و برخي هم سرذوق آمده و با صبوري به پرسشها پاسخ ميدهند اما همه آنها يك وجه اشتراك دارند و آن هم اينكه خيلي كم كتاب ميخوانند و جاي اين يار مهربان كاغذي در زندگيشان گم شده است. در هفته كتاب، كودكان مشهدي در مترو تلاش كردند به بزرگترهايشان يادآوري كنند كمي در اين تكاپوي زندگي بايد كتاب هم بخوانند.
اميد 8ساله است و با عينك دورمشكي و چشمهاي درشت و هيكل نسبتا تپلش، روبهروي هر عابري ميايستد، او را سر وجد ميآورد.
از آنها ميپرسد كه چقدر كتاب ميخوانند؟ براي بچههايشان كتاب ميخرند؟ بچههايشان را به كتابخواني علاقهمند ميكنند؟ پاسخها تقريبا مشابه است؛ خيلي كم كتاب ميخوانم، فرصت كتاب خواندن ندارم، سعي ميكنم مطالعه كنم اما نميرسم. اميد هم به آنها توصيه ميكند كه لطفا كمي بيشتر كتاب بخوانند. سپس مسافران قطار شهري به سمت فرش فيروزهاي كتابخواني راهنمايي ميشوند. آنها كه گاهي كتاب ميخوانند آويز «چه خوب كه كتاب ميخواني» توي گردنشان مياندازند و يك گل بهشان تقديم ميشود به همراه شارژ رايگان براي سوارشدن به مترو و آنهايي كه كتاب نميخوانند، بهشان كتاب هديه ميشود.
دختري كه كتاب تست كنكور در دست دارد ميگويد زياد كتاب ميخواند اما فقط كتابهاي درسي. پسر جوان ديگري كه شغل آزاد دارد ميگويد آنقدر گرفتاري دارد كه نوبت به كتاب خواندن نميرسد. پسر نوجوان ديگري هم كه هدفون توي گوش دارد ميگويد هميشه سرش به موبايل گرم است و هرچه بخواهد از همانجا ميخواند.
- تلاش براي جلب توجه مردم
بسياري از عابران و مسافران ايستادهاند و اين اقدام كودكان و نوجوانان كانون پرورش فكري را تماشا ميكنند؛ برخي تحسين ميكنند و برخي هم سكوت. پيرزني با ديدن دختر كوچولويي كه به سمتش آمده و ميكروفون را به سمتش گرفته تا از او درباره كتابخواني، سؤال بپرسد حسابي كيف ميكند و ميگويد بچهاي ندارد كه برايش كتاب بخواند اما گاهي در خانه مطالعه ميكند. دينا او را به سمت فرش فيروزهاي كتابخواني راهنمايي ميكند تا از دوستانش، جايزه بگيرد. پيرزن سلانه سلانه روي فرش گام برميدارد و لبخند روي صورتش بيشتر كش ميآيد.
محبوبه بزمآرا، كارشناس روابط عمومي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان ميگويد: به مناسبت هفته كتاب و كتابخواني خواستيم كه توجه عموم مردم را به كتاب جلب كنيم. هدف آنها اين بوده كه خانوادهها براي كودكانشان كتاب بخرند و بخوانند و فرهنگ مطالعه در خانوادهها ترويج يابد. به گفته او، در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، انجمنهاي كتابخواني وجود دارد كه بچهها در اين انجمن، كتابهاي گروه سني خودشان را ميخوانند و نقد ميكنند. يك جلسه از انجمن، بهصورت نمادين در ايستگاه طالقاني قطار شهري مشهد برگزار شده است.
بزمآرا توضيح ميدهد: در اين ايستگاه، فرش فيروزهاي كتابخواني پهن كردهايم و اعضاي كانون كه كودكان و نوجوانان هستند از عابران ميپرسند كه اين هفته چه هفتهاي است؟ آيا براي فرزندنتان كتاب ميخريد؟ آخرين كتابي كه خوانديد چه بوده است؟ يا چقدر كتاب ميخوانيد؟ به باور او، اين اتفاق ميتواند جرقهاي براي كتابخواني در افراد شود و خاطرهاي خوش را در ذهنشان ثبت كند.
- كتابخوان كردن كودكان
اينكه بچهها كتابخواني را ترويج ميكنند چه تفاوتي دارد تا بزرگترها؟ بزم آرا ميگويد: تأثيرگذاري بچهها بسيار بيشتر است؛ ضمن اينكه علاقهمندي براي گفتوگو با بچهها نيز. او تأكيد دارد كه هدف ما تهيه كتاب و تقويت فرهنگ مطالعه در خانوادهها بهويژه كتابخوان كردن كودكان است.
اين نخستين برنامه ترويج كتابخواني است كه توسط كودكان و نوجوانان در قطار شهري مشهد برگزار ميشود. به گفته بزمآرا در پورتال اطلاعرساني كانون، باشگاه صدتاييها هست كه در آن از بچههايي كه صدتا كتاب خواندهاند، قدرداني ميشود. مربياني هم كه بذر كتابخواني را در كودكان كاشتهاند، مورد توجه قرارميگيرند.
داريوش صفاريان كلاس دوم دبستان است. ميگويد: كتاب خواندن خوب است چون به هوش افراد اضافه ميكند، آدم را خوشبيان ميكند و به دانش و اطلاعاتش اضافه ميشود. به باور او، بازيهاي رايانهاي كمكي به باهوش شدن بچهها نميكند. داريوش بيشتر از اينكه سرش به بازيهاي موبايل گرم شود، دوست دارد غرق كتابخواني شود. ميگويد باسواد شدن خيلي خوب است. اگر به او روز تولدش، كتاب هديه بدهند بيشتر خوشحال ميشود تا يك توپ فوتبال. شهريار 10ساله هم در پاسخ به اينكه چرا كتاب خواندن خوب است؟ ميگويد: چون علم و دانش افراد را زياد ميكند. محمدصالح 8ساله هم جواب ميدهد: ميتوانيم چيزهاي زيادي از كتاب ياد بگيريم.
- استفاده از تمام ظرفيتهاي قطار شهري
در يكي از واگنهاي قطار شهري هم برنامه كتابخواني و قصهخواني برگزار ميشود. معرفي كتاب براي بچهها و مسافران قطار شهري توسط يكي از مربيان انجام ميشود. واگن پر از صداي بچههايي ميشود كه با هم شعر ميخوانند، پر از گل و پر از قصه. ميثم زارع، مدير روابط عمومي و امور بينالملل شركت بهرهبرداري قطار شهري مشهد ميگويد: با توجه به اينكه قطار شهري وسيله جابهجايي بيشتر مردم است، برنامههاي فرهنگي در آن تأثير بهتري دارد.
به گفته او، در چند ماهه گذشته برنامههاي فرهنگي زيادي در قطار شهري مشهد اجرا شده؛ از اجراي تئاتر گرفته تا نمايشگاههاي مختلف و اين بار هم برنامه كتابخواني و ترويج فرهنگ مطالعه. او اضافه ميكند: كتابخواني باعث اعتلاي فرهنگ جامعه ميشود و انتظار ما اين است افرادي كه از قطار شهري استفاده ميكنند در سطح فرهنگي بالايي قرار داشته باشند. جاكتابيهاي كوچكي در اتوبوسهاي بين شهري و واگنهاي قطار شهري جانمايي شده و در آن كتابهاي جيبي و بروشورهاي اطلاعرساني فرهنگي قرار گرفته تا مردم آنها را مطالعه كنند.
- زندگي بهتر با كتاب
مريم7سالگي را پشت سر گذاشته است. او كتاب خواندن را دوست دارد چون معتقد است آنهايي كه كتاب ميخوانند و دانش بيشتري دارند، زندگيشان راحتتر است. ميگويد: يك كمد پر از كتاب دارم كه دارد ميتركد! وقتي كوچكتر بوده به شنيدن كتابهاي داستان علاقه داشته اما حالا كه سواد خواندن و نوشتن دارد، به كتابهاي علمي رو آورده است. ميگويد: وقت بازي كردن ندارم چون كلي كار دارم، كلي كلاس دارم، الان هم مدرسه ميروم و مشق هم دارم.
آقاي يگانه 68سال سن دارد، ميگويد: آشنايي با كتاب و يادآوري اينكه كتاب را فراموش نكنيم، خيلي خوب است. شغلش آزاد است و وقت بسيار كمي براي مطالعه دارد. او براي نوههايش كتاب ميخرد و اين را خدمتي براي كتابخواني ميداند.
دينا كيهاني 12ساله است و عضو انجمن كتابخوانان كانون پرورش فكري. او ميگويد: در جلسات نقد كانون، روخواني و نقد كتاب داريم. درباره متن كتاب و تصويرگري آن صحبت ميكنيم. گاهي نويسندگان كتابها را دعوت ميكنيم و با آنها درباره آثارشان حرف ميزنيم حتي كارهايشان را نقد ميكنيم. او از اينكه كتاب، بخش مهمي از زندگياش شده خوشحال است و فكر ميكند كه با كتاب، زندگي بهتري خواهد داشت.
- ماجراي يك كوله سنگين
كولهاي سنگين را روي دوشاش انداخته. لاغر اندام است و وزن كولهاش بيشتر از نصف وزن خودش. ميگويد: شانههايم درد نميگيرد. محمدمهدي مشارع كلاس هفتم است و اين كوله بزرگ پر است از كتاب، نوعي تكليف كلاسي! او در مدرسهاي درس ميخواند كه مسجد است! ميگويد: ما در مسجد- مدرسه صنعتگران، هم آموزش ميبينيم و هم تربيت ميشويم.
توي كولهاش پر از كتاب است. اتفاقي او را در ايستگاه قطارشهري يافتيم، آمده بود كه به ما كتاب بدهد. او يك كتابخانه سيار هميشگي در اتوبوس و قطار شهري، پشتش دارد. ميپرسم در ازاي اينكه به مردم كتاب ميدهي، چه ميگيري؟ ميگويد: هيچ، فقط يك شماره تماس. اگر خواستند ميتوانند شماره تماس مرا يادداشت كنند و بعد از اينكه كتابها را خواندند، هركجا بگويند براي تحويل كتابها ميآيم. كتاب ديگري هم خواستند برايشان ميبرم.
شرط او براي اين خدمت بيمزد و مواجب، خواندن كتاب است و توسعه دانايي. ميگويم كولهات را از كجا پر ميكني؟ جواب ميدهد: مسجد صنعتگران قفسههاي كتاب زيادي دارد، از آنجا كتاب برميدارم. بعد از يك هفته با كساني كه كتاب بهشان امانت دادهام، تماس ميگيرم و اگر بدانم خواندهاند، شخصا ميروم و كتاب را ازشان تحويل ميگيرم. هر كتابي را كه بخواهند بهشان ميدهم.
محمدمهدي چند روزي است كه اين كار را شروع كرده است. پدر و مادرش حامي اين ماجرا هستند و از اينكه پسرشان براي خودش مردي شده بهخودشان ميبالند. آخرين كتابي كه دارد ميخواند؛ «شهر خدا» نوشته عليرضا پناهيان است.
او كتابهايي را كه جلدش خراب است يا نياز به صحافي دارد از مردم ميگيرد و برايشان صحافي ميكند و به آنها برميگرداند، بدون هيچ هزينهاي. محمدمهدي و دوستانش بر كتابهاي زخمي، مرهم ميگذارند بدون چشمداشتي. او و چند نفر از همكلاسيهايش نيز چنين كاري ميكنند و با كولههايشان بين آدمهاي شهر كتاب توزيع ميكنند. او مزد اين كارش را اين ميداند كه با اين كارش باعث رشد عقلي مردم ميشود. او بعد از اينكه مدرسهشان تعطيل ميشود، سوار اتوبوس و قطار شهري شده و كتابهايش را توزيع ميكند. او براي اينكه كتابهايش را به مردم بدهد بايد با آنها صحبت كند و اين كار شايد براي پسر كمرويي مثل او كمي دشوار باشد كه مردم را به كتابخواني متقاعد كند.