعبه سيهپوش و داغدار غريبان
به سوگواري قربانيان راز بيايد
به گوش ابرهه فصلالخطاب ما فقط اين است
بترس از اينكه جهاني به اعتراض بيايد
هميشه جامه احرام ما منادي صلح است
بترس، پرچم خونين به اهتزاز بيايد!
- ميراث شهادت
«قم شهر ادب و شعر است و اين واقعيت را وقتي در محافل ادبي و شعرخواني شركت داشتم با همه وجود لمس كردم.» طيبه عباسي يكي از برگزيدگان مسابقه شعر حجهالوداع ساكن شهر قم است. از 12سالگي دست به قلم بود و نثر مينوشت و گاهي اوقات هم موزون و مقفا. علاقه ذاتي به ادبيات او را در مسيري قرار داد تا ناگفتههايش را با زبان شعر بيان كند. 21سال دارد و ميگويد: «شعر هنري است كه خدا به انسان داده است و انسان بايد با تلاش آن را بهدست بياورد.» فرزند سوم خانواده است و در رشته علوم تربيتي دانشگاه فرهنگيان تحصيل كرده و همزمان نيز طلبه غيرحضوري جامعه الزهرا در قم است؛ «علاقهمند شعر و ادبيات بودم و مطالعات زيادي در اين زمينه داشتم تا اينكه طلبه شدم و نخستين بار استعدادم در زمينه شعر را در انجمن شعر طلاب كشف كردم. با كشف استعدادم پي بردم ميتوانم در اين زمينه موفق باشم و به اين ترتيب با شركت در كلاس اساتيد مشهور ادبيات سعي كردم تا استعدادم را تقويت كنم. در قم محافل شعر و ادبيات بسياري برپا ميشود و با فراخواني كه به مناسبتهاي مختلف داده ميشود بسياري از جوانان باذوق از سراسر كشور در اين محافل حضور پيدا ميكنند. اين دورهها و محافل ادبي براي من بسيار مفيد بود. كسب رتبه در جشنواره شعر طلاب و جشنوارههاي فرهنگي دانشگاه فرهنگيان مرا در ادامه راه مصممتر كرد.» او ادامه ميدهد:«حادثه منا و شهادت تعداد زيادي از حجاج ايراني غم بزرگي بود كه روح مردم ايران را آزرده كرد. رهبر معظم انقلاب نيز اين حادثه را فاجعهاي بزرگ در جهان اسلام عنوان كردند و خواست ايشان اين بود كه فاجعه منا نبايد هيچگاه به فراموشي سپرده شود. وقتي تصاوير اين حادثه را از تلويزيون ميديدم با خودم فكر ميكردم چگونه ميتوانيم پاسخ اين هتك حرمت به حجاج را بدهيم. با وجود آنكه كسي از اطرافيان ما در اين حادثه به شهادت نرسيده بود اما همه حجاج ايراني كه در اين حادثه عروج كردند هموطن ما بودند. محسن حاجي حسني ،قاري ممتاز بينالمللي يكي از شهداي منا بود كه از دست دادن ايشان براي كشورمان بسيار تلخ بود. دوست داشتم من هم در رساندن نداي مظلوميت حجاج و اعتراض مردم ايران به حكام سعودي نقش داشته باشم و به همينخاطر دست به قلم شدم و شعري گفتم و در آن تاكيد كردم كه ما ميراث شهادت از كربلا داريم و يك روز مكه را پس خواهيم گرفت.»
بخوان از چهرۀ طفل یتیمی این مصیبت را
و بشنو از زبان سرزمین وحی، غربت را
منا این روز ها حال و هوای دیگری دارد
به دوش خستهی خود میکشد اندوه امت را
چه رنجی میکشد کعبه که میبیند حجاز امروز
گرفته دربرش فرزند نحس جاهلیت را
چرا کشتند زائرهای بیت الله را این قوم
بگو در صفحۀ تاریخ بنویسند علت را
بگو آل سعود امسال در صنعا ، تعز، مارب...
گرفت از چشمهای چند کودک خواب راحت را
برای کودکی که بغض میگیرد گلویش را
چگونه شرح باید داد این جرم و جنایت را؟
به پیغمبر قسم مکه دوباره فتح خواهد شد
و میگیرند از ما پاسخ این هتک حرمت را
لباس رزم میپوشیم واز مردن نمیترسیم
که ما از کربلا داریم میراث شهادت را
غم داغ منا از یاد ما هرگز نخواهد رفت
خدا لعنت کند این میزبان بیکفایت را...
- توفان جاهليت
نيشابور در استان خراسان يكي از شهرهايي بود كه بيشترين شهيد را در ميان شهداي اين حادثه داشت. روز تشييع پيكر اين شهدا مردم نيشابور با بغض و كينهاي كه از جاهليت آلسعود در دل داشتند حجاجي را كه با لباس احرام در قربانگاه منا به شهادت رسيده بودند تا منزل آخرت مشايعت كردند. محمد حسين مهدويان يكي از اهالي اين شهر كه در قم زندگي ميكند با سرودن شعري درباره جاهليت آلسعود آن را تقديم به روح بلند حجاج شهيد منا كرد. اين جوان 25ساله كه فارغالتحصيل كارشناسي ارشد علوم قرآني و حديث از دانشگاه قم است، 4سال قبل به دنياي شعر علاقهمند شد. ميگويد دوسالي است كه بهصورت جدي به شعر ميپردازد و علاقه دوران دبيرستان به درس ادبيات و تشويقهاي معلم و پدر و مادر و يكي از دوستانش او را در اين مسير قرار داد. معلم ادبيات دبيرستان ما اهل شعر و شاعري بود و من و يكي از دوستانم نيز علاقهمند شديم. مدتي بهخاطر تحصيل و امتحانات دانشگاه، شعر را رها كردم اما وقتي شعر با وجود انسان عجين شده باشد نميتوان آن را رها كرد، او ادامه ميدهد: «حادثه منا بسيار تلخ بود و يكي از شهرهايي كه حجاج زيادي در بين شهداي حادثه منا داشت شهر پدريام نيشابور بود. در مراسم تشييع پيكر قربانيان در نيشابور و قم از نزديك شاهد بغض و كينه مردم نسبت به آلسعود بودم. با ديدن بغضهاي فروخفته مردم جرقهاي در ذهنم زده شد و اين شعر را درباره قتلگاه منا سرودم. اميدوارم روزي شاهد سقوط حكومت آلسعود بهدست مسلمانان آزاده جهان باشيم.»
پر کرده است عطر گل لاله راه را
دارد نسیم، در دل خود سوز آه را
اسلام در مصیبت داغی عظیم سوخت
پوشیده است کعبه لباس سیاه را
تاریخ شاهد است دوباره یزیدیان
تکرار کردهاند غم قتلگاه را
توفان جاهلیت طاغوتها گرفت
جان هزار قاصدک بیگناه را
آل سعود رو به سقوط است و دست ما
خواهد شکست گردن آن پادشاه را
دنیا اسیر پنجه شب شد، خدا کند
روزی کنار کعبه ببینیم ماه را
- شاهراه
سرزمين ما قربانگاه انسانهايي شد كه عاشقانهترين شعر بندگي را سرودند و به ديدار معبود شتافتند. شاهراهي كه پل ارتباط آنها با خدا بود و چه عاشقانه از اين شاهراه عبور كردند. بيان اين عروج عاشقانه در قالب شعر، زبان شعرايي است كه اين لحظهها را با همه وجود لمس كردهاند. داديار حامدي، معلم ادبيات شهر ساري همنوا با مردم داغدار ايران شعري در باب شاهراهي كه حجاج را از خانه خدا به كربلا رساند گفته است. اين معلم 41ساله پس از كسب عنوان برگزيده شعر حجه الوداع آن را تقديم به شهداي منا كرد. او با بيان آنكه مجموعه شعرهايش را كه درباره دفاعمقدس است در كتابي به نام «روبهروي آسمان» به چاپ رسانده ميگويد:« در حادثه منا پدر يكي از دوستانم در قائمشهر به شهادت رسيد. اين حادثه داغ بزرگي بر دل مردم ايران نشاند. بسياري از اين حجاج با زبان تشنه و تحمل گرماي طاقتفرسا جان دادند و ديدن تصاوير تكاندهنده شهادت آنها انسان را به ياد حادثه عاشورا و لب تشنگي امام حسين(ع) و يارانش مياندازد. شعري كه گفتم وصف حال حجاجي بود كه از خود گذشتند تا به بقا برسند. بعد از همايش شعر حجه الوداع و برگزيده شدن از سوي هيأت داوران در خواب خودم را در منا ديدم و از نزديك شاهد پرپر شدن حجاجي بودم كه براي قرباني كردن نفس خويش به سوي شيطان بزرگ در حركت بودند و با سبكبالي به سوي خدا پركشيدند.»
از «من» كه بگذري به منا ميتوان رسيد
وقتي فنا شوي به بقا ميتوان رسيد
بتها اگر چه راه به روي تو بستهاند
سوگند ميخورم به خدا ميتوان رسيد
ياران به شاهراه جديدي رسيدهاند
از مكه هم به كرب و بلا ميتوان رسيد
دستي نميرسيد به فريادشان، دريغ!
تنها به پيكر شهدا ميتوان رسيد
بزم فرشتههاي مقرب شروع شد
با تشنگي به جام بلا ميتوان رسيد
قانون عشق رابه خط خون نوشتهاند:
از راه زخم هم به شفا ميتوان رسيد
- انتظار
«شعر حاصل شادي بزرگ يا غم بزرگ است و ما نقشي در آن نداريم. غم حادثه منا آنقدر بزرگ بود كه روح شاعر را با خود درگير ميكرد و شاعري كه از انسانيت بويي برده باشد با زبان شعر نداي مظلوميت حجاج و اعتراض به كشتار آنها توسط حكام آل سعود را به گوش جهانيان ميرساند.»؛ محمد ميرزايي بازرگاني، طلبه جوان 25ساله در مسابقه شعر حجه الوداع توانست عنوان برترين شعر را در ميان شاعران برگزيده بهخود اختصاص دهد و موفق به دريافت جايزه ويژه شود. او كه دوران دبيرستان را در رشته رياضي سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان رودسر تحصيل كرده سال 88براي تحصيل در حوزه علميه قم به اين شهر سفر ميكند و آن روزها براي دل خود شعر ميگويد. اما در كنار دروس طلبگي و مسائل فرهنگي و آموزههاي ديني كه دغدغه بسياري از طلبههاست وارد فضاي شعر و ادبيات ميشود. او ميگويد: «صبح هر جمعه در منزل استاد مجاهدي مراسم شعرخواني برپاست و من سالهاست كه از راهنماييهاي اين استاد بهره بردهام. تاكنون بيش از 200شعر سرودهام اما هنوز با خودم براي چاپ آنها كنار نيامدهام. گاهي اوقات شاعر براي سرودن شعري به موضوعي فكر ميكند و پس از آن تصميم به سرودن شعر ميگيرد اما گاهي اوقات تصميم نقشي ندارد و ذهن شاعر بهطور اتفاقي درگير موضوعي ميشود؛ روزهاي اولي كه اين حادثه اتفاق افتاد بهشدت متاثر بودم و با ديدن مردم حس ميكردم كه اين، يك غم بزرگ اجتماعي است. در اين فضا بود كه اين شعر را سرودم و آن را تقديم به چشمان منتظري كردم كه هنوز در انتظار بازگشت عزيزي هستند كه به حرم امن الهي رفته بود.»
صبح عید بود
ناگهان
در هجوم بغضهای بی امان
چشمهای انتظارمان به صفحه خبر سپید شد
خندههایمان شهید شد
رنگهای شاد دور خانههایمان، سیاه ...
ای شما که در خزان باغ
دست دادهاید دست باد!
دستهایتان شکسته باد
لاتهای خانه خدا!
سرنوشتتان
مثل سرگذشت سایر بتان
شکستن است
روزی از همانسرا که فکر کردهاید خانه شماست!
از همان حوالی منا -که قتلگاه حاجیان ماست-
میرسد کسی تبر به دوش
لاتهای خانه خدا!
سرنوشتتان شکستن است
انتظار
حرف آخر من است
- پل پرواز
علاقه زياد به داستاننويسي و چاپ آنها در مجلات مختلف باعث شد ارتباطش با دنياي ادبيات و شعر و داستان بيشتر شود و به اين ترتيب، 2 مجموعه داستاني با نام «پلك فراموشي» و «عطر خسته بنفشه» را به چاپ برساند. آرزو خمسه كجوري، بانوي شاعر42ساله در كنار تحصيل در رشته مديريت بازرگاني تصميم به تحصيل در رشته ادبيات گرفت و پس از آشنايي با حوزه هنري و شركت در جلسات داستاننويسي با دنياي ادبيات آشنا شد. او با بيان اينكه از سال 84با راهاندازي وبلاگ پريشان خانه همه سرودههايش را در آن قرار داده است ميگويد: «شعر، زبان شاعر براي بيان احساسات دروني است. وقتي از صفحه تلويزيون صحنههاي دلخراش جاندادن قربانيان منا را ميديدم كه مردان و زنان سياهپوست و سفيدپوست زير فشار جمعيت پرپر ميشدند دلم به درد آمد. سال 88به سفر حج عمره مشرف شده بودم و به خوبي وضعيت حجاج را در آن شرايط درك ميكردم. آنها منيت خود را قرباني كرده بودند و با روح پاك به سوي خدا رفتند. به عقيده من منا پل پرواز بود و آل سعود خانه امن خدا را ناامن كردند. براي سرودن اين شعر خودم را در منا تصور كردم و با چشم دل انسانهايي را از نژادهاي مختلف ديدم كه مظلومانه جان ميدادند.»
يك دستم آفريقايي
يك دستم ميخورد اروپايي باشد
پاهايم هندي بودند/اما چشمهايم حتما مال نجف بود
انگار دو تا در نجف/خيس توي كاسههايي سرخ
و قلبم عربي ميخواند/اشهدان لااله الاالله
الهه تو نبودي/مجيد و سارايمان هم
و من به دختر موفرفري سياه دوسالهاي فكر ميكردم كه بابا صدايم ميكرد
اشهدم را كه گفتم /الهي نماند
حتي تو الهه جان/باور كن سعي كردم صدايت كنم
اما زني با لهجهاي مازندراني فرياد زد خداااااااا
الهه من گم شده بودم/بي ترس
توي جيبهايم سنگهاي شيطان مانده بود
شيطان طبقه اول بود /چسبيده به زمين
و شرطهها هر چه ميكردند نميتوانستند بلندش كنند
خودم ديدم شاهزاده عرب برايش كوكاكولاي تگري آورده بود
اما كمر شيطان صاف نميشد/وقتي با دندانهاي سفيد آفريقايي خواندمالله
با لهجه مشهدي گفتم يا امام غريب/من و تو كنار ضريح ايستاده بوديم
دست به سينه/مجيد را حامله بودي
و گفتي سال بعد قد موهاش طلا نذر امام ميكني
بعد رفتي /جايت خالي الهه/ما برگشتيم مكه/به ثانيهاي
با دست و پاي خودم رقصيدم/طواف كردم /هوا خنك بود
خورشيد مانده بود منا/و ما همه يك آواز ميخوانديم/لبيكاللهم لبيك
حاجي شدم الهه/گريه نكن/خوبم/اين كاميونها را نگرد/تلويزيون را خاموش كن
خوبم ملالي نيست الهه
وقتي ميتوانم هنوز سرم را روي بالش كناريت بگذارم
اشكهايت را پاك كنم/پتوي بچهها را بكشم سرشان
و جلوي سجاده مادرم بنشينم و خانه را پر از «يا حليم» كنم/راستي
ساكم را اگر آوردند/تسبيح عنابي سفارش مادرم است/تا يا حليم بگويد
بايد بروم طواف الهه/لبخند بزن
چاي را دم كردم/حلوايت دير ميشود
مهمانها دارند ميآيند