حاجآقاافروغي، مهندس مكانيكي است كه حالا دو نقش مهم در شهر ليكك استان كهكيلويهوبويراحمد دارد؛ هم امامجمعه شهر است و هم به دبيرستانيها و دانشگاهيها رياضيات درس ميدهد. تركيب اين دو كار متفاوت براي همه كمي عجيب است اما اين روحاني 38ساله هيچ تفاوتي در اين دو نميبيند و آنقدر بر آن مصمم است و براي كارش استدلالهاي قوي دارد كه در آخر مصاحبه، حتي براي ما هم، رياضي درس دادن امام جمعه شهر به دانشآموزان خيلي بديهي و ساده ميآيد.آقاي افروغي از آن روحانيهاي دوستداشتني است كه شبيهاش را شايد زياد ديده باشيم؛ از آنهايي كه با جوانها گرم ميگيرند، بگوبخند ميكنند، آدم در كنارشان معذب نيست و راحت حرف دلش را ميزند. اما همه اين شباهتها را در كنار يك تفاوت بزرگ او ببينيد. اينكه قرار نيست حاجآقا افروغي با لباس روحانيت فقط حرفهاي ديني بزند و درسهاي انديشه يك و 2 تدريس كند. ذهن رياضيدان و رياضيدوست امامجمعه ليكك، او را كمي متفاوتتر از بقيه كرده است و البته با همين روش، خيليها را بيشتر از گذشتهشان به دين علاقهمند كرده است.
- چطور شد كه بعد از خواندن اين همه درس رياضي و مهندسي، تصميم به خواندن دروس حوزه گرفتيد؟
ما يك تيم چند نفره بوديم كه بعد از چندين سال تحقيقات و در سال81 به اين نتيجه رسيديم كه بايد اين كار را انجام بدهيم و وارد حوزه علميه بشويم. اين تصميم ما، يك تصميم كاملا عاشقانه بود. همگي با عشق غيرقابل وصفي وارد حوزه شديم و خدا را شكر كه تا به امروز هم آن علاقه در قلبمان وجود دارد.
- يعني شما در آن زمان نميخواستيد از مهندسي مكانيكتان براي درآمدزايي استفاده كنيد؟
خب من تصميم به اين كار و خواندن علوم ديني گرفته بودم و وارد حوزه شدم. در آن دوره چون درس ميخواندم، براي گذران زندگي با همان دوستهايم، در شهر قم كارگاه جاروبافي راه انداختيم؛ بعدازظهرها به كارگاه ميرفتيم و از اين مدل جاروهاي علفي توليد ميكرديم. ما در آن كارگاه يك فوقليسانس و 4ليسانسيه بوديم كه ميخواستيم نان حلال دربياوريم و در كنارش به علاقهمان هم برسيم و اصلا از اين بابت ناراحت نبوديم.
- از نظر زماني چطور ميرسيديد كه اين كارها را با هم انجام بدهيد؟رياضي، طلبگي، كار؛ وقت كم نميآورديد؟
راستش من در اين سالها، خيلي كارها انجام دادهام. اول از همه اينكه من در 3 گرايش غير از طلبگي درس خواندم. يكي رشته كلام كه جزو علوم عقلي بود اما از آنجا كه من با رياضيات خو گرفته بودم، خيلي نتوانست فضاي ذهنيام را تأمين كند. بعد از آن براي كارشناسيارشد، فلسفه خواندم و مدتي هم روانشناسي را دنبال كردم. آنقدر كه چند سالي و در شهرهاي مختلف بهعنوان مشاورخانواده فعاليت ميكردم. با همه اين وجود، هيچوقت احساس نكردم كه وقت كم ميآورم. راستش را بخواهيد من به بركت واقعا اعتقاد دارم. زمان بركت دارد، آبرو بركت دارد، درس بركت دارد؛ براي همين من اسمش را بركت در وقت ميگذارم. شايد اين كلمه كمي سنگين باشد اما من با همه وجودم احساس ميكردم كه چون هدفم رضايت خداست، خدا به وقتم بركت ميدهد. شايد براي من كه رشته رياضي خوانده بودم و قبول داشتم كه 2 به اضافه 2 ميشود 4، اين معنا نداشته باشد ولي من در اين سالها اين كلمه را به چشم خودم ديدم و باور كردم.
- اصلا چرا رياضي و چرا طلبگي؟
من الان روي پروژهاي درباره همپوشاني فيزيك و فلسفه كار ميكنم. حرف كلياش اين است كه مگر همه دانشها نميخواهند ما را به يك حقايقي برسانند؟ خيلي مواقع فلسفه اسلامي، ما را به حقيقتي ميرساند كه فيزيك با سرعت كندتري ما را به آن ميرساند ولي بالاخره ميرساند. در واقع علوم تا قرون چهارم و پنجم در اسلام بود و علماي قديم ما مانند ملاصدرا و بوعليسينا، رياضيات، فيزيك، فلسفه و طب را براساس يك نظام واحد ميخواندند؛ چيزي كه قبولش براي ما كمي سخت است اما اينطور بوده. اينها هيچ منافاتي با هم ندارند و اتفاقا رياضيات در فهم فقه، فلسفه و حتي در فهم خيلي از احاديث هم مؤثر است. اين دقيقا همان همپوشاني است كه دربارهاش صحبت كرديم.
- آخر شما چطور ميتوانيد علوم حوزوي را به علمي مانند رياضي شبيه كنيد؟ چيزي كه در ظاهر و از نظر ما هيچ ارتباطي با هم ندارند.
شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد علماي قديم ما اگر ميخواستند فلسفه بخوانند، اول رياضيات را درحد استادي ميخوانند و بهمعناي واقعي در آن استاد بودند. بعد از آن منطق ميخواندند و وقتي آن را هم كامل ميكردند، بعد از آن وارد دنياي كلام و فلسفه ميشدند. آنها با اين روش ذهنشان را براي درك فلسفه منسجم ميكردند و همين موضوع باعث ميشد كه از احساسات دوري كنند. اگر بهدنبال وجه اشتراك اين دو با هم هستيد، بايد بگويم كه رياضي ميتواند به شما كمك كند كه خوب بينديشيد و اين خوب انديشيدن لازمه دنياي علومانساني است. در حقيقت نقش رياضي در اين فضا اين است كه قدرت فهم را بالا ميبرد. چه اشتراكي از اين بالاتر؟
- شما براي درس دادن به شاگردانتان هم از همين روش استفاده ميكنيد؟
قاعدتا بله؛ من همزمان با طلبگي، 6سال در دانشگاهها و دبيرستانها، مبلغ دانشآموزي و دانشجويي بودم. خيلي جالب بود كه من پيچيدهترين مباحث ديني را وقتي با زبان رياضي يا فيزيك ميگفتم، دانشآموزان و دانشجوها واقعا آن را ميفهميدند و از فهمش لذت ميبردند. مثلا يادم است كه بحثي درباره آشنايي با مباني انديشه و موضوع هستيشناسي بود. وقتي من درباره هستيشناسي ميگفتم مجبور بودم بحث نسبيت انيشتين، بحث مدل منظومه شمسي نيوتون و كهكشانها و حتي بحث بينهايت بودن ذرات دكتر حسابي را بيان كنم. بهنظر من براي نسل امروز كه ذهنشان هرچيزي كه محسوس باشد را ميپذيرد، بايد از رياضيات كه راه بسيار مؤثري است براي درك دنياي نامحسوس استفاده كرد.
- فكر ميكنيد تفاوت شما بهعنوان يك روحاني كه علم رياضي درس ميدهد چه چيزي است كه اين كار شما آنقدر براي همه عجيب است؟
من تفاوت را نميدانم و فقط ميتوانم درباره خودم حرف بزنم. من هميشه به اين قانون پايبند بودهام كه ما بايد با زبان نسل جوان با آنها حرف بزنيم وگرنه از ما گريزان ميشوند. زبان نسل جوان زبان بيتكلفي است؛ اينكه از صحبت كردن با تو احساس سختي نكند.مثل خودش احوالپرسي كنيم، مثل خودش دست بدهيم، مثل خودش حرف بزنيم.راستش يك موضوعي هست كه ما خيلي به آن اعتقاد داريم: نقطه شروع بايد آن چيزي باشد كه طرفمان دوست دارد اما نقطه پايان آن چيزي باشد كه ما دوست داريم. در كلاس درس من هم همين است. ممكن است دانشآموزي بخواهد با بدترين فضا كار را شروع كند. اشكالي ندارد؛ بكند. من بايد او را بپذيرم و در نهايت به آن مقصودي كه دين از من ميخواهد برسانم. حالا در رياضيات اين بهانه خوبي است. نسل جوان سختش است كه با مسائل غيرمانوس با او حرف زده شود و اين رياضي است كه سر صحبت را با او باز ميكند.
- حالا خودتان، ته قلبتان كدام را بيشتر دوست داريد؟ رياضي يا علوم ديني؟
شايد باورتان نشود ولي اين دو واقعا براي من قابل تفكيك نيستند.شايد شما پيش خودتان بگوييد كه فقه چه ربطي به رياضي دارد؟ اما ربطش براي من كاملا مشخص است؛ آنقدر كه براي محاسبه خمس به روش قديمي خودش چيزي حدود 4-3 صفحه كار ميبرد اما با همين رياضياتي كه ما آن را ميخوانيم خمس با يكنصفه خط حل ميشود. حالا من چطور ميتوانم بگويم كه كدام را بيشتر دوست دارم يا از كدام بيشتر استفاده ميكنم؟
- شما در ابتداي صحبتهايتان به عالمان ديني اشاره كرديد كه دانشهاي زيادي را ميدانستند. اين روال در همه عالمان اينطور عادي است يا فقط چند نمونه خاص هستند كه از ديگران متمايز ميشوند؟
در قديم، همه علوم از حوزهها بيرون ميآمد. مثلا شيخبهايي، هم رياضيدان است، هم مهندس و طراح است و هم در مكانيك، معماري و شهرسازي استاد بودند. اينكه ميگويم از اين دانشها بهرهمند بودند اين نيست كه فكر كنيد چيزي در حد دانشهاي مختصر امروزي؛ نهخير. ايشان در همه اين علمها در سطح فوقدكتري امروزي مطلع بودند. يا مثلا آيتالله علامه حسنزاده آملي كه بر 13دانش مختلف مسلط هستند. اينها فقط نمونه نيستند بلكه واقعيت دين ما اين است. اينكه همه علومي كه به غرب رفتهاند از اسلام به آن سمت حركت كردند و بعد خود غربيها آن را ترجمه و بستهبندي كردند و براي خودمان فرستادند. نتيجه چه شد؟ اينكه بين حوزه و دانشگاه فاصله افتاده است و علوم از متن دين بيرون آمدند. البته در حال حاضر و در شهر قم، خيلي از مؤسسات هستند كه بحثهاي اقتصاد اسلامي، روانشناسي اسلامي و... را راه انداختهاند تا تلطيفي در فضا داده شود و ما به اصل خودمان برگرديم و اين دو را از هم جدا ندانيم.
- واكنشها به درس رياضي من
خيليها حدس نميزنند من معلم رياضي هستم. آنها در نگاه اول احساس ميكنند كه يك آدم سختگير آمده كه اجازه ندارند بخندند، اجازه ندارند تكان بخورند، بايد فقط بروند وضو بگيرند و نماز بخوانند؛ اما بعدش درست ميشوند. من اخلاقم اينطور است كه خيلي با آنها در سلام و احوالپرسي راحت هستم، سعي ميكنم همان لحظه اول كه وارد ميشوم لبخند روي لبم باشد كه روي لب آنها هم بيايد.اين باعث ميشود كه بچهها با من احساس فاصله نكنند. همين باعث ارتباطهاي بعدي و اطمينانهاي بعدي و سؤالهاي بعدي حتي دينيشان ميشود و من همين را ميخواهم. بهنظر من ميشود رياضيات را طوري تدريس كرد كه همه متدين شوند و ميشود قرآن را بهنحوي گفت كه همه از آن گريزان شوند؛ راه دست ماست، بايد انتخاب كنيم.