و یا از واژههای همخانواده با آن مثل قطعی (determined) معلول (caused) یا تأثیر پذیرفته (effected) و واژههایی از این دست استفاده کند، لاجرم مقوله پیچیدهای چون اصل علیت اجتماعی مطرح میشود.
آنچه مفهوم جبر را در برابر سایر اصطلاحات همخانواده با آن تبیین میکند، شیوه خاصی است که این مقوله، در چارچوب مارکسیستی، تحت آن شیوه درک میشده است. با اینکه مطمئناً میتوان پرسش درباره ماهیت علیت اجتماعی را به شیوههایی دیگر نیز مطرح ساخت، ولی این تنها سنت مارکسیستهاست که تأثیر شگرفی بر مطالعات سینمایی و تلویزیونی گذاشته است.
در ابتدا، باید مفهوم جبر را در چارچوب گستردهتر جبرگرایی تبیین کرد. جبرگرایی در افراطیترین شکل، نوعی موضع فلسفی را مطرح میسازد که در آن هر رخدادی دارای یک پیششرط تاریخی و اجتماعی است و بدون آن نیز رخ نمیدهد.
در این بینش، شناسایی جبرهای یک رویداد یا پدیدهای اجتماعی با کشف عمل آن برابر است. این فرمولبندی افراطی جبرگرایی ریشه در علیتی دارد که در علوم طبیعی یافت میشود، ولی از آنجا که صورتهای جاری و گوناگون علیت در عرصه اجتماعی الزاما با آنچه در طبییعت کارکرد دارد، قابل مقایسه نیست، بینش افراطی مزبور مورد تردید قرار گرفته است.
به جای اینکه جبر اجتماعی، ثابت و تغییرناپذیر تلقی شود، گرایش روزافزونی به درک آن به عنوان تحمیل محدودیتها و مرزها، در حال ظهور است. از این دیدگاه، جبر اجتماعی به طور کامل نمیتواند حق انتخاب و اعمال اراده را از جامعه سلب کند، بکه تنها پارامترهایی را که در آنها عامل انسانی میتواند فعالیت کند، تعیین میکند. مفهوم جبر از جنبه نظری به وسیله همین دو دیدگاه متضاد در چارچوب سنت مارکسیستی بسط و توسعه یافته است.
با این حال، جبر از دیدگاه مارکسیستها صرفاً به برداشتی فلسفی از ماهیت کلی جبرگرایی اجتماعی محدود نشده است، بلکه به همراه آن، مفهوم خاصی از ساختار بنیادین جوامع و تعاملات جاری در آن نیز وجود دارد.
این بینش در مدل زیرساخت و روساخت تجلی مییابد. در برداشتی جبرگرایانهتر از این مدل، اقتصاد به عنوان زیربنای جامعه، تنها منبع نهایی علیت اجتماعی است و روساخت به طرزی منفعل از آن تبعیت میکند.
این برداشت، انتقادهای فراوانی را در میان متفکران، به ویژه لویی آلتوسر فیلسوف مارکسیست، برانگیخت. وی بر این باور بود که به جای محروم کردن روساخت از هرگونه تأثیرگذاری علیتی واقعی، باید کنشهای آن را مستقل دید. او معتقد بود فعالیتهای روساخت، مستقل هستند و میتوانند بر جنبههای مختلف شکلبندیهای اجتماعی، مشتمل بر اقتصاد، تأثیر بگذارند.
در جامعهای که آلتوسر ترسیم میکرد، شکلبندی اجتماعی از مجموعهای از موقعیتها و موارد نیمهمستقل تشکیل میشد که هر یک علت پیدایش دیگری بودند. وی برای تشریح ماهیت تعاملی این روابط به پدیده فراجبرگرایی فرویدی اشاره کرد؛ مفهومی که قرار بود جایگزین رابطه علت و معلولی یکسویه محض شود.
براساس این تلقی، مفهوم فراجبرگرایی نه تنها بیانگر تعدد و گوناگونی عواملی است که برای تحقیق در مورد هر پدیده خاص اجتماعی باید در نظر گرفته شوند، بلکه این واقعیت را که عناصر اجتماعی میتوانند به طور همزمان یکدیگر را تعیین کنند، بازگو میکند.
بازنگری و تجدید نظر آلتوسر در مورد مدل زیرساخت ـ روساخت تأثیر چشمگیری در مطالعات سینمایی و تلویزیونی داشته است.
بسیاری از نظریهپردازان فیلم در مقابل این ایده که صورت و محتوای روایتگری سینمایی مستقیماً به وسیلة زیرساخت اجتماعی جامعهای که فیلم در آن تولید شده است، تعیین میشود، مقاومت کردهاند.
آلتوسر ظاهراً تعریفی جایگزین ارائه میدهد که بر اساس آن تولید فیلم را میتوان به طور نسبی مستقل از جبرهای سایر کنشهای و رویههای اجتماعی قلمداد کرد. علاوه بر این، مفهوم فراجبرگرایی وی به عنوان ابزاری برای نظری کردن عوامل متعددی به کار میرود که در تولید فیلم و برنامههای تلویزیونی، چه از لحاظ اقتصادی، چه از جنبه فناورانه و چه از نظر سیاسی دخیل هستند.
Tico Romao *