تاواني كه امروز زندگي را براي 3 فرزند اين خانواده سخت كرده است؛ فرزنداني كه بيگناه و بيخبر از كارهاي پدر، چشم برجهاني تيره بازكردهاند و سالها طول خواهد كشيد تا با پشت سر گذاشتن اين سختيها روزهاي عادي و طبيعي زندگي خود را آغاز كنند.
از مشيريه تا شهرك رضويه مسيري ۵ دقيقهاي را طي ميكنم تا به خانهاي در حاشيه شهر تهران ميرسم، خانهاي در انتهاي شهرك رضويه كه به تپهاي منتهي ميشود، خانهاي كه در آن، خانواده يك زنداني روزهاي سرد زمستان را بهسختي طي ميكنند.
وارد خانه كه ميشوم ۳ پسربچه را در گوشهاي غرق در خواب ميبينم، معصوميت در چهرهشان بهقدري موج ميزند كه ناخودآگاه به سمتشان ميروم، دستي به موهاي محمدحسين ۱۰ ساله ميكشم، كنارش ابوالفضل ۹ ساله روي تشك كهنهاي كه از چند جا پاره شده به خوابي عميق فرورفته و درست كمي آنطرفتر عليرضاي يك سال و نيمه با چهرهاي زرد و بيمار لابهلاي پتوي نازك قرمزرنگي به خوابرفته است.
محبوبه خانم من را دعوت به نشستن ميكند و خودش به آشپزخانه ميرود، كمي بعد با 2 استكان چاي بدون قند برميگردد، خودش خجالتزده است، لبخندي ميزنم و ميگويم: «قند ضرر دارد! من هميشه چايم را بدون قند ميخورم.» سعي ميكنم سر صحبت را بازكنم كه صداي گريه عليرضا بلند ميشود. محبوبه خانم به سمت بچه ميرود و با اضطراب ميگويد: «بچهام گرسنه است، الآن آرامش ميكنم و ميآيم.»
از جايم بلند ميشوم و خانه را با چشمانم دور ميزنم، 2 فرش، يك بخاري كوچك، يك تلويزيون و مقداري رختخواب كل وسايل خانه محبوبهخانم را تشكيل داده. وارد آشپزخانه كه ميشوم قابلمهاي در حال جوش را ميبينم. از بخار قابلمه بوي زردچوبه و فلفل به مشامم ميرسد اما وقتي در ظرف را برميدارم بغض راه گلويم را ميبندد. داخل قابلمه جز آب هيچچيز ديگري نيست، انگار اين هم راه ديگري براي سرخ نگهداشتن صورت است!
به داخل اتاق برميگردم، محبوبه خانم كه نگاه كنجكاو من را ميبيند ميگويد: «مدام سراغ غذا را ميگيرند، چيز زيادي در خانه نداريم، بهشان گفتم غذا روي اجاق است، آنقدر منتظر ماندند كه خوابشان برد، بيدار كه شوند بايد بهانه سوختن غذا را بياورم و باز بساط نان و تخممرغ را پهن كنم.»
لاغر و رنگ و رو رفته است اما كفشهاي آهنياش را هنوز به پا دارد، بهانه زندگياش بچههايش هستند. ميگويد: «در زندگي زياد به ديگران خوبي كردهام اما حالا نميدانم تقاص كدام گناه نكرده را پس ميدهم.»
- تاوان اشتباه ديگران
محبوبه خانم و بچههايش بيخبر از همهجا تاوان اشتباه سرپرست خانوادهشان را پس ميدهند، چراكه پدر خانواده ۷ماه پيش به جرم حمل موادمخدر راهي زندان شده و زن و بچهاش را با مشكلات مختلف تنها گذاشته است.
به محبوبه خانم نگاه ميكنم، ۳۰ سال بيشتر ندارد اما بار سنگين مشكلات زندگي شكستهاش كرده است. به بچهاش خيره ميشود و ميگويد: «اوايل كه فهميدم چهكار ميكند كلي گريه كردم اما ميگفت ميخواهد زندگيمان را زيرورو كند، ولي يكجور ديگري زيرورو شد.»
بچهها بيدار شدهاند، من را كه ميبينند كمي خجالت ميكشند اما نخستين لبخند كار خودش را ميكند. محبوبه خانم ميگويد: «محمدحسين تنبلي چشم دارد و ابوالفضل هم چشمش ضعيف است و چون خجالتي است عينك هم نميزند.»
عليرضا دوباره گريهاش گرفته، بچه را در آغوش ميگيرد وهمانطور كه سعي ميكند با تكانهاي مداوم بچه را آرام كند، ميگويد: «چون غذاي خوب نخورده دچار سوءتغذيه شده، من هم پولي ندارم كه برايش غذاي كمكي و شير خشك بگيرم.»
از وضعيت اجاره خانهاش سؤال ميكنم كه ميگويد: «۵ ميليون پول پيش دادهام و بايد ماهي ۴۰۰هزار تومان اجاره پرداخت كنيم اما در اين ماههاي اخير حتي پول اجاره خانه را هم نداشتهام و اگر اين پول پيش هم تمام شود ديگر بايد گوشه خيابان چادر بزنم.»
محبوبه خانم بهدليل مشكلات فراواني كه در نبود همسرش دارد دچار كمحواسي و بيماريهاي عصبي، قلبي و گوارشي شده است. بهدليل عدمتوانايي مالي، بچهها نميتوانند به چشمپزشك مراجعه كنند. ۲ماه است كه اجاره خانه را پرداخت نكردهاند و ۲۰۰ هزار تومان قبوض مصرفي هم هنوز پرداختنشده است.
- همه پريشانيهاي محبوبهخانم
محبوبه خانم بهقدري غرق در مشكلات روزمره همسر و فرزندانش شده كه تمركز خود را ازدستدادهاست، از وضعيت كنونياش سؤال ميكنم كه در پاسخ بعد از چند دقيقه تماشاي اطراف بهطور پراكنده از اجاره معوقه، وضعيت تحصيلي 2 فرزندش، سوءتغذيه عليرضا كه توسط پزشك به مادر هشدار دادهشده، بيماري و ناراحتي قلبي و روحي خود، نامه مدرسه براي مراجعه سريع 2فرزند دانشآموزش به چشمپزشك، قبوض معوق كه مُهر اخطار و قطع فوري خورده است، نداشتن تكيهگاه و پشتيبان و چوبخط پرشده نسيه فروشگاه محله ميگويد.
وقتي پريشاني محبوبه خانم را ميبينم ناخودآگاه حالم دگرگون ميشود. از آنجا كه هر 3 فرزند، پسر هستند و پر از انرژي، نياز به تغذيه مناسب دارند اما فقدان نيازهاي اوليه يك كودك آنها را عاصي كرده و از آنها كودكاني عصبي و لجباز ساخته است. وضعيت درسيشان ضعيف است كه علت آن را ميتوان در مشكل بينايي، نامناسب بودن تغذيه محمدحسين و ابوالفضل و وضعيت ناآرام مادر پيگيري كرد.
- خطر در كمين پسربچه
محمدحسين كه با نامه مدرسه به بيمارستان فارابي براي معاينه چشم مراجعه كرده طبق نظر پزشك دچار تنبلي چشم شده و پيگيري اين مشكل از متخصص مغز و اعصاب تجويزشده است كه بهدليل نداشتن تمكن مالي اين امر به تأخير افتاده و ميتواند آسيبهاي جدي براي سلامتي محمدحسين در پي داشته باشد.
تجويز چشمپزشك براي ابوالفضل عينك است كه متأسفانه از آن استفاده نميكند. امكان دقيق نبودن شماره چشم بهدليل مراجعه به مركز ارزانقيمت تعيين شماره عينك آنهم بهدليل نداشتن تمكن مالي وجود دارد كه نياز به مراجعه به متخصص چشم و چك كردن عينك تجويزي احساس ميشود.هرچند انجمن حمايت از زندانيان با تشكيل يك پرونده حمايتي، اقداماتي براي بهبود وضعيت اين خانواده زنداني داشتهاند اما متأسفانه وضعيت اين خانواده بهقدري آشفته است كه كمك خيرين را طلب ميكند.
از آنجاكه محبوبه خانم و فرزندانش هيچ حامي اقتصادي ندارند پيشبيني ميشود درصورت رهاكردن خانواده در وضعيت كنوني پول رهن چند ماه ديگر به اتمام برسد و همسر و 3 فرزند زنداني دچار آسيبهاي جدي شوند.محبوبه خانم كه حالا تنها سرپرست اين 3 پسربچه محسوب ميشود بهدليل ناراحتي اعصاب و درد قلب نياز به رسيدگي و مراجعه به پزشك به شكل فوري دارد.
- شما چه ميكنيد؟
محبوبه خانم و 3 فرزندش به خاطر اشتباهات پدر خانواده اين روزها شرايط سختي را ميگذرانند. شما براي كمك به آنها چه ميكنيد؟ پيشنهادهاي خود را به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد.