ديگر دردسرهاي جنگ وجود ندارد. همين كافي است فرهنگ آن كشور را با نرمي هر چه تمامتر و بهتدريج، تغيير دهد. يكي از چيزهايي كه با فرهنگ هر ملتي همراه است، زبان آن است؛ زبان گفتاري و نوشتاري كه اگر آن را بتوان تسخير كرد همچون تسخير قلب است در كالبد انسان. حتما ميپرسيد مگر ميشود چيزي كه ريشه در فرهنگ ما دارد و همه روزه و هر لحظه در جريان است، به همين راحتي از بين برد و به زوال كشاند؟ آري، به همين آساني نميتوان آن را از بين برد اما در يك سير كاملا تدريجي، به مرور زمان آن را دگرگون كرده و كمكم به سمت نابودي ميكشانند.
اگر حدودا 20سال در تاريخ عقبگرد كنيم درمييابيم كه در سال 1373تنها 3 شبكه ماهوارهاي فارسي زبان فعال بودند و هم اينك اين آمار به بيش از 160شبكه رسيده است كه بسيار قابل تأمل است. با ايجاد يك برنامه جذاب در يك شبكه ماهوارهاي، مخاطب را شيفته عوامل اجرايي آن از بازيگر گرفته تا مجري ميكنند. سپس صحبتها و تكيهكلامهاي اين عوامل را بعضا طوري از پيش تنظيم ميكنند كه بعد از مدتي كوتاه، مخاطب اين برنامه را ميتوان آينه تمام قد عوامل آن دانست. از نحوه گويش گرفته تا مدل لباس و مو و... در نوشتار هم عدهاي براي راحتي بيشتر به گفتار نزديك ميشوند. چه تعداد محيط رسانهاي نوشتاري غيررسمي داريم؟ پيامك، شبكههاي اجتماعي و... «س. كجايي؟»، «كال مي!»، «خخخخ»، «اصن مهم نيس!» اينها بخشي از مكاتبات غيررسمي در اين فضاهاست. متأسفانه گاهي اوقات در يك گزارش فوتبال ميتوانيد، يك دوره كامل آموزش زبان را بگذرانيد. لغاتي همچون «دربي، فوروارد، گلر، فول و...» اين تغييرات كم كم تأثير خود را بر زبان ما ميگذارد و اينچنين زبانمان رو به زوال خواهد رفت.
بهتر است از خودمان شروع كنيم و همين كافي است كه كمي بيشتر در گفتار و بهخصوص نوشتارهايمان دقت كنيم و حوصله به خرج دهيم. با كمي حوصله ميتوان لغات و جملات را به طرز صحيح آن نوشت. مبادا خودمان بهدست خودمان، زبان را كه نشانه فرهنگ يك كشور است دگرگونسازيم.