در اين چند روز، آدمهاي زيادي را ديدم كه محروميت، درد مشترك همهشان بود. فقر مالي و فرهنگي در سيستان و بلوچستان به وضوح ديده ميشد. شاهد آن، تولد فرزنداني با شكاف لب و كام بود كه سالها درمان نشده بودند و اينكه چطور توانسته بودند با اين نقص سالها زندگي كنند؟ در آخرين روز عملهاي جراحي، مشاور معاون توسعه روستايي و مناطق محروم رياستجمهوري براي قدرداني از اين حركت خودجوش جراحان پلاستيك به زاهدان آمد و راهي اتاق عمل شد.
فاطمه اشرفي پس از ديدن زن جواني به نام فاطمه كه 30سال با شكاف عميق دوطرفه لب زندگي كرده و بهخاطر نداشتن هزينه درمان، تمام سالهاي كودكي و جوانياش را همدم اين درد بوده، چشمانش خيس اشك شد. اشكهاي او براي دختر جوان همنام خودش بود؛ دختري كه از تمام سالهاي زندگياش، تنفسي دردناك و زباني كه به سختي در دهانش ميچرخيد را به ياد دارد.
تمام اين سالها فاطمه چطور با شكافي عميق در دوطرف لب و كامش زندگي كرده بود؟ نميتوانست درست حرف بزند و سواد هم نداشت اما اگر زباني براي بيان داشت، شنيدن قصه زندگياش حتما خيلي دردناك است. قصه اين مردم همهاش پراز غصه و غم است اما عدهاي فرشته، عدهاي انسان، در پوشش پزشك آمدند تا بخشي از اين غم و غصه را التيام دهند؛ پزشكاني كه گاهي در تنهايي خودشان انسانهاي خيلي شادي نبودند و زماني كه در كنار هموطنانشان قرار گرفتند تمام تلاششان را كردند تا خنده را بر لبان آنها بياورند؛ پزشكاني كه فارغ از هر نوع شعاري، در ميدان عمل كار خير را ترويج دادند تا الگويي باشند براي ساير همكارانشان.