همانطور که محققان ادبی به دنبال نسخههای قدیمیتر هملت یا شاه لیر میگردند، یا وامگیریهای شکسپیر را از وقایع نامههای هولین شر مورد توجه قرار میدهند، محققان فیلم و سینما ممکن است در جستجوی پیشگامان ادبی یا سینمایی فیلمها باشند و نقل قولهای مستقیم سایر متنها را مشخص نکنند.
برای مثال، در فیلم پیشتازان فضا؛ نخستین برخورد (startrek: first contact) (جاناتان فریکس، ۱۹۹۶)، کاپیتان پرمشغله سفینه جین لوک پیکارد، در پی انتقامگیری از بورگ است که یک موجود فضایی است با نژادی نیمه بیولوژیک ـ نیمه مکانیکی که در گذشته آزار بسیاری به او رسانیده است.
میتوان در این زمینه به مشابهتهای داستان نخستین برخورد و داستان موبی دیک ساخته ملویلز اشاره کرد که در آن ذهن کاپیتان ایهب به طور مشابهی درگیر انتقامگیری از نهنگ سفید بزرگی است که پای او را بلعیده.
البته، خود متن این رابطه را در آنجا که پیکارد از رمان ملویل نقل قول میکند، آشکار میسازد. بیشک، فیلمها نه تنها از منابع ادبی، بلکه از منابع سینمایی نیز نقل قول میکنند؛ برای مثال در فیلم تسخیر ناپذیران (The untouchables) (۱۹۸۷)، کالسکه یک بچه در حین تبادل آتش میان افراد خوب و بد از پلههای یک ایستگاه راهآهن به پایین کج میشود. در اینجا کارگردان فیلم، برایان دیپالما، سکانس پلههای مشهور اودسا را از فیلم رزمناو پوتمکین (سرگئی آیزنشتاین، ۱۹۲۵) استفاده میکند؛ سکانسی که محققان سینما گاهی اوقات به عنوان یک بزرگداشت به آن اشاره میکنند.
جولیا کریستوا در سال ۱۹۶۹، ساختارگرای فرانسوی، مفهوم نظری پیچیدهتری را از میانمتنی بودن صورتبندی کرد که تقریباً تأثیر زیادی بر مطالعات تلویزیون و فیلم بر جای گذاشت. صورتبندی سادهتر میان متنی شده - که در بالا به آن اشاره شد - تنها یک متن را به متن دیگر مرتبط میکرد.
کریستوا به طور ضمنی عنوان کرد که هیچ چیز خارج از میانمتنی بودن وجود ندارد: هر متنی به صورت چیدمانی از نقل قولها شکل میگیرد، هر متنی عبارت است از جذب و دگردیسی سایر متنها (کریستوا، ۱۹۶۹)؛ به بیان دیگر، تمامی متنها به سایر متنهایی که به طور تلویحی یا ضمنی به آنها اشاره میکنند وابسته هستند.
موضوع اولیه تحلیل را میتوان متن در نظر گرفت، متنی که به متن دیگر ارجاع میدهد، میان متنها را میسازد یا آنچه را که امبرتو اکو چارچوب میان متنی مینامد
این مفهومسازی از میان متنی بودن، دو گسست نظری کلیدی را با مطالعات رسانهای و ادبی گذشته به وجود آورد.
نخست اینکه میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا مفهوم قرن نوزدهمی نویسنده را زیر سوال ببریم.
از آنجا که تمامی متنها به متنهای دیگری ارجاع میشوند، پس نویسنده به طور ساده محل تقاطع چارچوبهای میان متنی است، نه خالق متنی منحصر به فرد و اصیل. بنابراین، برداشت ساختارگرایانه از میانمتنی بودن به طور جزئی افول پارادیم مولف را در مطالعات سینمایی توجیه میکند.
دوم اینکه، میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا رابطه میان متنها و جوامعی که آنها را به وجود میآورند، بازفهم کنیم. بر خلاف مطالعات رسانهای مایل به جامعهشناسی، متنها مستقیماً جهان واقعی را منعکس نمیکنند، بلکه بیشتر، سایر برساختههای آن جهان را که همواره از پیش، متنبندی شدهاند، مورد استفاده قرار میدهند. به عنوان مثال، هیچکس سعی نمیکند که بازنمایی تاریخ را در فیلمی مانند تولد یک ملت (The birth of a nation) (دی. دبلیو. گریفیث، ۱۹۱۵)، خلاف واقع، و یا خلاف وقایع تاریخی عینی بداند، بلکه سعی میکند تا این فیلم را با سایر بازنماییها از جنگهای مدنی آمریکا؛ مانند آنچه در کتابهای درسی، رمانهای تاریخی و سایر فیلمها آمده، مقایسه کند.
محققان، میانمتنی بودن همهجانبه را جنبهای کلیدی از فرهنگ رایج پستمدرن میدانند. محققان مطالعات تلویزیونی درباره هشیاری میانمتنی گسترده به نمایش در آمده در برنامههای کالتی (cult) مانند توئین پیکس (twin peaks) (مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی)، انتقامجویان (the avengers)، پروندههای ایکس (The X-Files) و زینا: پرنسس جنگجو (Xena: Warrior Princess) مطالبی نوشتهاند. برای مثال جیم کولینز درباره توئین پیکس میگوید: سبک آن به دلیل استفاده از تعدادی از قراردادهای بصری، روایتی و موضوعی که برگرفته از وحشت بربری، داستان علمی ـ تخیلی و شیوة کار پلیسی و همچنین سریالهای صابونی و آبکی است به طرز پرخاشگرانهای التقاطی است.
مخاطب باید همواره درگیر ماجرا باشد. نوسان نواختی و در هم آمیزی برنامه، بیننده را تشویق میکند تا مجموعهای از انتظارها و راهبردهای رمزگذاری شده و همیشه متغیر را فعال کند (ibid: ۳۷۴). در دوره پستمدرن، تولیدکنندگان و مخاطبان در شبکههای فشردهای از میانمتنی بودن که متنها در درون آن رمزگذاری و رمزگشایی میشود، زندگی میکنند و متنها سایر متون را به سبکی آگاه، خودآگاه و بازیگوشانه در بر میگیرند.
ROBERTA E. PEARSON*