داشتنيها به داشتن ميانديشند و بودنيها به بودن. آدمهاي داشتني آدمهايي هستند كه از درون خالياند و گمان ميكنند با داشتن، بيشتر ميشوند و تمام سعي و همت خود را جمع ميكنند تا به داشتههاي خود اضافه كنند. گمان ميكنند اگر ماشيني، خانهاي و يا زر و زوري و يا مدرك تحصيلي و اعتبار اقتصادي و... نداشته باشند هيچاند. اينان بيشتر از تكيه بر درونيات خود به بيرون خود توجه دارند. خانمي يكروزبه من گفت امروز براي اينكه به سرويس دانشگاه برسم مجبور شدم سفيدكننده صورت نزنم اما تا غروب احساس بدي داشتم. احساس ميكردم شخصيتم ناآرام شده و خلئي دارم. درست ميگفت او. همچون گودالي است كه درونش آب ميريزند و وقتي آب ته نشين يا بخار ميشود، دوباره گودال خالي است. او همچون چاهي نيست كه آب از خودش ميجوشد و هر چه از آب آن برميدارند باز هم پر است. او با همان سفيدكننده صورت آرام ميشود.آنها به گل كه ميرسند، گل را ميچينند تا داشته باشند ولو به پايان دادن عمر گل منجر شود.
اما آدمهاي بودني، آدمهايي هستند كه از درون پر هستند و اگر از دنيا بهره ميگيرند چون لازمه طبيعت دنياست نه اينكه خود را با آن آرام كنند. آنها از سقف بالاي سر به اندكش راضي و از غذاي دنيا به كمش قانع و از اعتبار دنيايي به رضايت الهياش مشتاق هستند. آنها حتي از خود ميگذرند تا به خدا برسند.داشتهها را فداي بودنها ميكنند.
مادر 2شهيد را ميشناسم كه وقتي پسر دومش را دفن ميكرد، در كنار قبر پسرش قبري آماده شده بود كه ميخواستند شهيدي ديگر دفن كنند. او اجازه نداد و ميان قبر آماده خوابيد. ميگفت اين قبر براي پسر سومام است كه در جبهه است. آن شهيد بزرگوار را در قبري ديگر دفن كنند. اين يعني دادن داشتهها براي بودن ابدي.
بهعبارت ديگر آدمهاي بودني بودند(يعني كاملند) آنان با ماشين مدل بالا و تجملات و مهريههاي سنگين و... بزرگ نميشوند كه بزرگ هستند. آنان آنقدر كاملند كه به دنيا اعتبار ميدهند نه اينكه از دنيا اعتبار بگيرند. و در يك جمله: آدمهاي بودني از خود هم ميگذرند تا به خدا برسند نه آنكه از خدا ميگذرند تا بهخود برسند.
اين قصه ادامه دارد... .