- تمام زندگيام بر مدار اين خانه ميچرخد
«3سال است كه اينجا فعاليت ميكنم. قبل از آمدن به اينجا، بهخاطر اعتياد همسرم و مشكلات مالي دچار افسردگي شديدي شده بودم بهطوري كه دل و دماغ بيرون آمدن از خانه را هم نداشتم تا اينكه از طرف مدرسه دخترم به جمعيت امام علي(ع) معرفي شدم»؛ اينها را پروانه، مادري 33ساله برايمان تعريف ميكند كه 2دختر محصل دارد. او ميگويد: «از وقتي با خانه ايراني آشنا شدم هزينههاي زندگيام از طريق اينجا ميچرخد. خودم اينجا كار ميكنم و بچههايم با كمك خانمهاي اينجا درس ميخوانند. اگر آشپزخانه راه بيفتد خيلي برايمان بهتر ميشود. من بهخاطر مسكن مهري كه با كمك بچههاي خانه ايراني خريدم قسط ميدهم و بدهكاري دارم. ما بهخاطر درس و كلاسهاي بچهها، فقط 3 روز ميتوانيم اينجا آشپزي كنيم. اگر مشكل خانه اشتغال حل بشود ديگر غصهاي ندارم؛ ميدانم هر روز ميتوانم كار كنم و درآمد داشته باشم. با سربلندي، خرج زندگي خود و خانوادهام را درميآورم و خيالم از بابت مسائل مالي راحت ميشود».
- قصه از كجا شروع شد
مسئولان خانه ايراني محله مولوي ميكوشند به جاي دادن ماهي، ماهيگيري را به اين زنان و فرزندان نوجوانشان بياموزند. اهالي بخش اشتغال خانه ايراني، با توجه به رشد كسب و كارشان و انجام شدن فعاليتهاي ديگر در فضاي محدود اين خانه، براي تأمين مكاني مجزا به كمك نيكوكاران نيازمندند.
عسل نعمت اللهزاده، مدير خانه ايراني مولوي در اينباره ميگويد: «تمركز ما در جمعيت امام علي(ع) روي زنان و كودكان است. برنامههاي ما هميشه خانواده محور بوده است. ما كودك را درون خانواده ميبينيم. داستان خانه اشتغال هم از اينجا شروع شد كه راهحلهايي كه براي مشكلات كودك ارائه ميداديم به تنهايي كافي نبودند. بچهها نهايتا فقط تا ساعت8-7شب ميتوانستند اينجا بمانند و بعد، دوباره به خانه برميگشتند و با مشكلات خانواده درگير ميشدند. وقتي به خانوادهها ورود ميكرديم متوجه ميشديم كه پدر، معتاد، كارتنخواب يا زنداني است و خلاصه، به هر دليلي حضور مفيد ندارد. مادرها بودند كه بهخاطر مهر و عطوفت مادري پاي فرزندانشان ميايستادند و بار زندگي را به تنهايي به دوش ميكشيدند. امااين مادرها، نه از پس وظايف اقتصادياي كه بالاجبار بر دوش گرفته بودند برميآمدند و نه ميتوانستند نقش معنويشان را بهعنوان يك مادر به خوبي ايفا كنند. آنها، بهخاطر داشتن بچه كوچك در كارگاهها و محيطهاي كاري پذيرفته نميشدند يا بهعنوان يك زن گاهي با آنها برخوردهاي غيراخلاقي ميشد. محيط كار بيرون براي چنين زنهايي خيلي ناامن است». او ميگويد: «اين زنان معمولا اعتمادبهنفس خيلي پاييني هم دارند. فرهنگ پايين خانواده اعتمادبهنفس را در اين زنها از بين برده است. آنها تحصيلات يا مهارت ويژهاي هم ندارند كه از طريق آن ارتزاق كنند. حتي اگر موفق ميشدند كاري پيدا كنند نسبت به كارگران مرد دستمزد كمتري دريافت ميكردند كه كفاف زندگيشان را نميداد. اگر ما به چنين مادري بهصورت مداوم كيسه آذوقه و كمك مالي بدهيم وابستگياي در او ايجاد ميكنيم كه به لحاظ اجتماعي درست نيست. در اينصورت، اين زن هميشه حس حقارت و ناتواني را با خود حمل ميكند و به خانوادهاش هم منتقل ميكند. همه اين مسائل باعث شد كه ما از حدود 4سال پيش به فكر كارآفريني بيفتيم».
- آشپزخانهاي به طراوت نعنا
در نخستين قدم، آشپزخانه نعنا را راه انداختيم. با مادران بچههاي تحت پوشش خودمان شروع كرديم و بعدها، زنهاي ديگر محل هم به ما اضافه شدند. اعتمادبهنفس اين مادرها آنقدر پايين آمده بود كه اوايل، حتي از پس كار سادهاي مثل درست كردن پيازداغ، كه همه خانمهاي ايراني آن را به خوبي بلدند، برنميآمدند. با وجود اينكه محصول بهدست آمده قابل استفاده نبود، ما دستمزد آن روز را به آنها پرداخت ميكرديم. با اين كارمان فقط ميخواستيم مادرها اعتمادبهنفس،خودباوري و آمادگي لازم را براي شروع كار پيدا كنند.
- محصولاتي كه طعم خانه ميدهند...
مدير خانه اشتغال ميگويد: «حالا بعد از 4سال، آشپزخانه نعنا تبديل به يك برند شده و محصولات آن در اين مدت كوتاه كلي طرفدار پيدا كرده است. محصولات اين آشپزخانه آنقدر با كيفيت است كه خيلي از مشتريهاي ما اصلا نميدانند كه وابسته به يك انجمن خيريه هستيم. آنها محصولات ما را فقط بهخاطر كيفيت بالايش انتخاب ميكنند و مشتري ما ميشوند. حالوهواي صميمي اين خانه، از چيدمان گرفته تا نوع روابط آدمها با يكديگر، در محصولات ما هم نمود پيدا ميكند. پيازداغهايي كه ما توليد ميكنيم كاملا طعم و عطر پيازداغ خانگي دارند. سبزيهاي آماده آشپزخانه نعنا هم درست مثل مادرها و نه به شيوه صنعتي، دانه دانه پاك ميشوند، برگهايشان از ساقه جدا ميشود و باوسواس زياد شستوشو داده ميشوند. ما به بهداشتي بودن محصولاتمان خيلي اهميت ميدهيم. همه خانمهاي شاغل در اينجا هم كارت بهداشت دارند و تمام آزمايشهاي سلامت را گذراندهاند».
- به خاطر فرشته
كار خياطي در اين خانه با فرشته شروع شد. فرشته زن جواني بود كه همسر معتادش در شهرستان تمام دار و ندار او را فروخته بود. او با 2 فرزند كوچكش به تهران آمد و همهچيز را از صفر شروع كرد. فرشته تا ديروقت در خانه اشتغال كار ميكرد تا خرج خود و 2فرزندش را دربياورد. او با وجود تمام اين سختيها، درس خواند و دانشگاه قبول شد. فرشته مدتي است كه از جمعيت جدا شده و بهطور مستقل كار ميكند اما باز هم بعضي روزها به اينجا ميآيد و به خانمهاي اينجا خياطي ياد ميدهد. او حالا تبديل به نماينده و صداي رساي زنهاي اين خانه شده است. ما هركدام از محصولاتمان را به اسم يكي از خانمهايي كه اينجا كار ميكنند نامگذاري ميكنيم تا نام و يادشان را در اين خانه جاودانه كنيم. به ياد فرشته، نام خياطخانه و مدل كيفي كه نخستين محصول آن بود را «فرشته» گذاشتيم.
- مادري توانمند با يك هويت تازه
خانم نعمتزاده به كودكان هم اشاره ميكند و ميگويد: «مادري كه بچههايش گرسنهاند براي نجات جان جگرگوشههايش به آب و آتش ميزند. خيلي از بچههاي اينجا سوءتغذيه شديد دارند. رنگ موي قرمز نشانه سوءتغذيه است كه ما در اكثر بچهها وقت ورود به خانه ايراني مشاهده ميكنيم. ما موارد فراواني داشتهايم كه مادر گزارش داده كه كودكش از شدت ضعف و گرسنگي جلوي چشم او از حال ميرود و به زمين ميافتد. داشتن شغل به اين مادرها كمك ميكند روي پاي خودشان بايستند و هويت اجتماعي تازهاي پيدا كنند. بيشتر مادرها در بدو ورود با نااميدي به ما ميگويند: «از ما كه گذشت، بچههايمان را دريابيد!» اين جمله، سالها عذاب و رنج و درد و آسيب اين مادر را در دلش دارد. خيلي تلاش ميكنيم كه اين ذهنيت را در اين مادران جوان از بين ببريم. سعي ميكنيم آنها را به ادامه تحصيل، يادگيري و شكوفايي تشويق كنيم».
- شايد براي ما هم اتفاق بيفتد
زندگي آدمهايي كه با ما در يك جامعه زندگي ميكنند روي كيفيت زندگي ما تأثيرگذار است. نميشود حالت كاملا خوب باشد وقتي كنار آدمهايي زندگي ميكني كه حال و روز خوبي ندارند. خانم نعمتزاده ميگويد: «هميشه بهخودم ميگويم شايد من جاي يكي از اين زنان بودم و ناخواسته، در چنين شرايطي قرار ميگرفتم. حتي خيليهايشان هم سنوسال خودم هستند. پس نميتوانم نسبت به سرنوشت آنها بيتفاوت باشم و كمك ميكنم آن زن توانمند شود و از اين مرحله سخت زندگياش به سلامت عبور كنند».
- آرزويم گسترش خياط خانه است
صنوبر، زن جواني است كه 2 فرزند دختر و پسر دارد. او قبل از آمدن به خانه ايراني، كار نظافت منزل انجام ميداده. او كه حالا يك خياط زبردست است، ميگويد: «من كمي خياطي بلد بودم. بعد از اينكه خياطخانه را راه انداختند خياطي ياد گرفتم و حالا براي خودم خياط شدهام. يكي از بچههاي من بيشفعال است. اگر با اينجا آشنا نميشدم اصلا از پس هزينههاي درمانش برنميآمدم. الان تنها آرزويي كه دارم اين است كه خياطخانهمان گسترش پيدا كند. فضاي خياطخانه اينجا خيلي كوچك است. ما حتي نميتوانيم يك ميز برش در آن بگذاريم و مجبوريم پارچهها را روي زمين برش بزنيم».
مادرهاي زحمتكش خانه اشتغال براي خريد سقفي براي اين خانه، به كمك ما نياز دارند. جمعيت امامعلي(ع) فرصت كوتاهي دارد تا هزينه اين خانه را تأمين و سقف اين خانه را هميشگي كند. همه ما ميتوانيم در چرخاندن چرخ زندگي اين مادران زحمتكش سهيم باشيم.
- شما چه ميكنيد؟
خانه اشتغال اين روزها شرايط سختي را تجربه ميكند . شما براي همراهي با شاغلان در اين خانه چه ميكنيد. پيشنهادهاي خود را درباره سبقت مجاز به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد.