در اینجا تو را با چهار مانع بزرگ آشنا ميكنيم؛ موانعي که جلوي انجام اينطور كارها را ميگيرند.
- باشد برای وقتی که...
... بیشتری داشته باشم
آدمها این جای خالی را با بهانههای مختلف پر میکنند تا کاری را که باید انجام بدهند، شروع نکنند:
«وقتی كه ......... بیشتری داشته باشم، آن را انجام میدهم».
این بهانه میتواند هرچیزی باشد: وقت، پول، حوصله و... فرقی نمیکند چه باشد، بههرحال وقتی نوبت انجام کار ناخوشایند و سخت ميشود، همیشه بهانهای هست که ما را مشغول و دور نگه دارد.
- قول میدهم فردا انجامش دهم
گاهی بهترین کار این است که انجام کار را به فردا بیندازی و هیچ اشکالی هم ندارد. اما این راه وقتی جواب میدهد که واقعاً فردا آن را شروع کنی.
مشکل اینجاست که بیشتر آدمها اینکار را نمیکنند و فردایی که در ذهنشان ساختهاند، هرگز از راه نمیرسد!
فردا تبدیل میشود به یک زمان ناشناخته در آینده؛ زمانی جادویی که مطمئنند وقتی بیاید کاملاً آماده و مهیا خواهند بود و البته لازم نیست بگوييم که اینجور فرداها هرگز از راه نمیرسند!
- اینقدر خوب نیستم که حتی شروع کنم
اینروزها در هرجا که باشی، بیلبورد و بنرهايي تبلیغاتی جلوی چشمت هست که با تصویر اغراقآميز، پاستوریزه، شاد و خوشبخت ستارههای سینما، ذهنت را بمباران کند.
در خانهی خودت هم که نشسته باشی، سایتهای اینترنتی و شبکههای تلویزیونی همینکار را برایت میکنند. ما فقط لبخند سفید و جرمگیریشدهی ستارههای سینما را در کنار تبلیغ چرم و مسواک و ساعت میبینیم، اما این فقط بخشی از ماجراست و کسی بقیهی داستان و پشتصحنهی زندگی این ستارهها را به تو نگفته و حتی گاهی بهعمد از چشمت دور نگه داشته شده است. یکی از فلجکنندهترین فکرها این است که ذهنت به تو بگوید با موفقيت فاصلهای دستنیافتنی داری.
- آخرین باری است که بهعقب میاندازم
هر بار که بهانهای برای انجامندادن کاری میتراشی، در واقع رفتن به سراغش را سختتر و سختتر میکنی. مهمتر آنکه این روال تبدیل به یک عادت ذهنی میشود و انجام وظایف و تعهدات را غیرممکن میکند.
اگر یکبار برای همیشه بتوانی قورباغهی بزرگ را قورت بدهی و کار سختی را که پیشرو داری انجام بدهی، کارهای بعدی بهطور خودکار روی ریل قرار میگیرند و انجام میشوند؛ چون تو به خودت ثابت کردهای که انجام هیچکاری (هرقدر هم که سخت باشد) دور از ذهن و غیرممکن نیست.