از حسن ميرزاحسيني حرف ميزنيم؛ قهرمان جوان سنگنوردي كشورمان كه اين روزها سخت مشغول تمرين است. او پس از حادثهاي كه برايش اتفاق افتاد و منجر به از دست دادن پايش شد، اميدش را از دست نداد و اين بار به جاي كمك گرفتن از هر دوپايش، دست روي تنها زانويش گذاشت و براي ادامه زندگي مصممتر از گذشته «يا علي» گفت.
قبل از اينكه روانه اتاق عملش كنند حال خوبي نداشت، دلش آشوب بود و استرس و اضطراب راحتش نميگذاشت. پزشكاندرباره اينكه بهطور حتم پايش را قطع ميكنند يا نه، چيزي نگفته بودند! دكترها احتمال ميدادند مشكل آنقدرها جدي نباشد و تنها با برداشتن قسمتي از استخوان پا، مشكل برطرف شود اما سرنوشت آن روز در اتاق عمل جور ديگري رقم خورد و پزشكان تصميم گرفتند پاي مرد جوان را از بالاي زانويش قطع كنند. هرچند گرفتن اين تصميم براي پزشكان نيز كار دشواري بود اما سلامت بيمار به اين مسئله گره خورده و چارهاي باقي نمانده بود. عمل جراحي حدود 3ساعت زمان برد و زماني كه حسن ميرزاحسيني از اتاق عمل خارج شد و به هوش آمد شرايط روحياش به شكلي بود كه تا 48ساعت بعد جرأت نكرد به پايش حتي نگاهي بيندازد. هرچند 11سال از اين اتفاق گذشته اما خودش تمام آن لحظات ناگوار را هنوز مو به مو به ياد دارد.
- سرطان بيخبر از راه رسيد
براي باخبر شدن از جريان بيماريي كه منجر به از دست دادن پايش شد؛ بايد 12سال به عقب و زماني برگشت كه او تقريبا 18سال داشت و همراه دوستانش مشغول بازي فوتبال بود. مرد جوان ماجراي آن روز را خيلي خلاصه اينطور روايت ميكند:«دربازي فوتبال ضربهاي به پايم خورد كه در اثر آن احساس درد شديدي كردم به همينخاطر براي برطرف شدن آن به پيش پزشك رفتم».
پزشكان پس از معاينه پاي پسر جوان متوجه وجود تومور بدخيمي شدند كه در پايش جاخوش كرده بود، به همينخاطر به توصيه پزشكان معالج، شيميدرماني در دستور كار قرار گرفت و تلاشها براي درمان و كنترل بيماري او آغاز شد. پزشكان حدود يكسال شيميدرماني را براي ميرزا حسيني ادامه دادند اما از اين كار نتيجه لازم را نگرفتند و تصميم براين شد كه مرد جوان راهي اتاق عمل شود؛پسرجوان حدود 19سال داشت كه روانه اتاق عملي شد كه تيغ جراحان تكليفاش را روشن ميكرد. چون پس از آن زندگي را مانند گذشته دنبال ميكرد يا يك پايش را از دست ميداد و بايد با مشكلات آن كنار ميآمد. هرچند براي پسري به سن و سال او كنار آمدن با چنين واقعيت تلخي، دشوار بود.
- شروعي دوباره
«پس از اينكه در بيمارستان به هوش آمدم، تا 2روز جرأت نداشتم به پايم نگاه كنم يا حتي از ديگران بپرسم پايم را از كجا قطع كردهاند اما پس از 2روز نگاهي به پايم انداختم و فهميدم از بالاي زانو قطعاش كردهاند».
در كنار اين ترس و اضطراب اما نيروي عجيبي نيز در دل ميرزاحسيني او را تشويق به ادامه زندگي ميكرد؛ نيرويي كه در وجودش نهيب ميزد كه خداوند فراموشاش نكرده و همراهياش ميكند؛«شايد باورش براي خيليها مشكل باشد اما هنگامي كه پس از عمل جراحي به هوش آمدم اين شعر مدام در ذهنم تكرار ميشد و زمزمهاش ميكردم؛ اي همه هستي زتو پيدا شده/خاك ضعيف از تو توانا شده)». همين شعر نظامي گنجوي قدرت بيشتري براي ادامه زندگي به مرد جوان ميداد و يادآور ميشد كه خداوند هوايش را دارد و يكبار ديگر فرصت زندگي را به او هديه كرده است.
به اين ترتيب پسر جوان روحيه تازهاي بهدست آورد و براي ادامه زندگي مصممتر شد. او خدا را شاهد ميگيرد كه تاكنون بهخاطر از دست دادن پايش اشك نريخته و زندگياش را با اميد دنبال ميكند. آقاي صخرهنورد ميگويد: «پس از مرخص شدن از بيمارستان با خودم گفتم پس از حدود يكسال تكليف خودم و پايم بالاخره مشخص شد. به همينخاطر تلاش كردم روي پاي خودم بايستم و هر طور كه شده به قول معروف گليم خود را از آب بيرون بكشم».
ميرزا حسيني با خودش گفت اين مسئله اتفاقي است كه افتاده بنابراين حالا 2راه بيشتر ندارد؛ اينكه تا آخرعمر براي از دست دادن پايش غصه بخورد و دچار افسردگي شود يا به گود زندگي برگردد.
- بازگشت قهرمان
قهرمان گزارش ما از كودكي به ورزش علاقه داشته و حتي در نوجواني در رشته ژيمناستيك موفقيتهاي استاني زيادي بهدست آورده. آنطور كه خودش تعريف ميكند، زماني كه در رده نوجوانان بهعنوان قهرمان شناخته شد و روي سكو رفت تا مدالش را بگيريد حس خوبي تمام وجودش را گرفت كه پس از آن تصميم گرفت قهرماني را در گروههاي سني ديگر نيز بهدست بياورد. اما پس از اتفاقي كه برايش اتفاق افتاد براي چند سال فعاليت ورزشي را كنار گذاشت و اين رؤيا در لابهلاي تلاش براي يافتن حرفه و كار مناسب به فراموشي سپرده شد. چند سال به اين شكل گذشت تا اينكه مرد جوان در اثر خواندن چندين جلد كتاب و ديدن برنامههاي تلويزيوني به ياد هدف دوران نوجوانياش افتاد؛او ادامه ميدهد: «حدود سال 89بود كه دوباره ورزش را با واليبال نشسته شروع كردم اما اين رشته مرا راضي نكرد چون دوست داشتم كارهاي هيجانانگيزتري انجام دهم. تا اينكه يك روز در تلويزيون فيلمي از يك ورزشكار باستاني كار ديدم كه چون پا نداشت در وسط گود زورخانه روي دستهايش ميچرخيد». ميرزا حسيني با ديدن اين فيلم روحيه بيشتري گرفت و احساس كرد او نيز ميتواند به رؤياهايش دست پيدا كند چون در باشگاهي كه او تمرين واليبال ميكرد ديواره سنگنوردي نيز بود تصميم گرفت اين رشته را نيز امتحان كند؛«از سال 90سنگنوردي را شروع كردم، اولش برايم سخت بود و مدام زمين ميخوردم. حتي يكبار در اثر اين افتادنها دستم شكست. اما تلاشم را بيشتر كرده و به همراه چند دوست ديگر تيم ملي صخرهنوردي معلولان كشور را تشكيل داديم».
آقاي سنگنورد موفقيتهاي زيادي تاكنون بهدست آورده. براي نمونه 2دوره قهرمان سنگنوردي در داخل كشور شده و در مسابقات جهاني 2014كه در اسپانيا برگزار شد نيز مقام هشتمي را بهدست آورده؛ علاوه براين تاكنون دوبار نيز به اردوي تيم اسكي جانبازان و معلولان دعوت شده است.
افزون بر اين او در كشورهايي مانند ارمنستان نيز فعاليت داشته و مدتي پيش مسيري را در يكي از كوههاي اين كشور باز كرد كه اكنون به نام گنج ارمنستان شناخته ميشود.
- آرزوهاي يك قهرمان
ميرزاحسيني فقط يكي از معلولان موفق كشورمان است كه بهدليل پشتكار خوب و حمايتهاي همهجانبه خانوادهاش توانسته خوش بدرخشد. بخشي از هدف او در دنبال كردن رشتههاي ورزشي يادآوري تواناييهاي معلولان است. بايد تأكيد كرد در كشورمان چنين استعدادهايي بيشمار هستند و براي مطرح شدنشان در انتظار توجه و سرمايهگذاري در ورزش جانبازان و معلولان هستند.
- معلولان در جستوجوي شغل
ميرزا حسيني، جوان 32سالهاي است كه برخلاف معلوليتاش پابهپاي افراد سالم در جامعه حاضر ميشود و آنقدر مصمم است كه گوي سبقت را از افراد سالم نيز ميربايد. او معتقد است نداشتن دست يا پا، معلوليت حساب نميشود و در زندگي اشخاص تأثيرگذار نيست؛« بهنظرم عدهاي كه چنين چيزهايي را مانع پيشرفت ميدانند افرادي هستند كه بهانه ميآورند يا دوست دارند ترحم ديگران را جلب كنند». او ميگويد پس از معلوليتاش روانه دانشگاه شد و با مدرك فوقديپلم حسابداري فارغالتحصيل شد اما مشكل اينجاست كمتر كارفرمايي اين روزها راضي به استخدام افراد معلول ميشود.
آقاي سنگنورد توضيح ميدهد:«خيلي جاها براي كار رفتم اما تا متوجه ميشدند معلول هستم، بهانه ميآوردند و از همكاري با من شانه خالي ميكردند. حتي دوست داشتم پخت غذاهاي دريايي را ياد بگيرم و بهعنوان سرآشپز مشغول بهكار شوم اما صاحب رستوران گفت معلوليت تو باعث ميشود مشتريهايمان كم شود به همينخاطر نتوانستم اينكار را دنبال كنم. اما جالب اينجاست كه براي كارهايي مانند كارگري ساده آدم را قبول ميكنند». اين روزها ميرزا حسيني با پدرش كه معمار قابلي است كار ميكند. او به خانوادههايي كه فرزند معلول دارند توصيه ميكند بهجاي غصه خوردن به حال آنها، شرايط و ابزار لازم را براي پيشرفتشان فراهم كنند.