دعوا بر سر يافتن مقصر اين آلودگي هم سكه رايج بازار است. گاه «الف»، «ب» را مقصر ميداند و گاه «ب»، «الف» را و گاه هر دو «ج» را و اين ماجرا مدام پيچيدهتر ميشود. يافتن مقصر مهم است، يافتن راه درمان مهمتر از آن. اما حالا كه هنوز نه مقصر را يافتهاند و نه راه درمان را، آدمها بايد بتوانند دستكم از خودشان و كسانشان در برابر آلودگي محافظت كنند. اين توان محافظت، هنر است و آموختني است و صد البته جزو بايدهاي زندگي در كلانشهري مانند تهران. اما گاه - و خيلي كم- توان كنار نهادن محافظت هم ميتواند هنر باشد.
تلفن زدم به دوستي براي كاري. جواب نداد. او آدمي است كه وقتي تلفنش را جواب نميدهد يعني واقعا نتوانسته جواب بدهد. چند ساعت بعد خودش تماس گرفت. احوالش را پرسيدم و پرسيدم چه شده كه نتوانسته بود تلفنش را جواب بدهد. گفت يكي از بانوان مسن خانوادهشان بر اثر آلودگي هوا دچار حمله قلبي شده بوده و بعد از دنيا رفته و دوستم براي شركت در مراسم تدفين او به بهشت زهرا رفته بوده و نتوانسته جواب تلفن من را بدهد.
بيشتر گفت و دانستم آن خانم خودش ميدانسته حال خوشي ندارد و آلودگي هوا برايش خطرناك است، و باز از خانه بيرون رفته بوده. مادربزرگ بوده و حس كرده اين چند روز آلودگي، نوههايش را در خانه محبوس كرده، رفته بوده برايشان هديه بخرد. در اين جنجال مقصريابي، تقريبا هيچ كدام از ما حواسمان به چيزي نيست كه مادربزرگ حواسش به آن بود. كودكان از ما حساستر هستند، به مراقبت نياز دارند و اين مراقبت تنها جسمي نيست. از يكسو بايد مراقب نفس كشيدن بچهها بود و از سوي ديگر بايد مراقب روحيه آنها . نبايد بگذاريم تصوير يك نسل ما از كودكيشان اين باشد كه زمستانها بابت آلودگي هوا در خانه محبوس بودهاند و شاديشان بسيار كاهش مييافته. بايد تلاش كنيم و از هر وسيلهاي كه ميتوانيم استفاده كنيم تا بچهها را شاد نگه داريم.