دنيايي كه مثل همهي داستانهاي نيروهاي خير و شر، پر از تقابل بين نيروهاي خوب و بد است و بايد با كمك انديشه، شمشيرهاي نوري و سفينههاي فضايي، راهي براي غلبه بر بديها پيدا كرد.
دنياي «جنگ ستارگان» يكي از مشهورترين دنياهاي خلقشده در سينماست كه دهههاست هوادارهاي پروپاقرصي دارد. تا همين چندسال قبل قرار نبود ششگانهي جنگ ستارگان ادامهاي داشته باشد، اما ناگهان استوديوي «ديزني» تصميم گرفت يك سهگانهي ديگر را از اين ماجراهاي كهكشاني توليد كند و براي كارگرداني اينكار «جي. جي. آبرامز» را برگزيد.
او يكي از هوادارهاي پروپاقرص جنگ ستارگان بوده و از نوجواني عاشق اين مجموعه شده و حالا سكان هدايت فيلم تازهي اين مجموعه به او سپرده شده است. فيلم «جنگ ستارگان: نيرو برميخيزد»، اولين قسمت اين سهگانهي تازه است كه از 27آذرماه اكران جهاني آن آغاز شده و تقريباً همهي ركوردهاي فروش جهاني را شكسته است.
اين فيلم تنها در هشت روز اول نمايش جهانياش بيش از 850 ميليون دلار فروش كرده و همينطور هم به فروشش اضافه ميشود. به همين بهانه ترجمهي گفتوگويي با جي. جي. آبرامز را براي اين شماره انتخاب كرديم كه بيشتر با دنياي اين داستان تازه از كهكشان آشنا شويم.
- من مصاحبههای زیادی از شما دربارهي هفتمین فیلم جنگ ستارگان دیده و خواندهام. بهنظرم رسید که سؤالها اکثراً تکراری و پیرامون موضوعهاي مشخصی بود. برای همین تصمیم دارم تا کمی متفاوت با هم گفتوگو کنیم. موافقید؟
حتماً، چرا که نه؟ من همیشه از تفاوتها استقبال میکنم. خوشحال میشوم به سؤالهايتان جواب بدهم.
- کمی صریح صحبت کنیم. چه شد که شما هدایت سهگانهي جدید جنگ ستارگان را بهدست گرفتید؛ درحالی که نام جنگ ستارگان با «جرج لوکاس» گره خورده است؟
در حقیقت این تصمیم استودیوي «دیزنی» بود و آنها مقدمات کار را آماده کردند. مشخص شده بود که این فیلم، یک فیلم دنبالهدار خواهد بود که در سه قسمت ساخته میشود و حتی از قبل طرحهایی هم از آن تهیه شده بود.
وقتی از من دعوت شد، من به گروهی آمادهي کار ملحق شدم و اینطور نبود که این تصميم فقط به خواستهي من باشد كه دوست دارم يا میخواهم كه یک جنگ ستارگان بسازم!
- چهقدر بین فیلمی که شما و گروهتان ساختید با فیلمی که لوکاس رؤیایش را داشت و برایش برنامهریزی کرده بود، تفاوت قائلید؟ فکر میکنید شما فیلم بهتری ساختهاید؟
نمیتوانم از نظر کمی و کیفی پاسخ روشنی بدهم. اما فکر میکنم آن روح و احساسی که در قسمت ششم این فیلم بود، در فیلم هفتم هم وجود دارد.
این حس ادامهداربودن و زنجیرهای که قسمتهای مختلف جنگ ستارگان را به هم وصل میکند در «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» هم وجود دارد. همان حلقهی نامرئی اتصالی که قسمت اول را به دوم، دوم را به سوم و به همین ترتیب کل این مجموعه را به هم متصل ميكند.
درواقع ميشود گفت فیلم هفتم پاسخي به پرسشهايی بزرگ بود. اینکه احساس این داستان چه خواهد بود؟ شخصیتهایی که برای دههها آنها را دوست داشتهایم و با آنها زندگی کردهایم حالا کجا هستند؟ چه بر سر آن سرزمین آمده است؟
«هان»، «لیا»، «لوک» و قهرمانهاي ديگر جنگ ستارگان چه عاقبت و سرنوشتی داشتند؟ تمام این پرسشها و پرسشهاي خیلی بیشتری وجود داشت که باید در قسمت هفتم به آنها جوابهای قابل قبول میدادیم.
- اینکه اعلام شده این فیلم نخستین قسمت یک سهگانه است، به نظر من هدف بسیار بزرگی است. آیا طرح کامل داستان این سهگانه نوشته شده؟ یعنی شما یک داستان کامل را با تمام جزئیاتش در اختیار دارید و حالا دارید به ساختن قسمتهای هشتم و نهم آن فکر میکنید؟
نه نه! اصلاً! هیچ طرح کاملي با جزئیات وجود ندارد. ماجرا خیلی سادهتر از این حرفهاست. ما ایدههایی داشتیم و داریم که فکر میکردیم بهدرد قسمت
هشتم یا نهم میخورد. یعنی داستان این امکان را به ما میدهد که بتوانیم برای ادامه و آیندهاش، اول رؤیاپردازی و بعد برنامهریزی کنیم.
جنگ ستارگان براي هوادارانش، یک داستان نوستالژیک است. یک تاریخچه و پیشینه دارد. نمیتوان تنها بهخاطر جذابیت یا هیجانانگیزبودن، یک خط داستانی جدید به آن اضافه کرد. وقتی وارد دنیای جنگ ستارگان میشوید ناخودآگاه تخیل و ذهنتان به آفرینش و خلق داستان، حوادث و وقایع دست میزند؛ این اجتنابناپذیر است.
اما اصلاً به این معني نیست که هرچیزی را که به آن فکر میکنید و یا دوستش دارید در فیلم وارد کنید. خوشبختانه ما با فیلمنامهنویسی کار کردیم که ذهن بسیار روشنی دارد و برای همین مطمئن باشید که قسمتهای هشتم و نهم، مخاطبان و هواداران را در جهت مثبت، شگفتزده خواهند کرد.
- شما، هم کارگردان «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» هستید و هم عضوی از تیم نویسندگان فیلمنامه. این دو مسئولیت در کنار هم از شما یک کارگردان دیکتاتور نساخت؟
[میخندد] نه، اصلاً! اتفاقاً سعی کردم در منعطفترین شکل ممکن در این پروژه حاضر شوم. وقتی یک تیم، کار نوشتن یک فیلمنامه را برعهده میگیرد، مزیتهای زیادی وجود دارد.
البته که سه فکر بهتر از یک فکر است! پیشنهادها و ایدههای زیادی وجود داشت که من بسیاری از آنها را میپذیرفتم و برخی را هم به دلایلی رد میکردم. درکل فکر نمیکنم همکاری با من برای همكارانم چندان سخت بوده باشد.
- وقتی برای اولینبار تیزر قسمت هفتم جنگ ستارگان را دیدم، با اینکه حس خوبی را به من منتقل کرد اما تا حد زیادی نگران شدم. چون معمولاً تیزر و فیلم اصلی، كاملاً يك حس مشترک را منتقل نمیکنند. اما وقتی فیلم را در سینما تماشا کردم، همان حس خوب به سراغم آمد.
خوشحالم که این را گفتید. خودم هم نسبت به این موضوع خیلی حساسیت داشتم. نمیخواستم تیزر فیلم یک چیز بگوید و خود فیلم یک چیز دیگر! این یکجور راستگویی به تماشاگر است. یعنی شما فیلمی را خواهید دید که در تیزر به شما نشان دادهایم و نه یک چیز جدید را!
- وقتی سکان هدایت هفتمین فیلم از مجموعهي جنگ ستارگان را برعهده گرفتید، شش فیلم دیگر از این مجموعه وجود داشت که میتوانست برایتان نکتههاي آموزشی زیادی داشته باشند. از این شش فیلم چه چیزهایی یاد گرفتید؟ چه چیزهایی را دربارهي آنها دوست داشتید و از چه چیزهایی خوشتان نمیآمد؟ و در پايان آیا در فیلم هفتم دانستن اینها به کارتان آمد؟
فکر میکنم اگر از همسن و سالان من همین سؤال را بپرسید، کم و بیش یک پاسخ مشابه را دریافت میکنید. نسل من به سهگانهي اصلي یا همان آغازین این مجموعه تعلق خاطر زیادی دارد.
دلیل این اتفاق، فکر میکنم این باشد که اولین سهگانهي این مجموعه بسیار حقیقی و باورپذیر بود. هنوز حتی تا این لحظه هم نمیتوانم بفهمم چهطور نگاهکردن به آن بیابانی که دو روبات در حال راهرفتن در آن بودند، میتواند تا این اندازه باورپذیر بهنظر برسد.
من فیلمهای علمیتخیلی و فانتزی زیادی دیدهام، اما سهگانهي اولیهي جنگ ستارگان چیز دیگری است.
شما دو روبات با ظاهری غریب و ناآشنا را میبینید که در بیابان «تاتوین» قدم میزنند و در آنی، همهچیز برایتان حقیقی جلوه میکند. این حس تمام صحنههای بعدی را هم برایتان باورپذیر میکند.
بهیاد دارم وقتی اولینبار ماشینهای اعجابانگیز «شنرو» (Sandcrawler) را در فیلم دیدم، به خودم میگفتم «امکان ندارد! آنها واقعیاند!» بله،آنها واقعی بودند چون آنها را ساخته بودند.
این سه فیلم، بهشكل معجزهآسایی از نظر بصری برای بیننده باورپذير بود. این بزرگترین درسی بود که من از جنگ ستارگان گرفتم. در فیلم هفتم، خیلی اقتصادیتر، سریعتر و راحتتر بود که ما صحنهها را داخل استودیو و با نرمافزارهای کامپیوتری بسازیم و فیلمبرداری کنیم.
اما من بهدنبال چیزی قابل استناد و معتبر بودم. چیزی که بیننده آن را باور کند. برای همین به بیابانهای دبی سفر کردیم؛ به ولز، ایسلند و ایرلند رفتیم تا چیزی حقیقی و معتبر را در فیلم به طرفداران جنگ ستارگان نشان دهیم.
این حقیقتبخشی، میراث جرج لوکاس است و من سعی کردم تا حد امکان به آن پایبند باشم.