او كه در اين مدت مدام كابوس ميديد و دچار لكنت زبان هم شده بود تصميم گرفت با اين نامه به همه كابوسهايش پايان دهد.
شامگاه دوشنبه، زنداني بند زورگيران كه جواني 18ساله بود، زندانبان را صدا زد و نامهاي تحويل او داد. پسرجوان بيان كرد كه داخل نامه به جنايتي كه سال گذشته مرتكب شده، اقرار كرده است.
زندانبان پس از خواندن نامه با پليس تماس گرفت و پس از آن ماجرا به قاضي مدير روستا بازپرس دادسراي امور جنايي تهران گزارش شد. قاضي جنايي دستور احضار اين متهم به دادسرا را صادر كرد تا به تحقيق از وي بپردازد. اين پسر 18ساله صبح روز گذشته از زندان به شعبه ششم دادسراي امور جنايي منتقل شد و در برابر قاضي اقرار كرد كه 25ديماه سال گذشته، جوان موادفروشي كه در حدود 25سال سن داشته را با ضربات چاقو به قتل رسانده و جسدش را در درهاي حوالي اسدآباد همدان رها كرده است. با اعترافات اين مرد، قاضي جنايي دستور داد وي به همراه تيمي از كارآگاهان راهي اسدآباد شود تا شايد بتوانند بقاياي جسد مقتول را پيدا كنند.
پسر جوان چطور و با چه انگيزهاي دست به اين جنايت زد. او در گفتوگو با همشهري از جزئيات جنايت ميگويد.
- چه شد كه نامه نوشتي و به قتل اقرار كردي؟
درست است كه من خلافكارم و در اين سن كم به جرم زورگيري دستگير شدهام اما هرگز تصور نميكردم كه روزي دستانم به جنايت آلوده شود. هرچه بودم قاتل نبودم. از وقتي كه جوان موادفروش را كشتهام لحظهاي چهره او از يادم نميرود. هنوز باورم نميشود كه جان او را گرفتهام. اين اواخر حتي نميتوانستم غذا بخورم. حتي بعد از جنايت دچار لكنت زبان شدهام. كابوسها و خوابهاي وحشتناكي كه بعد از جنايت ميديدم باعث شد كه آن نامه را بنويسم تا از عذاب وجدان رها شوم.
- از ماجراي جنايت بگو؟
25ديماه سال گذشته بود. حدود ساعت 8شب در محدوده صادقيه يك خودروي پرايد سرقت كردم و بعد پيش دوستم در فرحزاد رفتم. دوستم خمار بود و حال خوبي نداشت. او از من خواست تا به آدرسي كه گفته بود بروم و برايش شيشه و ترياك تهيه كنم. ميگفت آنجا پاتوق موادفروشان است.
من هم با همان پرايد سرقتي رفتم. در آنجا جواني كه حدود 25سال سن داشت به سمتم آمد. پرسيد مواد ميخواهي؟ با سر تأييد كردم. بعد پرسيد كه آيا پول همراهت داري؟ وقتي اين سؤال را پرسيد كمي ترسيدم چرا كه پول زيادي داخل جيبم بود. رنگم پريد همان لحظه متوجه شدم كه او خفتگير است.
نميدانم شايد مواد هم ميفروخت اما من چيزي در دستش نديدم. او با گاز اشكآور تهديدم كرد و بعد چاقويي از جيبش درآورد و زير گلويم گذاشت. ميخواست زورگيري كند و همه پولهايم را به سرقت ببرد. اما من پيشدستي كردم و با چاقويي كه همراهم بود ضربهاي به گردنش زدم. وقتي روي زمين افتاد ضربه ديگري به سينهاش زدم و جانش را گرفتم.
- بعد از قتل چه كردي؟
پس از آن روكشهاي صندلي عقب پرايد را برداشتم و جسد مقتول را داخل آن پيچيدم. سپس آن را روي صندلي عقب گذاشتم و به سمت جاده ساوه حركت كردم. ميخواستم جسد را در جايي رها كنم كه دست هيچكس به آن نرسد. وقتي به نزديكي ساوه رسيدم ناگهان ديدم كه صندلي عقب پر از خون است، ترسيدم مبادا پليس مشكوك شود و دستگيرم كند. همانجا كنار اتوبان ايستادم و جسد مقتول را در صندوق عقب جاسازي كردم. خيالم كمي راحت شد حتي آثار خون را هم در صندلي عقب پاك كردم. دوباره به راه افتادم. وقتي به اسدآباد همدان رسيدم جسد مقتول را به درهاي همان حوالي انداختم.
- شغلت چيست؟
قبلا آرايشگر بودم اما درآمد خوبي نداشتم و بعد از آشنايي با يكي از دوستانم تصميم گرفتم دست به سرقت و زورگيري بزنم. حالا هم بهشدت پشيمانم. همين لكنت زبانم بهخاطر جنايت و كابوسهايي است كه مرتب از لحظه كشتن آن مرد ناشناس تا لحظه رها كردن جسدش در دره، مقابل چشمانم رژه ميروند.
- به چه جرمي در زندان هستي؟
مشاركت در 3فقره سرقت مسلحانه با سلاح سرد و مقرون به آزار. من با تهديد چاقو دست به زورگيري و سرقت خودرو ميزدم.
- كي دستگير شدي؟
30خردادماه امسال.
- به چند سال زندان محكوم شدي؟
به 10سال زندان و 74ضربه شلاق محكوم شدم كه در زندان دوران محكوميت خود را ميگذراندم.
- چرا پس از 11ماه به قتل اقرار كردي؟
نميدانم، اشتباه كردم. نبايد اين همه خودم را آزار ميدادم، بايد زودتر از اين حرفها به جنايت اقرار ميكردم و به آرامش ميرسيدم. حالا هم احساس سبكبالي ميكنم.