تعارف ميكند كه زودتر وارد شويم شايد براي اينكه همسايهها ما را نبينند. ميخواهد همسايهها نبينند تا ندانند كه او به كمك نياز دارد. در گوشه حياطي كه به زور 3متر ميشود، يك كيسه بزرگ است كه تا نصفه پر شده. داخل كيسه ضايعاتي است كه صبحزود، قبل از اينكه محله شلوغ شود جمع كرده است تا در زماني مناسب براي فروش ببرد.
مريمخانم، زن 63 سالهاي كه مادر 6فرزند است در جواني به همراه شوهرش به تهران ميآيد و در محله خزانه زندگي ميكند. زندگي شيرين و كاروبار خوب بود و شوهرش با هنر خياطي روزگار ميگذراند اما دست روزگار، پدر خانواده را از او گرفت. چند سال بعد بچهها بزرگتر شدند و نياز بچهها به پول از آنها هم بزرگتر. هر يك مشكلاتي در زندگي خود داشتند كه فروش خانه راهحلي براي آن ميتوانست باشد، بنابراين خانه را فروختند و هر يك سهمالارثشان را بردند تا مرهمي شود بر زخم بيپولي خود. مادر هم با سهم خود و كوچكترين پسرش، اين خانه نقلي را خريد و زندگياش را با پسرش در آن ادامه داد.
- همه ميترسيم كه بيمار شوم
ساعت شروع كار مريم خانم وقتي است كه هنوز خورشيد بيدار نشده چه رسد به اهالي شهر. هر روز صبح بدون آنكه پسرش متوجه شود، آرام و بيصدا كيسه سياه و بزرگش را برميدارد و پاورچينپاورچين از خانه بيرون ميرود. كوچهها و خيابانها را قدمزنان طي ميكند و سطلهاي زباله را ميگردد. دنبال چيز عجيب و غريبي نيست اما فكر ميكند نان سفرهاش پلاستيكي است و در زبالههاي مقابل خانه مردم ميتواند آن را پيدا كند. صبحها بايد قبل از اينكه پسرش به محل كارش برود حداقل 10كيلو ضايعات جمع كند و به مركز خريد ضايعات ببـرد و 6-5هزار تومان بگيرد. مريمخانم معتقد است كه كار سختي نيست و تنها سختي آن اين است كه پسرش اگر بفهمد غصه ميخورد و اينكه مجبور باشي پنهانكاري كني هر كاري را سخت ميكند. اگر پسرش در محله نبود شايد ميتوانست زمان بيشتري كار كند و پول بيشتري در بياورد تا روزگار برايش بگذرد اما وقتي خياطخانهاي كه پسرش در آن كار ميكند فقط يك كوچه با منزلشان فاصله دارد اين احتمال وجود دارد كه رفتوآمد مادرش و كارهايي كه انجام ميدهد را ببينند. پس مريمخانم بايد ملاحظه آبروي پسرش را بكند.
دستهاي مريمخانم سياه و پوست دستان او خشك و تركخورده است. خيلي ميترسد كه ضايعاتجمعكني سرانجام روزي بلاي جان او شود و بيمارش كند اما ميگويد با خودش كنار آمده است كه سرنوشت تعيينكننده همهچيز است. او ميگويد: ناراحتي بچهها از اين كار، بيشتر از كار عذابم ميدهد. نميتوانم ببينم پسرم بهخاطر اينكه من مجبورم اين كارها را انجام دهم غصه ميخورد و آبرويش ميرود. دخترهايم مدام نگران من هستند كه مبادا بيمار شوم اما من آنها را آرام ميكنم كه كار عار نيست اما دخترها حرف خودشان را ميزنند كه زشت است، اگر آشنا ببيند چه ميشود و براي سن من مناسب نيست كه آشغال جمع كنم. گاهي حتي خودشان را سرزنش ميكنند كه نميتوانند هزينه زندگي من را تقبل كنند اما من راضي به هيچكدام از اينها نيستم. من نميخواهم كه آنها مدام نگران من باشند. اما پسر كوچكم و دخترها دائم مرا با بيماريها ميترسانند. كاش بفهمند كه به جستوجو در آشغالها علاقهمند نيستم ولي چاره ديگري جز اين ندارم.
- حمايتها كافي نيست اما باز هم خدا را شكر
مريم خانم ميگويد: «25سال است كه شوهرم فوت كرده، اما در سالهاي اول بچهها اجازه نميدادند كه براي كمك گرفتن به بهزيستي يا جاي ديگر بروم. فشار زندگي باعث شد كه بعد از چند سال با وجود مخالفت بچهها بروم و تحت پوشش بهزيستي قرار بگيرم اما پولي كه هر ماه به حسابم واريز ميشود كفاف نميدهد.» مريمخانم با مستمري ماهي 18هزارتومان، سالها زندگي گذرانده است و الان هم ماهانه 50هزار تومان دريافت ميكند. به قول خودش دستشان درد نكند با اينكه مخارج خيلي بالاست اما همين پول هم براي من خيلي ميتواند كارگشا باشد.
بيمه سلامت ايرانيان چند وقتي است كه به داد او رسيده و او را از پرداخت بخشي از هزينههاي درماني معاف كرده است. مريمخانم هميشه خدا را شكر ميكند كه خيلي به درمان نياز پيدا نكرده و تن سالمي دارد، به جز چربي خون كه خودش مراقب است تا در آينده برايش مشكلساز نشود. البته در اين ميان او هم از شر دزد در امان نماند و مداركش طعمه دزد ناشي! شد. به همين دليل فعلا نميتواند از اين حمايتها استفاده كند و پيگير دريافت مجدد شناسنامه، كارت ملي، دفترچه بيمه و دفترچه حساب بانكي است.
- خانواده خوبي دارم...
«3 پسر و 3 دختر سرمايه من از زندگي است. دخترهايم كه خدا را شكر همگي ازدواج كردهاند و شوهران خوبي دارند اما خب نميتوانند به من كمك كنند و من هم انتظاري ندارم. براي من همين كافي است كه به سعادت و خوشبختي آنها در زندگي فكر كنم و لذت ببرم. پسرهايم هم جز آخري كنارم نيستند. پسر بزرگم كه چيزي از او نگويم بهتر است فقط همينكه نباشد خوب است. پسر وسطي هم كه خياط خيلي خوبي است اما چون سرمايهاي ندارد نميتواند مغازه بزند و در كارخانه كار ميكند. بين بچههايم، پسر كوچكم از همه بهتر است و واقعا برايم همه كاري ميكند اما بنده خدا وضع مالي خودش هم خيلي خوب نيست، او هم زن دارد و يك بچه 2ساله شيرين. دلم نميآيد بگويم به جاي زن و بچهاش، خرج من كند اما او هفتهاي 30هزار تومان بهعنوان خرجي به من ميداد و بعد كه فهميد ضايعات جمع ميكنم گفت اگر به كوچه و خيابان نروي و آشغال جمع نكني 50هزار تومان ميدهم. من هم قبول كردم اما حالا بدهكارياش بالا گرفته است و ميگويد فعلا نميتواند پولي بدهد. طفلك پسرم حق دارد خودش هم درآمد زيادي ندارد كه براي من هم خرج كند.»
- خرجم مختصر است اما دخلم از آن مختصرتر
مريمخانم از خرجهاي زندگي ميگويد كه نان چقدر گران است و شير هم از آن گرانتر كه مبلغ قبض گاز چرا آنقدر بالاست و قبض آب بالاتر. با همه اينها مريمخانم تنها زندگي ميكند و خرج و مخارجش خيلي زياد نيست و حول و حوش 200هزار تومان ميتواند چرخ زندگياش را با كمي سختي بچرخاند اما حالا دريافت 50هزار تومان از بهزيستي و 45هزارتومان يارانه نقدي نميتواند براي او كافي باشد. تازگيها بعضي روزها به يك توليدي لباس ميرود و چندساعتي كار ميكند اما صاحب كار مريمخانم در آن توليدي هم پول زيادي به او نميدهد. مريمخانم به صاحبكار خود هم حق ميدهد و ميگويد: آخر كار زيادي براي او انجام نميدهم كه توقع حقوق زيادي داشته باشم. هرچند روز يكبار ميروم و اجناس را بستهبندي ميكنم. توليد بالا نيست كه كار هم زياد باشد بنابراين حقوق من هم نميتواند خوب باشد. اگر بتوانم يك كاري پيدا كنم كه 500-400هزار تومان حقوق داشته باشم زندگيام ازاينرو به آن رو ميشود. درست است سن و سالم بالاست اما خدا را شكر تنم سالم است و هنوز هم ميتوانم مانند جوانها كار كنم. او اميدوار است و شب و روز دعا ميكند كه بتواند كاري حتي اگر سخت است پيدا كند تا هم پسرش از نگاه سرزنشبار اهالي محل و هم دخترهايش از نگراني بيماري مادر رها شوند. مادر است ديگر، راحتي خودش را هم براي راحتي بچههايش ميخواهد... .
وقتيكه براي خداحافظي دست مريمخانم را ميفشردم، دستانش همچون سنگ سفتي بود كه روزگار انگشتاني بر آن تراش داده بود. دستان لطيف مادري كه روزي فرزندان خود را نوازش ميكرد امروز چنين سخت و سياه شده است. او دستانش را دراز كرده است اما نه براي گدايي بلكه براي گرفتن دستي كه همتش را بيشتر كند تا برخيزد و باز هم با زندگي و سختيهاي آن بجنگد.
- شما چه ميكنيد؟
مريم خانم 63ساله از ميان زبالهها پلاستيك جمع ميكند اما همچنان وضع مالي بدي دارد.. شما براي كمك به او چه ميكنيد؟ پيشنهادهاي خود را به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره 84321000 تماس بگيريد.