ترافيك باشد يا نه، فرد درگير در تماس تلفني، صحبتهايش كه تمام شود، دوباره سرش ميرود روي صفحه كوچك تلفنهمراه و چرخشاش را ميان دنياي سايبر ادامه ميدهد و نميداند كه مسافر صندلي جلو كه چندباري از او و ديگر مسافران ايستاده در ايستگاه خطتاكسي، كرايه مقصد را پرسيده و آنها به او پاسخ سربالا دادهاند، ممكن است پول كمتري از كرايه داشته باشد و اكنون نگران آبرويش باشد كه درخطر است.
مسافر سر در جَيب گوشي فروبرده، حتي متوجه نميشود كه ميان او (مسافر نگران قيمت كرايه) و راننده چه گفتوگويي در جريان است و راننده با چه جوانمردياي او را ميرساند سرِ كوچه مقصدش و كرايه كمتري ميگيرد و چندباري به او اطمينان ميدهد كه راحت بنشيند روي صندلياش و نگران پيداكردن نشاني مقصد و كرايه و... نباشد. مسافر رسيده به مقصد كه پياده شده، چگونه دعاهايي ميكند در حق راننده تاكسي و بهمحض پيادهشدن راننده ميگويد كه عجب مضطرب بود اين بنده خدا بابت اين كرايه ناچيز.
راه طولاني نيست و مسافر گوشيدار كه گهگاه سرش را براي خستگي از روي صفحه تلفنهمراه بالا ميآورد، منتظر است تا چراغ سبز شود و بعد از آن، از تاكسي پياده شود؛ طبعا پول مناسبي آماده نكرده و ۱۰ هزار تومانياي ميدهد براي كرايه هزار و صدتوماني. راننده ميپرسد كه «۱۰۰ تومني نداري؟» و وقتي پاسخ منفي ميشنود، بدون هيچ دلخورياي، از خير آن ۱۰۰تومان ميگذرد و پول مسافر را برميگرداند. گويي اين ضرر روزانه در چشماش كمارزشتر از آني است كه بايستد و غرغر كند و خودش را بيازارد. مسافر پيادهشده، در حال محاسبه باقي پول است و معمولا اصلا متوجه نميشود كه مشمول كرامت راننده شده تا از او، حداقل تشكري هم كرده باشد. پولها را ميچپاند در جيباش و راهش را ميگيرد و كنار گوشياش به سوي ساختمان مقصدش ميرود.