او جلوي تمام حرفهاي دلسردكننده ايستاده و به آن چيزي كه ميخواسته دست پيدا كرده. او ميخواست پسرخاله ۹سالهاش فريد، مثل يك آدم عادي زندگي كند.
سال۹۳ براي خانواده رحيمي، دبيرستان دخترانه صبا، شهرستان سنندج و استان كردستان سال خاصي بود؛ سالي كه يكي از دانشآموزان سال سوم متوسطه توانست افتخار بزرگي براي آنها كسب كند. پريناز رحيمي با اختراعي كه داشت مقام سوم كشوري جشنواره جوان خوارزمي را در شاخه علوم زيستي و پزشكي آورد. پريناز اختراعش را اينطور معرفي ميكند: «اختراع من جليقه يا لباسي است كه شخص معلول آن را ميپوشد. آن لباس به ساختمان اصلي دستگاه متصل است و به وسيله چرخهاي دستگاه، فرد ميتواند به راحتي راه برود. اين دستگاه براي كساني كه به بيماري CP، MS دچارند و يا قطع نخاع هستند و نميتوانند راه بروند يا بنشينند كمك ميكند تا بدون نياز به كسي، خود اتكا، بايستند، بنشينند و راه بروند و مثل يك انسان عادي همه كارهايشان را انجام دهند.»
خانم نخبه درباره اينكه ايده اصلي اختراعش چه زماني و چرا به ذهنش رسيده ميگويد: «در خانوادهمان يك معلول وجود داشت. وقتي او را ميديدم نميتوانستم در برابر شرايطي كه دارد ساكت بمانم و از همان 2سالگي كه متوجه بيماري و تفاوتهايش با همسن و سالانش شدم، تصميم گرفتم كاري كنم تا به زندگي عادي بازگردد».
نسبتش با اين فرد معلول را ميپرسم. با ناراحتي ميگويد: «پسر خالهام فريد از ابتدا با اين نقص مادرزادي متولد شد و از وقتي مشكلش را فهميدم به دغدغه اصلي من تبديل شد».
ميپرسم نخستين كسي كه دستگاه را امتحان كرد هم فريد بود؟ توضيح ميدهد: «بله. من بازدهي دستگاه را با فريد سنجيدم. با او فهميدم كه چقدر تك بعدي فكر كرده بودم. طرح اولي كه داشتم خيلي ساده و غيركاربردي بود و به خيلي از ابعاد و ريزه كاريها فكر نكرده بودم. دستگاه اوليه را با لوله پلاستيكي ساخته بودم يا چرخهايي كه كارگذاشته بودم عملا فعاليتي نداشتند چون تنها در يك جهت راه ميرفتند. طرح اوليه حتي امكان جابهجايي عرضي و طولي هم نداشت و آن شخص اگر بلندتر يا چاقتر ميشد ديگر نميتوانست از آن دستگاه استفاده كند. وقتي پسر خالهام از دستگاه استفاده كرد فهميدم نقص كار كجاست. نقاط قوت را شناختم و شروع به تغيير دادن كردم».
- همه تغييرات نخستين اختراع
2 سال تمام براي ساخت دستگاه وقت ميگذارد تا جايي كه حتي ساختمان اصلي را هم تغيير ميدهد؛ «طراحي كل ساختمان رفته رفته طي آزمون و خطاها تغيير كرد. امنيت كار را بالاتر بردم و چرخهاي استانداردتري براي آن تعبيه كردم كه قابليت حركت به تمامي جهتها را داشته باشد. امكان تغيير ارتفاع و عرض هم براي ورژن آخر استفاده شد تا معلول هر اندازه كه خواست آن را تنظيم كند؛ از يك بچه ۲ساله تا كسي كه ۲متر است، با هر وزني هم كه باشند به سادگي در اين دستگاه قرار ميگيرند. در نسخه قبلي اگر فرد بزرگتر يا سنگينتر ميشد عملا ديگر نميتوانست از دستگاه استفاده كند. اما حالا براي تمام عمرش ميتواند فقط يك دستگاه بخرد.»
پريناز حسابي به قول خودش اختراعش را «دي باگ» كرده و همه اشكالاتش را گرفته. اين را وقتي فهميدم كه در جواب سؤالم كه آيا فكر معلولان سنگين وزن را هم كرده و چطور آنها را ميشود بلند كرد و داخل اين دستگاه گذاشت؟ ميگويد: «براي اين اتفاق يك قطعه طراحي كردم كه اگر معلول سنگين وزن بود و نميشد به راحتي او را داخل دستگاه قرار داد، از گيربكس كه مثل اهرم يا جرثقيل است استفاده شود تا معلول بهصورت نشسته يا خوابيده، هر طور كه خودش راحتتر بود به بدنش بسته شود، او را بلند ميكند و معلول به سادگي سوار دستگاه ميشود.»
«خانوادهام خيلي كمكم كردند. اگر حمايتهاي آنها نبود هيچ وقت جرأت فكر كردن به مخترع شدن را هم نميكردم چه رسد به اينكه بخواهم دست به آچار بشوم.» ميگويم يعني مادرت هيچ وقت غر نزد كه به جاي اين كارها درست را بخون؟ با خنده جواب ميدهد: «بعضي اوقات پيش ميآمد كه از اينطور حرفها بزنند كه آن هم از نگرانيهاي طبيعي هر پدر و مادري است. خودم هم حواسم بود و همه اين فعاليتها و شيطنتهايم در كنار درس خواندن بود.» ميگويم پس بچه درسخوان بودي؟ «درسم بد نبود، يعني با همه مشغلههايي كه براي خودم درست كرده بودم ميتوانم بگويم خيلي هم خوب بود.» ميخندد و ادامه ميدهد: «از كلاس عقب نميماندم و همين هم دليلي شد تا خانوادهام حمايتم كنند. خوشحالم و افتخار ميكنم كه پدر و مادرم مسخرهام نكردند و بهنظر و دغدغهام احترام گذاشتند. هر هزينهاي كه ميخواستم براي توليد اين كار در اختيارم قرار ميدادند تا به هدفم برسم»
خيلي سريع اضافه ميكند: «البته واقعا نبايد از تلاشها و حمايتهاي مدير دبيرستان و همه دبيرهايم به سادگي بگذرم. وقتي كار اختراع، جدي شد، آموزش و پرورش، آقايان حسن مرادي و حسين رحماني را بهعنوان استاد راهنما در اختيار من گذاشت. نمونه كاملتر به جوشكاري و برش كاري احتياج داشت كه از پس خودم و خانوادهام بر نميآمد».
ميگويم مخترع شدن خيلي خرج برميدارد نه؟ در اين چند سال حتما حسابي پدرت را ورشكسته كردهاي؟ برخلاف تصورم جواب ميدهد: «نه، از وقتم بيشتر از مسائل مالي استفاده كردم و اينكه يكي از دلايل برگزيدهشدن اختراع من در خوارزمي مقرون به صرفه بودن آن بود. كل ساختمان اين دستگاه را ميشود با ۵۰۰ هزار تومان، بهصورت دستي تهيه كرد و اگر به توليد صنعتي برسد حتما ميتوان هزينه ساخت آن را تا 2برابر كاهش داد و حتي ارزانتر از ويلچر آن را تهيه كرد. البته در همه اين سالها دبيرستان صبا در كنار كمكهاي معنوي در تأمين هزينهها هم خيلي كمك كرد».
ميگويد اينها را درشت بنويس «ميخواهم از تمامي پرسنل مدرسه صبا بهويژه مدير آن، خانم رنجگري و معاون پژوهشي خانم راستين تشكر كنم. البته من همه مدرسه را درگير كرده بودم و خيلي از دبيرها به من ايده ميدادند و كمك فكري ميكردند. كاركنان اداره آموزش و پرورش سنندج هم خيلي به من انگيزه ميدادند كه از همه آنها ممنونم».
از نگاه و حرفهاي همكلاسيهايش كه ميپرسم نميداند چه جوابي بدهد اما دستآخر ميگويد: «من دوستان خوبي داشتم البته گاهي حرفهايي زده ميشد كه بوي حسادت ميداد اما من خيلي توجهي نميكردم چون ميدانستم كه ميتوانم اين كار را به درستي انجام بدهم».
- ماجراي آشنايي با خوارزمي
ميپرسم چطور شد كه با جشنواره خوارزمي آشنا شدي؟ «از مدرسه. خانم راستين معاون پژوهشي مدرسه خيلي فعال بودند و بچهها را براي شركت در تمامي جشنوارهها تشويق ميكردند. اين جشنواره را هم او به ما معرفي كرد و از مزاياي آن گفت و من هم آن طرح را از چند سال پيشتر در ذهن داشتم چون قبل از آشنايي با اين جشنواره، نقاشي طرحم را كشيده بودم. هر آنچه در ذهنم بود كه البته دقيقا همين نسخه پاياني هم شد را كشيدم و دقيقا روز بعد از اعلام فراخوان جشنواره خوارزمي، طرح را به معلم پژوهشمان نشان دادم. او هم گفت كه نسخه اوليه را بسازم».
ميپرسم چطور توانستي اعتماد اين همه آدم را با يك نقاشي بهدست بياوري؟ «واقعا كار سختي بود. ميترسيدم نتوانم جواب خوبي به اعتماد اين همه آدم بدهم. استرس داشتم و بعضي شبها خوابم نميبرد.» با خنده اضافه ميكند: «البته من از پيش تا حدي صلاحيت خودم را ثابت كرده بودم. در هر مسابقهاي كه در مدرسه برگزار ميشد شركت ميكردم و هميشه هم مقام اول را ميآوردم؛ امكان نداشت دوم بشوم. به آنها هم ثابت شده بود كه اگر من كاري را شروع كنم به اين سادگي رها نميكنم و حتما به بهترين شيوه انجامش ميدهم.»
- تأثيرگذاري روي همه بچههاي كردستان
ميپرسم بعد از اينكه تو برگزيده شدي در فضاي دبيرستان چه اتفاقاتي افتاد؟ چند نفر ديگر تصميم گرفتند كه مثل تو مخترع بشوند؟ «خيلي از بچهها. سال بعد از اختراع من بايد ايدههاي بچهها را ميديديد. همه دستگاههايي براي معلولان طراحي كرده بودند. خلاصه اينكه باني خير شديم.» با خنده ادامه ميدهد: «خدا را شكر خيلي از بچهها به اين نتيجه رسيدند كه ميتوانند اختراع كنند و پدر و مادرها هم راه را براي پرورش خلاقيت بچهها باز كردند و اميدوارم كه حتما بهزودي خبرهاي خوبي از دانشآموزان سنندجي بشنويد. اينكه بچهها ميديدند يك همكلاسي، هم مدرسهاي، همسايه، همشهري و خلاصه كسي شبيه خودشان توانسته اين اتفاق را رقم بزند، اين را در خودشان هم ميديدند كه دست به اختراع بزنند.» خيلي جدي اضافه ميكند:« استان كردستان چند سالي بود كه هيچ اتفاقي را در جشنوارهها رقم نزده بود و برندهشدن من هم روي بچههاي شهرستان و هم روي كل بچههاي استان تأثير داشت».
- درد دلهاي يك پشت كنكوري نخبه
«همكلاسيهايم ميگفتند بنشين درست را بخوان و وقتات را براي اين كارها هدر نده؛ آخر سر، ما دكتر ميشويم و تو ميماني تنها؛ همينطور هم شد.»
پريناز رحيمي دانشآموز نخبه كردستاني با اين خيال كه چون برگزيده خوارزمي شده، بدون كنكور ميتواند وارد دانشگاه بشود، كنكور نميدهد اما بعد كه براي انتخاب رشته مراجعه ميكند ميگويند كه چون رشته تحصيلياش تجربي است، بايد حتما آزمون بدهد؛ «من 2سال از زندگيام را روي اين دستگاه گذاشتم تا ثمرهاش را ببينم. براي كنكور سهميه دارم ولي نميدانم دقيقا چند درصد است. ديگر حتي روي اين سهميه هم حساب نميكنم و دارم خودم درس ميخوانم.» اين درس خواندن هم با چالشهايي مواجه است؛ «متأسفانه هر سال دارند كتابها را تغيير ميدهند؛ مثلا كتاب زيست اول و دوم دبيرستان تغيير كرده و آن چيزي نيست كه من سر كلاس خواندهام. شايد دارم سياهنمايي ميكنم اما انگار كسي كه پشت كنكور ميماند، محكوم به شكست است.»
صدايش كه غمگين شده را صاف ميكند و ميگويد: «مهم نيست. من امسال حتما كنكور شركت ميكنم و حتما مهندسي پزشكي قبول ميشوم؛ رشتهاي كه در كنار درسخواندن بتوانم به شيطنتهايم هم برسم و همينطور پشت سر هم اختراع كنم».