بايد شهروند را حمايت كنند و برايش فضاي زندگي و حضور و رشد و توسعه فراهم كنند. شهري كه نميتوان درآن نفس كشيد، شهر نيست چون نفس شهروند درآن لحاظ نشده است.
در شهر خوب، شهر مناسب، شهر آرماني، يا هر اسم ديگري كه رويش بگذاريد، شهر در خدمت شهروند و نيازها و استعدادهاي او است. دقيقا به همين دليل، طراحي شهر برخلاف حكومت براساس رأي يا نياز اكثريت نيست.
طراحي شهر به جاي حداكثرگرا بودن تكثرگرا است. شهر خوب شهري نيست كه تنها اكثريت در آن حس خوبي كنند و راحت باشند و نيازهاشان جواب بگيرد و راه براي رشد و توسعهشان باز باشد. شهر خوب شهري است كه هر شهروندي هر چه هم كه در اقليت باشد از مواهب شهر برخوردار باشد. شهر بد و حداكثرگرا شهري است كه مسيرهاي مناسب براي رفتوآمد ناتوانان جسمي ندارد. در چنين شهري آدمهاي معلول، آدمهاي داراي نقص حركتي موقت (مثلا دست يا پا شكستهها)، آدمهاي ناتوان و مسن و از كارافتاده، امنيت و آرامش ندارند و مسير مناسب براي حركت نمييابند و در خانه محبوس ميمانند.
شهر خوب شهري است كه هيچ جانبازي براي ورود به هيچ ساختماني سرگردان و معذب نشود و همه جا مسيرهاي ويژه براي جانبازان و معلولان در دسترس باشد و هر چند كه معلولان و جانبازان اكثريت مردم شهر نباشند، جزو چهره متكثر شهر به شمار بيايند و شهر همانقدر كه در خدمت اكثريت تندرست است در خدمت آنان نيز باشد.
شهر خوب مسيرهاي طراحي شده براي نابينايان دارد و اين مسيرها فقط موزائيكهاي دندانهدار رنگي نيستند، پروژه عمراني نيستند، بلكه تلاش براي بهسازي راه نابينايان هستند.
دوست نابيناي من به نهاد مسئولي زنگ زده و گفته بود شما در مسيري كه شهرداري در فلان خيابان براي نابينايان ساخته مانع فيزيكي ايجاد كردهايد. مسئول محترم روابط عمومي گفته بود «آقا حالا مگه روزي چند تا نابينا از اونجا رد ميشه؟»
اين نگاه كميتگرا و حداكثرگرا كه نميداند بايد به حيات شهروندي بهعنوان كيفيت ارزشمند نگاه كرد و نه ارزش عددي، نياز به اصلاح كاملا جدي دارد.