مدتي پيش كتاب جديدش «حماسه؛ سرآغاز» در مراسمي رونمايي شد. «حماسه؛ سرآغاز» جلد اول از چندگانهي جديد او با عنوان «پَتَشخُوآرگَر» است كه نشر افق آن را منتشر كرده و بر اساس «اََوستا» و «بُندَهش» نوشته شده است. بههمين بهانه هفتهنامهي دوچرخه به گفتوگو با اين نويسنده ميپردازد.
- در كودكي به چه نوع كتابهايي علاقه داشتيد؟
راستش طیف گستردهای از کتاب در خانهمان داشتيم. چنانکه هرکس برای خودش کتابخانهي شخصی داشت و مُهر شخصی برای کتابهایش. مادرم بیشتر اهل رُمانهای کلاسیک و کتابهای هنری و نقاشی بود و از میان گنجینهي ایشان با كتابهايي مثل داستانهای ایران باستان و داستانهای شاهنامه و رُمان بینوایان آشنا شدم.
مرحوم پدرم، خوانندهی کتابهای فنیمهندسی بود که حرفهشان بود و کتابهای عرفانی نیز دلمشغولی وقتهاي آزادشان بود. از کتابخانهي شخصیشان شاهنامهي سترگ فردوسی را خواندم با مقدمهي «محمدعلی فروغی» و دیوان حافظ با نقاشیهای هنرمنداني مانند صندوقی و تجویدی.
خواهر بزرگترم که کتاب «سپیتمان»ام را به او تقدیم کردهام، گنجینهای داشت از کیهانبچههای پیش از انقلاب و رمانهای بزرگی نظیر «تام سایر»، «ماجراهاي هاکلبری فین»، «مادام بواری»، «خرمگس» و... که مرا به ادبیات جهان جذب کردند و همینطور آثار دکتر «اسلامیندوشن» که به من اعتدال فکری و عشق به ایران را آموختند. برخی کتابهای برادرم نظیر دوجلدی اَوستا با ترجمهي دکتر دوستخواه و ادیان زندهی جهان از پروفسور هیوم نیز در پژوهشها و علاقهمنديهاي بعدیام مؤثر افتادند.
- از چه زماني شروع به نوشتن كرديد؟
از ده دوازده سالگی در مسابقات داستاننویسی مدارس شرکت میکردم و تقریباً تا پایان دبیرستان نیز در شاهرود (آنوقتها به دلیل شغل پدرم آنجا بودیم) هماره رتبهي نخست شهرستان و استان را بهدست میآوردم و گاهی هم رتبههای کشوری.
- چه شد كه به اسطورهها علاقهمند شديد؟
خودم را در آنها دیدم و بازتاب زمانهمان را در آنها بازیافتم. چیزی تمام نشده است. اسطورهها ادامه دارند و ما میان آنها زندگی میکنيم.
- چرا سهگانه مينويسيد؟
فرم سهگانه برای «پارسیان و من» و «اشوزدنگهه» و «آیندهی کهن» به نظرم فرم کاملی بود و میشد داستانهای بلند حماسی و اسطورهای را در آن به بهترین نحو ارائه کرد. البته هیچچیز در این راه برای بندهي نویسنده از پیش تعیین شده نبود و نیست! یعنی همواره خود داستان به من میگوید که باید چند جلد شود و من داستانهای یکجلدی و هفتجلدی هم کم ندارم! نمونهي اخیرش پتشخوآرگر است در نشر افق که اول خود را به شکل سهگانه به من نشان داد، ولی بعد مطابق با یک خواب، فهمیدم که اشتباه کردهام و داستان این کتاب را در کمتر از پنج جلد نمیشود روایت کرد!
- نامهاي ناآشناي كتابهايتان را از كجا پيدا ميكنيد؟ فكر ميكنيد مخاطبهايتان با اين شكل نامگذاري به راحتي ارتباط برقرار ميكنند؟
از قلب تاریخ پهناور سرزمینمان ایران و از دل هزارههای پرماجرایی که بر آن گذشته. تعمّد من بر استفاده از نامهای ناآشناتر به چند دلیل بسیار مهم است: نخست اینکه همهچیز از نام آغاز میشود! دوم اینکه میبینیم مخاطبان کمسال، خیلی خوب میتوانند اسامی شرقی و غربی عجیب و غریب برخی کتابهای خارجی را حفظ کنند و حتی شمارهي شناسنامهي پدر آن شخصیتها را هم از بَرَند. پس عیبی نخواهد داشت که در شناخت فرهنگ خودشان هم کمی به زحمت بیفتند!
سومين دلیل اینکه نمیخواهم ابرقهرمانان تازهای که در کتابهای من پدیدار میشوند، با قهرمانان دیگری که از پیش شناخته شدهاند همنام و اشتباه شوند. مثلاً اگر بهجای اَشوَزدَنگهِه اسمش را میگذاشتم اسفندیار یا جمشید، آنوقت شما نهتنها در اطراف خودتان، بلکه در داستانهای کهن ایرانی نیز چند تن را پیدا میکردید که همنام آنها باشند. ولی اَشوزدنگهه همیشه هم در نام و هم در ابعاد شخصیتیاش، اَشوزدنگهه است و خواهد ماند.
دربارهي ارتباط مخاطبان هم فکر میکنم بهتر از این ممکن نیست! روزی که این نام را بر شخصیت اَشوزدنگهه گذاشتم، در گوگل جستوجو کردم و نتیجهاش شد «صفر مورد یافته شده»! حالا کافی است آن را بجویید و ببینید که چگونه این نام بزرگ و زیبا در فرهنگ امروزی ما بازیابی و معنایش احیا شده است.
- چهقدر براي نوشتن رمانهايتان مطالعه و پژوهش ميكنيد؟ از قبل مطالعه ميكنيد، يا در حين كار؟
خیلی زیاد و هر دو! قانون خاصی برای پژوهش بهویژه برای رمانهای تاریخی و اسطورهایام نمیشناسم، جز اینکه هدفمند و با عشق و تمرکز بخوانم و هر چه بیشتر بهتر! نهایت امر هم اینکه تا خودم قلباً از آنچه نوشتهام کامل راضی نشوم، آن را به شخص دوم هم نمیدهم بخواند، چه رسد به ناشر برای انتشار!
- براي نوجواناني که علاقه دارند در ژانر (گونهي) حماسي و اسطورهاي بنويسند، چه توصيهاي داريد؟
فارغ از امواجی باشند که از چپ و راست و شرق و غرب میآید. درست و متمرکز و هوشیار مطالعه کنند و جَوزده نشوند. بیش از هرچیز، عمیق و متعادل بخوانند و بنگرند و بنویسند. عجله هم نکنند که مثلاً زودتر از فلانی داستانشان را چاپ کنند. امروزه شوربختانه، هم جَوزدگی و هم بیدقتی، بیهویتی و چند «بی» دیگر در اغلب نویسندگان کمسالِ این ژانر بیداد میکند!
برخی چند کتاب فانتزی که میخوانند ناگهان این حس بهشان دست میدهد که باید بنویسند و فوراً چاپ کنند. نتیجه از پیش روشن است که چه سرمایهها و استعدادهایی خواهند سوخت. حال آنکه همین عزیزان با کمی صبوری و تأمل و پشتکار میتوانند نویسندگانی بزرگ در این ژانر بشوند. ولی با عجلهی بیجا فرصتها را از بین میبرند.
- شما در رشتهي فيلمنامهنويسي تحصيل كردهايد. در اين زمينه كار هم كردهايد؟
بله، من سینما خواندهام. لیسانسم کارگردانی بوده و فوقلیسانسم با تمرکز بر فیلمنامهنویسی. در اینسالها چند فیلمنامه نوشتهام و چند بازینامه برای بازیهای رایانهای. اما هنوز آنطور که دلم میخواهد فرصت نشده که به عرصهی سینما و ژانر دلخواهم وارد شوم. فرهنگ دیرین ایران عزیز ما این شایستگی را دارد که تاریخ و اساطیرش با بهترین کیفیت، همراه تاریخ و اساطیر سایر ملل کهن زمین، روی پردهی سینماها برود و پیش چشم ایرانیان و جهانیان قرار بگیرد.
- به ترجمهي كارهايتان به زبانهاي ديگر فكر كردهايد؟
بله، بهطور جدی و با هدف معرفی صحیح بخشهایی از فرهنگ ایرانزمین به مردم جهان. تا به حال یکی دو کتابم به زبانهای لهستانی و ترکی ترجمه شدهاند و چند کتاب هم به زبان عربی و انگلیسی در دست ترجمه است.
- وقت نوشتن عادتهاي خاصي داريد؟
به معنای «ادا و اصول» هیچ عادتی ندارم و فقط حس نوشتنم بايد بیاید که خوشبختانه زیاد هم این اتفاق میافتد! بنابراین زندگی میکنم. نیایش میکنم، میخوابم، مطالعه میکنم، دنیا را میبینم، سفر میکنم، آشپزی میکنم، پیادهروی و ورزش و بازی میکنم. اینطوري آهسته آهسته پشت سدّجانم پُر ميشود و سپس تولید برق میكند!
- الآن مشغول نوشتن چه كاري هستيد؟
در حال حاضر مشغول نوشتن جلد سوم رُمان پَتَشخُوآرگَر برای نشر افق، جلدهای چهارم و پنجم رُمان «هفت فرمانروا» برای نشر زعفران و کارهای پژوهشی و ادبی بسیاری هستم که همه با هم، گاهی به سرعت و گاهی خُردهخُرده در حال پیشرویاند.