آنها همه زندگيشان را به چند حلقه دود فروختند؛ به مثقالمثقال موادي كه ذرهذره وجودشان را نابود كرد؛ به توهمي كه تصورات خوش عمرشان را محو كرد. وقتي خودشان را يافتند كه در گوشهاي از خيابان رها شده بودند، نه پولي داشتند و نه خانوادهاي. هيچكس كنارشان نبود جز مخدرهايي كه به هر سو ميكشاندشان. حالا از آن روزها و شبهاي كابوسوار، مدتها ميگذرد. حتي يادآوري آن لحظات تلخ، تنشان را ميلرزاند؛ تمام آن دردهاي جانكاه از نرسيدن مخدر به رگها، تمام آن سرماهاي استخوانسوز و گرماهاي طاقت فرسا، تمام آن تنهايي و تنهايي را در ياد دارند. حالا اما جامهسپيده شدهاند؛ پاكپاك. آمدهاند تا در محضر امام مهر و بخشش، دلشان را صاف كنند و عزمشان را براي پاك ماندن استوار. 200نفر از جامهسپيدها به مشهد آمدهاند تا در حرم امام مهربانيها، رسم مهرباني را بهجا آورند. آمدهاند تا صداي توبهشان بلند شود و در جوار امام رضا(ع) عهد نيكي ببندند.
- من براي تو گريه ميكنم، تو براي من
پيش از آنكه به حرم مشرف شوند، يك دورهمي دوستانه دارند. ابتداي دور تا دور حياط مدرسهاي كه ميزبان حضور آنان در اين سفر زيارتي است، ايستادهاند. دعايشان را بلند ميخوانند؛ «خداوندا آرامشي عطا فرما تا بپذيرم آنچه را كه نميتوانم تغيير دهم؛ شهامتي كه تغييردهم آنچه را كه ميتوانم و دانشي كه تفاوت اين دو را بدانم، آمين.» پرچم عليبن موسي الرضا(ع) بين آنها ميچرخد. يكيشان ميگويد: « امسال قرار است زمين خراسان بلرزد. امروز چشم و دلمان را به امام رضا(ع) ميسپاريم. حواسمان باشد كه دست خالي برنگرديم. ما هيچ ادعايي نداريم، همهچيزمان را از دست دادهايم و كارتنخواب هستيم». امروز جامهسپيدها ميخواهند زمين خراسان را بلرزانند. پرچم دست بهدست ميچرخد و بوسه بر آن زده ميشود. يكي از جامهسپيدها با صداي بلند ميگويد: «روح بزرگي پشت اين پرچم است، روح توبه كنندگان. كافي است كه لحظهاي متحول شوي تا تمام عمرت بيمه نگاه و لطف امام رضا(ع) شود». همه دستهايشان را روي سينه ميكوبند و آرام ميخوانند:« آقاي من، ارباب من، من براي تو گريه ميكنم، تو براي من». نواي حزنآلودشان با اشك درهم ميآميزد.
- روي برگشتن ندارم
«عادل هستم يك معتاد!» خودش را اينطور معرفي ميكند، بعد سرش را بالا ميگيرد و لبخند ميزند: البته الان پاك هستم ولي هميشه خودمان را اينطور (معتاد) معرفي ميكنيم. 49سال دارد و 27سال اعتياد داشته است؛ از سيگار گرفته تا حشيش و ترياك. به قول خودش چيزي نبود كه نكشيده باشد، حتي به حدي رسيده بود كه كريستال هم ميكشيد و از خودبيخود ميشد. عادل يك زمان براي خودش آقايي ميكرده. خبره فرش بود و قاليبافي، رفوگري و رنگرزي ميكرد. ميگويد: مواد كاري كرد كه به اين روز افتادم.
خودش از خانه بيرون زد به خاطردخترش. ياد گذشته كه ميافتد، صدايش ميلرزد؛ «دوست نداشتم كه دخترم مرا توي اين حال و روز ببيند، بهخاطر آينده او، خانه را ترك كردم.» حدود 8-7 سال ميشود كه رنگ خانه را نديده است. الان حدود يكسال ميشود كه پاك شده اما روي برگشتن به خانه را ندارد. عادل به مشهد آمده تا به امام رضا(ع) بگويد همه اهالي اين كاروان را در مسير درست زندگيشان قرار دهد. او حدود يكسال است كه پاك شده، كارتنخوابي برايش كابوس بزرگي بوده است. از او ميپرسم: كارتنخوابي چطور بود؟ ميگويد: خيلي سختتر از آن چيزي كه فكرش را ميكنيد. گاهي آنقدر در سرما ميلرزي كه فقط آرزوي مرگ ميكني. خيلي خوشحالم كه پاك شدهام و با كارتنخوابي خداحافظي كردهام. هدفم اين است كه آدم مفيدي باشم.
4سال است كه دخترش را نديده. وقتي از او ميخواهم كه لحظه ديدن دخترش را برايمان توصيف كند، اشك توي چشمانش حلقه ميزند و ميگويد: دخترم خيلي به من نياز داشت، توي سني بود كه از لحاظ عاطفي، معنوي، مالي و حمايتي بايد پدر بالاي سرش ميبود اما من نبودم. واقعا نميدانم وقتي او را ببينم چطور اين كملطفي و ناحقي را كه بر او روا داشتم، جبران كنم.
- ما يك درد مشترك داريم
دوكودك بيسرپرست گلستان علي هم به جمع جامهسپيدها اضافه ميشوند. دستان كوچكشان را در دستان كارتنخوابها ميگذارند. آنها يك درد مشترك دارند؛ بيخانمان بودن. جامهسپيدها، درد و رنج اين بچهها را خوب ميفهمند. يكي از جامهسپيدها، رعناي پنجساله را در آغوش ميفشارد و ميگويد: «ممنون كه ميخواهيد امروز، ما را با امامرضا(ع) آشتي دهيد. ما هيچي نداريم جز همين گلهايي كه شما به ما ميدهيد. شما فرشتههاي كوچولو، خادمان كوچك امامرضا(ع) هستيد كه ميزبان ما در شهر عليبنموسيالرضا(ع) شدهايد». مدير موسسه «طلوع بينشانها» كه واسطه سفر جامهسپيدها به مشهد شده، از آنها ميخواهد كه در چند جمله، اين همه محبت را توصيف كنند. هركدام از جامهسپيدها دست در دست هم با صداي بلند احساسشان را در يك كلمه فرياد ميزنند: عشق، ايثار، دوستداشتن، بزرگي، اخلاص، بخشيدن، ايمان، كرامت، محبت، همدلي، باور داشتن.
- كسي در را باز نكرد
مهدي 33سال دارد و 20سال است كه به اعتياد گرفتار شده؛ از 13سالگي. از 3 سال پيش كارتنخواب شد. مصرف موادش آنقدري شد كه موقعيت كارياش به خطر افتاد. راننده يك شركت ساختماني بود. در محل كارش با همكارانش دعوا كرد و از آنجا اخراج شد. در خانواده هم با زن و بچههايش مشكل پيدا كرد و گاهي زنش را به باد كتك ميگرفت. نسبت به همهچيز بيتفاوت شده بود و بيمسئوليت. دوز موادش بسيار بالا رفته بود. هروئين مصرف ميكرد. يك روز برگشت خانه، هرچه كليد انداخت توي قفل، نچرخيد. قفل در خانه عوض شده بود. منتظر نشست اما كسي در را باز نكرد. زن و بچههايش از آن خانه رفته بودند، تركش كرده بودند. زنش طلاق گرفته بود و همه زندگياش، براي مهريه رفت. روي برگشتن به خانه پدري را هم نداشت و آواره خيابانها شد. 2 تا پسر داشت. در 9ماهي كه پاك شده، يكبار پسرانش را ديده است. هنوز همسرش اين پاكي را باور نكرده است. ميگويد كه با تمام جانش از اين پاكي محافظت ميكند؛ « هر مسيري كه منجر به تداوم اين پاكي شود، آن را طي ميكنم. در حرم دعا ميكنم كه هيچكس از درد اعتياد بهخودش نپيچد و هيچ چراغي بهخاطر اعتياد خاموش نشود.»
- انگيزه دروني ميخواند
49سال دارد، اسمش امير است اما سالها غلامي موادمخدر را كرده است. ميگويد: از كجا شروع كنم؟! 28-27سال اعتياد داشته است. مدتها خارج از كشور بوده. 6سالي ميشود كه به ايران برگشته است. 15سال پيش از خانوادهاش جدا شد. دختر و پسرش را 15سال است كه نديده و خبري از آنها ندارد. وقتي به تهران آمد با مؤسسه طلوع بينشانها آشنا شد و حالا به قول خودش دارد عشق ميكند. او ميگويد: «دوران پاكي را نميتوان وصف كرد؛ تجربهاي كه هيچ وقت نداشتم. از وقتي معتاد شده، تجربه پاكي نداشته است». احساس بسيار خوبي دارد. قبلا حرم آمده اما اين نخستين باري است كه پاك به حرم ميآيد. دعا ميكند كه هيچوقت هيچ آدمي خانوادهاش را از دست ندهد و هيچ آدمي تنها نباشد. امير تأكيد ميكند:«كاش روزي برسد كه همدرك باشيم و نه همدرد». يكي از مهمانان اين كاروان ميگويد: « مردم مشهد، وامي از عليبنموسيالرضا(ع) گرفتند و آن مهماننوازي از زائران است. كافي است يكبار به مهماني امامرضا(ع) بياييد تا رسم مهماننوازي را در اين شهر بياموزيد».
يكي از مسئولان گلستان علي(ع) كه ميزبان اين ماجراست، يادآور ميشود: «وجود روحيه در افراد مصرفكننده موادمخدر يكي از اصول بسيار مهم براي ترك اعتياد محسوب ميشود اما اغلب معتادان بهدليل اثرات مخرب موادمخدر بر جسم و ذهنشان، نيازمند يك انگيزه و حمايت بيروني از طرف خانواده و بهخصوص جامعه هستند و اينجاست كه ميتوان ضرورت وجود مراكزي براي حمايت از مصرفكنندگان براي ترك اعتياد و حمايت رواني، بهخصوص از بهبوديافتگان را احساس كرد».
- سقفي براي كارتنخوابها
حدود 10سال از عمر مؤسسه طلوع بينشانها ميگذرد؛ مؤسسهاي كه سقفي براي بيخانمانها و كارتنخوابهاست؛ براي آنها كه ميخواهند پاك شوند و زندگي جديدي را تجربه كنند. اكبر رجبي، متولي مؤسسه طلوع بينشانها ميگويد: گروهي هستيم در تهران كه كارمان جذب، درمان، سرپناهدادن، اشتغال، آموزش و بازگرداندن كارتنخوابها به زندگي است.
يكي از برنامههاي سالانه اين مؤسسه درماه صفر، زيارت حرم امام رضا(ع) است و به نيت اينكه با لباس سفيد به مشهد ميآيند، از امامشان، هم طلب بخشش دارند و هم طلب باورمندي؛ اينكه درذهن تكتك مردم نهادينه شود كه كارتنخوابها هم حق زندگيكردن دارند؛ اينكه اگر دستشان به سوي كسي دراز ميشود، توقع كمك بيمنت دارند. آنها زمين خوردهاند و ميخواهند بلند شوند. به گفته رجبي، معتادان پاك شده در سراي اميد و سراي مهر زندگي ميكنند. امسال حدود 200نفر از جامهسپيدها به زيارت امام مهرباني آمدهاند. برخي زيارت اولي هستند و برخي هم بار اولشان است كه بعد از پاكي به پابوسي امام رضا(ع) مشرف ميشوند. رجبي تأكيد ميكند: اين پاكي يك ضمانت و وصل شدن ميخواهد، در يك نقطه نوراني قرار گرفتن ميخواهد، يك تغيير نگاه ميطلبد، يك اتفاق دروني كه براي جامهسپيدها شبيه معجزه است و قطعا چنين اتفاقي در مشهد خواهد افتاد.
جامهسپيدها عهد بستهاند كه دود را از زندگيشان پاك كنند. آنها سال گذشته در مسير آمدنشان به مشهد، توقفي كوتاه در جنگلهاي بابلسر داشتند كه تهسيگارها را از روي زمين جمع كردند. به باور رجبي، ته سيگارها، نشانه بيتفاوتيهاي آدمهاست. ما نشانههاي بيتفاوتي خودمان را از زمين، پاك و جمع ميكنيم زيرا زمين پاك است و بايد پاك بماند. مدير مؤسسه طلوع بينشانها هم قصهاي شبيه به كارتنخوابهاي اين مجموعه دارد. او در بچگي پدرش را از دست داد، اعتياد را تجربه كرد و زماني هم كارتنخواب بود اما بعد از اينكه پاك شد، تصميم گرفت تجربه پاكي را گسترش دهد.
نظر شما