اين تفاوت به نگره و انديشه مردم در جوامع مختلف برميگردد؛ اينكه كودكان و نوجوانان از همان دوران جامعهپذيري و فراگيري اخلاق اجتماعي ياد بگيرند تا قدر فرهيختگان جامعه خويش را پاس بدارند.فهم اين موضوع مسئله مهمي است. فرهيختگان يك جامعه وقتي قدر ديده شوند، خودشان تجسمي از ارزشمداري در جامعه محسوب ميشوند.
به اين ترتيب در پاسداشت و قدرداني فرهيختگان ما نهتنها به يك شخص ارج نهادهايم بلكه جامعه هنر، علم و دانش و آگاهي آن فرد را ارج نهاده است؛ دانش و هنري كه به واسطه آن اشخاص نامدار شدهاند و بايد ارزشي مسلط درجامعه شود. در اين صورت است كه ديگر ميتوان اميد داشت كودكان و نوجوانان به جاي اينكه ستارههاي يكشبه سينما و فوتبال برايشان اسطوره شوند، به فرهيختگان علم و ادبوهنر كشور خويش ببالند.
از اين منظر ما ميتوانيم مقابل هجمه فرهنگي غرب نيز بايستيم و به نوعي از غناي فرهنگي برسيم؛ غنايي كه طي آن با افتخار به داشتههاي فرهنگي و هنري و علميمان چشم به افق فردا نيز داشته باشيم و به نقشآفريني كلان در آينده انسان نيز بينديشيم.
در كشور ما از گذشته تاكنون حاكمان تغيير مييافتند اما آداب و رسوم مردم به آن معنا تغيير نمييافت چرا كه آنها ريشه در اعماق فرهنگ مردم داشتهاند. براي همين هم هست كه مفاخري چون ابن سينا، سهروردي، فردوسي و سعدي تاكنون براي ما حفظ شدهاند. بهرغم اينكه به هر حال شرايط جغرافيايي بر آداب و رسوم مردم تأثير ميگذارد اما ما از پس فراز و فرودهاي تاريخي توانستهايم تا اينجاي مسير اين فرهنگ سترگ را بكشانيم و اكنون وظيفه ماست تا اين ميراث را به بهترين نحو به آيندگانمان منتقل كنيم.
يكي از مهمترين ابزارهاي اين انتقال، ياد دادن عملي قدرشناسي از مفاخر راستين علم و ادب و هنر اين كشور است. مخصوصا وقتي اين مفاخر هنوز در قيد حياتند و نسل جوان ميتوانند از نفسشان و تجارب ارزندهشان بهرهمند شوند تا حداقل برچسب قدرناشناسي فرهنگي بر پيشاني اين نسل نخورد. با اين وصف است كه ميتوان آموزش عملي به نسل نوجوان و جوان داد تا در جستوجوي دانش و فرهنگ باشند و بدانند كه نهايتا جامعه قدردان آنها خواهد بود و مردم قدر تلاش ايشان را خواهند دانست. نه اينكه ارزش مسلط، شهرت و پولي شود كه با كمترين زحمت هم بهدست آمده باشد. اين بهمعناي نفي شهرت نيست؛ منتها تفاوت است ميان شهرت اصيل و شهرتهاي كاذب يكشبه كه به واسطه هژموني رسانهها توليد ميشوند و البته مثل باد هم از دست ميروند.
قدرنهادن به مفاخر فرهنگي در واقع ارجگذاري فرهنگ و علم و انديشه است.البته اين دغدغه به اين معنا نيست كه برخي از ارجگذاريها را ناديده بگيريم. هم اكنون براي نخبههاي علمي و فرهنگي كه ساليان سال براي پيشرفت كشور تلاش كردهاند، برنامه چهرههاي ماندگار ترتيب دادهاند و به پاس زحماتي كه كشيدهاند، از آنها قدرداني ميكنند. ما هيچوقت بزرگاني چون ابنسينا، شيخطوسي و آيتالله بروجردي را فراموش نخواهيم كرد.
در واقع آنها هيچگاه فراموش نميشوند، اما اينها در جامعه ما استثنا هستند. ماندگاري آنها از نظر فلسفي بيعلت نيست و به بيان بهتر هيچچيز بيعلت نيست. اما اين نسبت به كارهايي كه بايد انجام گيرد، خيلي كم است.
- استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي