پادشاهي آسمان و زمين در اختيار او بود و گروهي از فرشتگان در ركابش بودند، در عبادت بسيار كوشا بود. چطور شد كه ابليس به آني بر پروردگار خويش طغيان كرد و از سرير عزت به حضيض ذلت نشست؟!
اگر كمي بيشتر بينديشيم، جاي اين سؤال باقي است كه چطور ما آدميان، در هر جايگاه و مقامي كه هستيم، به سرنوشت او دچار نشويم؟ درحاليكه همواره در كش و قوس بين خير و شريم. بهراستي كدام رذيلت ابليس را به فنا كشاند؟ پاسخ نهجالبلاغه اين است: تكبر. اين دو بود كه كردارهاي دراز دامن و تلاشهاي پيگير او را بيهوده ساخت. درحاليكه او 6هزار سال خداي را پرستيدهبود، تنها يك لحظه خودبزرگبيني و تكبر او را از جاده حق بيرون راند.
و او را نزد پروردگارش خوار و كوچك ساخت(خطبه234). نخوت و غرور در ضمير ابليس در لباس زرنشان فخرفروشي و حميت درآمد. او چنان در منيت خويش محو شد كه اصل و ريشه خود را كه از آتش بود و اعتباري نداشت، به رخ كشيد و آنرا موجب برتري برآدم شمرد. زين پس او پيشاهنگ متكبران شد و متكبران و غرورورزان در خط شيطان قرار گرفته و عاقبتي چون او خواهندداشت. از اين روي است كه در مكتب امام، تكبر امري نكوهيده چون: بزرگترين گناه، پستترين عيوب، دليل دشمنيها، بزرگترين ناداني، دليل بيدانشي، مايه خيزش و رويش گناهان و... است.
امام(ع) با ياد سرنوشت نكبتبار ابليس، عاقبت كار او را چنين در ميان ميگذارد: مگر نميبينيد چگونه خداوند او را بهخاطر خودبزرگبيني و برتريجويي، كوچك و فرودست گرداند و در اين جهان رانده و مطرود ساخت و براي وي در آن جهان زبانه آتش فراهمكرد.
اين گزارش آينه عبرت براي آنهايي است كه به بيماري كبر و غرور مبتلايند. آنها در نظام آفرينش و حوزه تدبير الهي سركوب شده و در پرتگاه پستي و حقارت قرار دارند. اين قانون زندگي و عدل الهي است كه هرگز خداوند بشري را با انجام گناهي كه يكي از مقربان درگاهش بهخاطر آن از بهشت راندهشد، نميبخشايد. زيرا كبريايي تنها متناسب با ذات او است و هيچكس اجازه ورود به «منطقه ممنوعه» را ندارد. ازاينرو مردمان را به فروتني فرمان ميدهد، تا راه گمراهان را نپويند و افكار و كردار خويش را به دام قهقرا نيندازند: بر آن مصمم شويد كه فروتني را بر فرق خود جاي دهيد و تكبر و خودخواهي را زير پاي افكنيد و خودكامگي را از گردنهايتان فرو هليد (خطبه234).