آن چيزي كه براي روابط خانوادگي حياتي است، سازگاري است. حتي اگر سازشكاري بهمعناي سازش و كوتاه آمدن باشد مطلوب است. اين كوتاه آمدن چه از جانب مرد باشد و چه از جانب زن، پسنديده است. اگر در برخوردي، من با همسرم سازش كردم، قطعا در طول زمان وجدان او بيدار ميشود و بهخود ميآيد. در روابط خانوادگي، سازگاري و كوتاه آمدن منجر ميشود كه طرف مقابل از درون برانگيخته و وجدانش بيدار شود. در چنين مواقعي او با خودش ميگويد: او هم ميتوانست داد بزند ولي نزد، او هم ميتوانست مثل من رفتار كند اما نكرد.حتي اگر طرف مقابل فرد بسيار غدي هم باشد، بالاخره برايش درگيري ايجاد ميشود ولو اعتراف و اقرار هم نكند و از او عذرخواهي نشنويم اما ممكن است درونش غوغايي برپا شده باشد.
اينكه در محيط كار يا در فضاي رفاقت ما با كسي ارتباطمان قطع ميشود، قابل مقايسه با فضاي خانواده نيست زيرا در محيط خانواده اگر ارتباط با همسر قطع شود، ديگر كسي جايگزين او نيست. پس بالاخره بايد يك طرف كوتاه بيايد تا كار به قطع ارتباط نكشد. حتي اگر همسر ما بداخلاقي كرد، در عوض ما بايد به سمت سازگاري برويم و راهحل اين مشكل اين نيست كه ما هم بداخلاقي كنيم.
همچنين اگر انسان فردي بامحبت و انعطافپذير باشد، ميتواند در برابر همسرش اهرم تنبيه قويتري داشته باشد زيرا كسي كه همواره بر لبش لبخند جاري است و برخورد مثبتي دارد، كافي است در برخورد، اندكي تغيير حاصل كند يا حتي آن لبخند را در مواجهه با همسر از صورتش محو كند. همين بزرگترين پيام به همسر خطاكاربوده و خودش تنبيه است. اگر روابط زن و شوهر مستحكم باشد آن خانم اسير لبخند شوهرش است و آن آقا دربند رفتار خوش خانمش. همسري كه با خانمش خوش برخورد است، روزي كه قصد تنبيه طرف مقابل را دارد كافي است كه آن برخورد خوش يا آن لبخند را از رابطهاش حذف كند. در آن موقع است كه همسر يكباره احساس خطر شديدي ميكند اما اگر كسي دائما قهر كند و اهل داد و بيداد باشد، ديگر به وقت نياز حنايش رنگي ندارد.