سندروم استکلهم Stockholm Syndrome واژهای است که از اواخر دهه ۷۰ وارد سینما گردید که در آن به کاراکترهایی اشاره میشود که در فیلمهای پلیسی؛ تعقیب و جنایی؛ فرد قربانی با گروگانگیر خود وارد رابطه عادی و یا حتی عاطفی شده و نه تنها بر عیله او دست به اقدامی نمیزند بلکه ممکن است با او همکاری نیز بکند.
این پدیده یک روند القایی یا اکتسابی و روانی است که در آن حس همذاتپنداری قریبی از سوی گروگان نسبت به شخص گروگانگیر ابراز میگردد. برخی این تظاهرات قربانی را یک پروسه بی بدیل مغزی و احساسی برای دفاع میدانند و برخی سندروم استکلهم را پوج می پندارند.
شان نزول و نام گذاری این اصطلاح نیز بسیار با مسماست. در تاریخ ۲۳ اوت ۱۹۷۳ در شهر استکلهم سوئد و در میدان معروف نورمالمستورگ به بانکی دستبرد زده شد اما سارقان نتوانستند از بانک خارج شوند بنابراین ۴ نفر از کارمندان بانک را به گروگان گرفتند. این گروگانگیری اما بسیار دیر به پایان رسید. درواقع تا روز ۲۸ اوت این حادثه طول کشید و سرانجام سه زن و یک مرد گروگان؛ با یورش پلیس آزاد شدند. اما علت طولانیشدن این گروگانگیری همانا همذاتپنداری گروگانها با گروگانگیرها بود.
قربانیان به اختیار با گروگانگیرها وابستگی پیدا کرده بودند به نحوبکه حتی پس از آزادی نیز نسبت به اعمال و رفتار آنها ابراز محبت داشتند و حمله پلیس را وحشیانه میدانستند.
در طی این واقعه یک روانپزشک سوئدی به نام بیل بایروت به پلیس استکهلم مشاوره میداد. مدتی بعد حاصل یافتههای بایروت توسط فرانک اوکبرگ تکمیل شد و رسما در علم روانشناسی واژه سندروم استکهلم اعمال گردید. نامی که به سینما نیز وارد شد و در تریلرهای پرهیجان مورد استفاده قرار گرفت.
در سینما فیلم جیمزباندی هرگز نگو نه؛ بابازی شان کانری ساخته ایروین کرشنر و یا جانسخت محصول ۱۹۸۸ با بازی بروس ویلیس ساخته جان مکتیرنان یکی از کالتهای این نوع ساختههاست. کینگ کنگ محصول۲۰۰۵ ساخته پیتر جکسون نیز یکی از ساختههای جدیدتر در این مورد است.
در ژانرهای ترسناک و اسلشر نیز گاهی تفاهم قربانی با گروگان گیر نشان داده میشود که عمدتا هیچ ربطی به سندروم استکهلم ندارند. در این داستانهای عمدتا آبکی مفهوم رابطه قربانی با گروگانگیر طبق کلیشه رایج با کشته شدن گروگانگیر و یا به دام افتادن او و یا در نهایت فرار قربانی از دست وی پایان میپذیرد.
lan k.Mackenzie *