به گفته شركتكنندگان در اين كلاسها بعد از مدتي اعضاي اين حلقهها دچار پارانوئيد ميشوند و توهم به سراغشان ميآيد. ترمها يا همان حلقهها هر بار ايدهاي را مطرح ميكند؛ ايدههايي كه سراشيبي سقوط را به همراه دارد و آنان را به دامي ميكشاند كه بازگشتي ندارد. سركردگان اين عرفانهاي كاذب يا بهاصطلاح «مسترها»، براي جذب اعضا دست به هر كاري ميزنند. قضاوت با خود شماست اما قبل از هر اقدامي با ما همراه شويد و گزارشي را كه در اين رابطه تهيه شده است بخوانيد؛ گزارشي كه گويندگان آن، قربانيان اين فرقهها هستند و آنچه ميگويند را خود تجربه كردهاند.
- قربانيان انتخاب شده
«از طريق همسرم با كلاس خودشناسي عرفاني آشنا شدم. كلاسهايي كه هرگز تصور نميكردم زندگيام را تا مرز نابودي بكشاند و آخر و عاقبتم جدايي باشد.» اينها را شقايق ميگويد؛ زن جواني با مدرك كارشناسيارشد كه يكي از قربانيان عرفان حلقه است. ميگوييم قرباني، چون قرباني شد. او قرباني شد تا شوهرش به «مسترش» ثابت كند براي قدم برداشتن در راه عرفان حلقه ميتواند از عشق و زندگياش هم بگذرد.
ماجراي «مستر» و قرباني شدن، كمي پيچيده و طولاني است، البته ماجراهاي پيچيده و عجيب ديگري در اين رابطه وجود دارد. اگر در اين گروههاي زيرزميني وارد نشده باشيد، معني خيلي از آنها را متوجه نميشويد. شقايق ميگويد: من وقتي ديدم اين كلاسها با منطق سازگار نيست، برايم سؤالاتي مطرح شد كه اين سؤالات كمكم مرا وادار كرد تا خود را عقب بكشم. اما همسرم ماند، آنقدر ادامه داد كه مربي شد. كلاسها، بين من و او كه مشكل و اختلاف نظري با هم نداشتيم، آنچنان شكافي بهوجود آورد كه آخر و عاقبت خوشي به همراه نداشت. البته من خيلي سعي كردم زندگيام را حفظ كنم ولي همسرم در راهي كه ميرفت ثابت قدم بود و به او گفته بودند براي اثبات خودش بايد از زندگياش دل بكند و زندگياش را قرباني كند. آنها ميگويند دلكندن از وابستگيها يك موضوع معنوي است و با اين كار ميتوان در راهي كه ميروي ثابتقدم باشي.
- وقتي كه اعضا نور ميبينند
جزوهها و كتابها در اختيار اعضا قرار گرفت و بعد از مطالعه و آموزش، نوبت مرحله ارتباطگيري بود. ميگويد: «ما بايد ارتباط ميگرفتيم؛ يعني چشمهايمان را ميبستيم و ميگفتيم كه آموزشهايي كه ديديم چه تأثيري رويمان گذاشته و چه حسي داريم. البته براي من هيچ تأثيري نداشت، بعضيها ميگفتند نور ميبينند؛ نوري كه بعدها وقتي من با پزشكها صحبت كردم معلوم شد توهم ديداري و پارانوئيد است؛ آموزشهايي كه باعث توهم و پارانوئيد در ذهن اعضا ميشد و برخي از اعضا طي اين روند، بعد از مدتي به اختلالهايي چون دوقطبي يا اسكيزوفرني دچار ميشدند. اينهايي كه ميگويم، حرف نيست، واقعيت محضي است كه در ۱۲ جلسه كلاسي كه رفتم با چشمهاي خودم ديدم.» كلاسهاي عرفان حلقه اينطور كه اعضاي سابق آن ميگويند، اعضا را سوق ميداد به سمت بيماري. افرادي كه براي زندگي بهتر وارد اين راه شده بودند، در سرابي دستوپا ميزدند كه هيچ راهي پيشرو نداشتند. شقايق ادامه ميدهد: «اين كلاسها باعث ميشود نهتنها افراد بهدنبال درمان بيماريهايشان نروند بلكه به بهانه بهبودي در اين جلسات، بيماريشان عود كند. مينا دختر جواني بود كه در راه رفتن مشكل داشت. به مادرش اجازه نميدادند او را به دكتر ببرد و ميگفتند ما خودمان او را خوب ميكنيم. يكبار مينا بدون مادرش در اين كلاسها حاضر شد و معلوم نشد چه بلايي سر او آوردند. حالا او نميتواند راه برود و 6ماه است كه فلج شده است. پسر ديگري بود كه تحصيلات عاليه داشت. كاري كردند كه او خودش را يكي از بزرگان ديني ميدانست. مسترش او را مجاب كرد تا هجرت كند. حالا ديوانه شده است و خانوادهاش او را به دكتر بردهاند. اما هنوز تحتتأثير آن رفتارها، اجازه نميدهد مداوا شود و تصور ميكند كه يكي از علماي بزرگ دين است. اين اتفاقات براي خيليها رخ داد و جالب اين است افرادي كه در اين گروهها حاضر ميشوند اكثرا تحصيلكرده و داراي خانواده هستند».
- جدال با زامبيهاي دروني
يكي از مسائلي كه در كلاسهاي عرفان حلقه مطرح ميشود، تزكيه روح است؛ شگردي كه باعث ميشود توجيهي براي وخامت حال اعضا باشد. شقايق ميگويد: «مسترها كه همان مربيهايمان ميشوند همگي زيرنظر افراد خاصي هستند كه بيشتر آنها در زندان بهسرميبرند. يكي از اين افراد طاهري است. او معتقد است ارواح داخل كالبد انسانها هستند و بايد آنها را بيرون كرد. از نظر طاهري همه زامبي هستند و با آموزشهاي او بايد اين ارواح را از كالبدها بيرون آورد. با اين تصور، هر اتفاقي كه براي اعضا رخ ميدهد به بيرونريزي تعبير ميشود. متأسفانه چون در اين راه همه به هم نگاه ميكنند، و علائم و كارهايي كه بايد انجام دهند، مشترك است، ذهنها چيز جديدي را نميپذيرند؛ مثلا يكي از ترمها يا همان حلقهها هجرت است. جالب اينجاست كه فرد بايد با مستر خود هجرت كند. يكي ديگر از حلقهها يا بهتر بگويم كاري كه بايد در اين حلقه انجام داد، دل كندن فرد از اموالش است. حالا اين اموال را نبايد به محك يا كهريزك يا بنياد خيريه ببخشد، اموال را به فردي ميبخشد كه سازمان معرفي ميكند. تصور كنيد فردي داروندارش را به نام يكي از اعضاي گروه يا يكي از مسترها ميكند و در نهايت مشخص ميشود كه فردي كه اموال به نامش شده است يكي از اقوام مستر گروه است». قرباني كردن، هجرت يا بخشيدن اموال شايد از كمترين كارهايي باشد كه عرفان حلقه انجام ميدهد. افراد اين حلقه كارهاي ديگري انجام ميدهند كه حتي اعضا نيز از بيان آنچه بر آنها گذشته واهمه دارند. زن جوان ميگويد: «بعضي از اعضا مورد تعرض قرار ميگيرند؛ البته خودتان بهتر ميدانيد كه اين مسئله را كمتر كسي بيان ميكند. ولي من چند نفري را طي مدتي كه اين كلاسها را ميرفتم، ديدم. در ترم 3 يا حلقه 3، افرادي كه سوپردانا هستند يا قفل ذهني ندارند، براي تعرض انتخاب ميشوند. سوپرداناها كساني هستند كه مثلا از نظر مربيها درك بالايي دارند و فوقالعاده از اين ماجرا استقبال ميكنند. اما افرادي كه قفل ذهني دارند، گروهي هستند كه منطقشان با آنچه ميشنوند جور درنميآيد. در حلقه 3، آنها به بهانه بازكردن قفل ذهني، اعضا را مورد سوءاستفاده جنسي قرار ميدهند. در كلاسها علاوه بر تمام اين اتفاقات، بحثهاي سياسي ميشود كه نهتنها زندگي فرد را بلكه جامعه را نيز تحتالشعاع قرار ميدهد. اين كلاسها هيچ ويژگي مثبتي ندارد، علاوه بر پول و وقتي كه از افراد ميگيرد، باعث از هم پاشيدهشدن زندگيها و ايجاد مشكلات بسيار در جامعه ميشود».
- پاره كردن سوگندنامهها
پا گذاشتن در اين راه شايد به خواست خود اعضا باشد اما بازگشت از اين راه ديگر با آنها نيست. ترفندها و داستانهايي كه مسترها براي جلوگيري از رفتن اعضا بهكار ميبرند آنقدر عجيب و غريب است كه ترس و وحشت را به دل آنها مياندازد؛«خيليها هستند كه پشيمان شدهاند و دلشان ميخواهد كه از گروه بيرون بيايند اما تهديد ميشوند كه اگر از گروه برويد شبكه منفي به شما حمله ميكند. ميگويند كه شبكه منفي با سپاه شيطان ميآيد و از همه طرف به كسي كه حلقه را ترك كرده، حمله ميكند. مسترها از همه طرف مغز اعضا را تخليه ميكنند تا راهي براي رفتن نداشته باشند. اما اين ترس و وحشتها، واقعي نيست. من خودم سوگندنامهام را پاره كردم». زن جوان سكوت ميكند و بعد از مكثي كوتاه دوباره به حرف ميآيد: «يادم رفته بود در رابطه با سوگندنامه بگويم. وقتي وارد گروه ميشويم بعد از مدتي سوگندنامهاي را امضا ميكنيم. ما آن را امضا ميكنيم به اين نشان كه برخلاف مجموعه كار نكنيم و به آموزههاي مجموعه احترام بگذاريم. من سوگندنامهها را پاره كردم اما هيچ اتفاقي برايم در زندگي رخ نداد». پذيرش اعضا نه به سن و سال بستگي دارد و نه جنسيت، هر كسي با هر شرايطي ميتواند وارد اين گروهها شود. اما اكثر افرادي كه عضو اين گروه ميشوند خانمها هستند. شقايق در رابطه با اين موضوع ميگويد: «در گروهها هم زن داريم و هم مرد اما طاهري معتقد است كه راه عرفان با خانمهاست و آگاهي در خانمها برقرار ميشود؛ به همين دليل ۸۰درصد از مسترهاي اين گروهها را خانمها تشكيل ميدهند».
- سماجتهاي سريالي
رمز موفقيت مسترهاي اين عرفانهاي دروغين شايد سماجت و اصرارشان براي داشتن ارتباط با اعضاست. آنها ميدانند كه قطع ارتباط با يكي از اعضا باعث ميشود كه او در فضايي به دور از هياهوي حلقه، به آنچه انجام داده و راهي كه در آن قدم گذاشته است بينديشد. اين قرباني عرفان حلقه ميگويد: «مسترها ميدانند وقتي يكي از اعضا از آنها فاصله ميگيرد، راحت ميتواند تحليل كند، درحاليكه در عرفان حلقه پيروي از عقل هيچ معنايي ندارد. آنها ميدانند كه دورشدن فرد از حلقه، او را به فكر واميدارد؛ براي همين به او اجازه نميدهند دور شود. آنها آنچنان تسلطي روي اعضا پيدا ميكنند كه به او دستور ميدهند با همسرت قهر يا آشتي كن يا هر كار ديگري كه تصورش را كنيد. آنها براي رسيدن به هدفشان از هر ترفندي استفاده ميكنند، حتي گاه به دروغ گفتههايشان را با حديث و آيههاي قرآني ميآورند تا فرد را مطمئن كنند كه راست ميگويند و اعتمادش را جلب كنند».
- سوگندنامههاي زردرنگ
شاهرخ، قرباني ديگر اين ماجراست. او اما به اندازه شقايق در اين بازي فريب نخورد. مرد جوان وقتي خود و زندگياش را در ورطه نابودي ديد، بهجاي آنكه مثل بعضي در دامافتادهها باقي بماند و در چاهي سقوط كند كه راه بازگشت آن سخت و سختتر ميشود،گزينه انتخابياش، جدايي از اين فرقه بود. مرد جوان ميگويد: «اواخر سال۹۱ بود كه در خانه يكي از اقوام برگههاي زردرنگ سوگندنامه را ديدم. از روي كنجكاوي برگه زرد رنگ را خواندم و پرسوجو كردم. جوابي كه شنيدم اين بود؛ عرفان اسلامي و ايراني كه بنيانگذار آن طاهري است. او حرفهايي را ميزند كه انسان را به خدا نزديك ميكند و احكام اسلام را طوري توضيح ميدهد كه به درك آنها ميرسيم. حرفها عجيب و جالب بود؛ تسلط يافتن به احكام اسلامي خيلي عالي بود. من هميشه دلم ميخواست با دينم بيشتر آشنا شوم و اين راه خوبي بود براي رسيدن به هدفم». هدفي كه شاهرخ در سر ميپروراند اما متفاوت از واقعيتي بود كه او در سر داشت؛ واقعيتي كه او با آن مواجه بود تفاوتي زياد داشت با حقيقت. شگرد آشنايي بيشتر با ديدن، شاهرخ را جذب كرد و اينطور شد كه او عكس و مدرك بهدست به همراه ۳۰ هزار تومان پول و امضاي سوگندنامه به عضويت گروه درآمد؛ «اول مطالب را از روي جزوهها ميخوانديم و بعد از آن ارتباط ميگرفتيم. ارتباط گرفتن يعني اينكه چشمهايمان را ببنديم و به عالم ديگر وصل شويم. هر جلسه ۳ ساعت و هر ترم يا حلقه ۶ جلسه بود. البته ميتوانستيم هر ترم را فشردهتر بگيريم تا زودتر تمام شود. كلاسها انفرادي و عمومي بود، معمولا كلاسهاي ترمهاي اول انفرادي است و كلاسهاي بالاتر عمومي اما تعداد افراد از ۱۵ نفر بيشتر نميشود».
- حمله غيرارگانيكها
كلاسهاي عرفان حلقه، بهدليل غيرقانوني بودنشان بهصورت علني برگزار نميشوند و البته در خانه مسترها نيز هيچ كلاسي تشكيل نميشود. جايگاه اين كلاسهاي زيرزميني خانههاي اعضايي است كه در سوداي رسيدن به جايگاههاي روحي و معنوي بالا، خانههايشان را در اختيار مسترهاي سودجو قرار ميدهند. شقايق ميگويد: «هزينه كلاسها متغير است؛ قبلا ترمي ۵۰ هزار تومان بود و حالا ترمي ۷۰ هزار تومان. البته شهرستان با تهران فرق ميكند، شهر بزرگ و شهر كوچك هم متفاوت است. كلاسهاي اينترنتي هم داريم كه هزينه آن ترمي ۵۰۰ هزار تومان است. هزينه كلاسها را بايد اول پرداخت كني، اگر هزينه را ندادهباشي يا از جزوه و كتاب ديگري استفاده كرده باشي به گفته خودشان، موجودات «غيرارگانيك» به تو حمله ميكنند». اما تنها منبع درآمد عرفان حلقه، از كلاسها نيست. آنها با فروش وسايلي كه به گفته خودشان تشعشع مثبت از خود دارند، درآمد كلاني راه انداختهاند؛ درآمدي كه خود خريدار هم ميداند قيمتي كه روي جنس گذاشتهاند منصفانه نيست؛ «درآمدهاي كلاني از فروش وسايلشان دارند؛ مثلا روي ليوانهايي كه بيرون هزار تومان است لوگوي مجموعه را ميزنند و به قيمت ۱۵ هزار تومان ميفروشند. يا سيديهايي كه بيرون نهايتا ۳ هزار تومان است آنها ۱۲ هزار تومان ميفروشند. از چاپ عكس طاهري و آرم مجموعه روي لباسها و وسايل درآمدهاي كلاني بهدست ميآورند؛ درآمدهايي كه چندين برابر قيمت واقعي است. آنها از سادگي مردم استفاده ميكنند و به هر روشي كه فكرش را كنيد براي بهدست آوردن پول متوسل ميشوند».
- ريورزها و ماهيتهاي خوب
يكي ديگر از شگردهايي كه در كلاسهاي عرفان حلقه بهكار ميرود، ريورز است؛ شنيدن آهنگ آن هم برعكس كه ماهيتها را نشان ميدهد. شاهرخ در رابطه با ريورز ميگويد: «ريورز يا برگرداندن موسيقي، نرمافزاري است كه آهنگ را برميگرداند و ميشود آهنگ را برعكس گوش داد. ميگويند با گوش دادن برعكس آهنگها ميتوان به ماهيت خوب و بد يا همان پشتپرده آهنگها پيبرد. البته اين مسئلهاي است كه در هيچ نهاد علمي تأييد نشده است و تنها در اين كلاسها مطرح ميشود».
- نجات از حلقه
شگردها براي جذب نيرو و ترفندها براي نگهداشتن اعضا متفاوت بود. مسترها براي نگهداشتن اعضا دست به هر كاري ميزدند و هر شيوهاي را بهكار ميبردند. شاهرخ به قدري جذب گروه شده بود كه همسرش را نيز با خود وارد اين گروه كرد. اما او هرگز نميدانست همسرش تاب و توان تحمل كلاسهاي آنها را ندارد و دچار بيماري ميشود؛ «بعد از مدتي كه همسرم را وارد گروه كردم، متوجه حالات روحي بد او شدم. آنها ميگفتند ارواح از كالبد همسرم در حال بيرون رفتن هستند و بايد صبر كنم و نبايد او را به دكتر ببرم. اما تا كي ميتوانستم دست روي دست بگذارم. هر روز حال همسرم وخيمتر ميشد و آنها ميگفتند صبر كن. اينطوري شد كه مشكوك شدم. اگر آنها مداواكننده بودند پس چرا همسرم بهبودي پيدا نميكرد؟ در همين گيرودار يك روز در اينترنت اسم گروه را جستوجو كردم. چند سايت آمد كه چهارمين سايت مربوط به نجات از حلقه بود». اگر آن روز شاهرخ سايت را نميديد، شايد هنوز در گرداب عرفان حلقه گرفتار بود و معلوم نبود چه بلايي بر سر همسرش ميآمد. مطالب سايت نجات از حلقه براي شاهرخ جالب بود. برخي از مباحثي كه در سايت مطرح شده بود همان مباحثي بود كه شاهرخ درباره آنها شك داشت. مطالب سايت درست بهنظر ميرسيد و از نظر عقلي، شاهرخ آنها را تأييد ميكرد اما از نظر مباحثي كه در كلاسهاي عرفان حلقه مطالعه كرده بود، جور درنميآمد؛ «بعد از ديدن سايت به سراغ قرآن رفتم و تفاسير بزرگان را خواندم؛ تازه آن زمان بود كه متوجه شدم تناقضها و تفاوتهاي زيادي بين مفاهيم ديني و آنچه در كلاسهاي عرفان حلقه به اسم دين به ما ياد ميدادند وجود دارد. حتي طاهري در ترم اول يك شعر به ما داده بود، شعري كه او سروده بود. بعدا متوجه شدم او شعر را دزديده است و براي خودش نيست».
- قربانيان سريالي عرفانهاي كاذب
شاهرخ و شقايق و خيلي از افرادي كه وارد اين كلاسها شدند و موفق شدند از آن رهايي يابند قربانيان عرفان حلقه هستند. هنوز هم هستند كلاسهايي كه زيرزميني برگزار ميشوند و اعضايي كه در آستانه ورود به اين گروهها هستند. عرفانهاي كاذبي كه گاه براي اينكه اعضا را نگه دارند مدتهاي مديد آنها را در خانهها حبس ميكنند و اجازه نميدهند با خانوادههايشان در ارتباط باشند. طلاق، از دست دادن اموال، كلاهبرداري، فروش وسايل بيارزش به قيمت زياد، تفرقه و اختلاف، ترويج سنتها و اصول ديني كاذب و دروغين و... مسائلي هستند كه عرفانهاي دروغين به همراه ميآورند و اغلب نيز نابودي زندگيها را به همراه دارند.