زمستان آب را جمع ميكردند تا يخ ببندد و خنك بماند براي تابستاني كه عطش، امان اهل خانه را ميبريد. يخچال فريزري هم نبود يخ بسازد. داشتن وسيلهاي كه در چله تابستان هم درست كند در رؤياي مردم هم نبود. اصلا چهكسي تصور اينهمه راحتي را داشت؛ آب لولهكشي، دستگاه يخساز. آب خنك و تميزي كه جگرت را جلا بدهد از حسرتهاي مردم بود، بهويژه در تابستان. براي همين زندان رفتن بين مردم، اصطلاح «آب خنك خوردن» را گرفت چون از كنار زندان قصر 2رشته قنات ميگذشت كه آب خنك و گوارايي داشت و زندانيان آب خنك ميخوردند. آن وقتها اگر كسي دلش هميشه آب خنك ميخواست بايد خطايي ميكرد تا به قصر برود!
همين قصه بود كه مردم را مجبور ميكرد آب جاري در جوي را با همه آلودگيهايي كه داشت انبار و بعد همان را استفاده كنند؛ آبي كه حامل كلي بيماري عفوني و ميكروبي بود. داستان آبانبار ادامه داشت تا وقتي كه آب شهري و لولهكشي آمد و به آساني در دسترس مردم قرار گرفت. بعد هم انواع و اقسام راههاي استخراج آب از زمين پيدا شد؛ قرار دادن موتورآب روي چاه، احداث چاههاي بيشتر، سدسازي و... انگار نه انگار كه آب شيرهجان زمين است و نبايد تا قطرات آخر كشيده شود و طبيعت را رو به موت ببرد. بيرويه و بدون توجه به اقليم خشكي كه در آن قرار داريم، آب از زمين برداشتيم درحاليكه گذشتگان به ما آموخته بودند، تنها راه حصول آب از زمين كه آسيبي به طبيعت نميزند احداث قنات است چون آن مقداري از زمين آب ميگيري كه در توانش است به تو بدهد. مثلا اصطلاحا ميگفتند «بده اين قنات فلان قدر است»؛ يعني آنقدري كه لطف ميكند و به تو آب ميدهد؛ يك روش دوستانه و هنرمندانه تعامل آدم با طبيعت. اما قناتها به حال خود رها شدند و حلقههاي چاه زيادي احداث و سدهاي بسياري ساخته شد؛ يعني ديگر اينطور نبود كه زمين لطف كند و به ما آنقدري كه در توان دارد آب بدهد. ما به زور از او آب گرفتيم و گرفتيم و... هرچند همه اينها يعني پيشرفت تكنولوژي و آسان شدن زندگي اما اين سهل شدن دسترسي به آب باعث شد كه خيلي هم سهل آن را هدر دهيم. بيرويه برداشت كنيم و بيرويه مصرف.
عقبهخودمان را فراموش نكنيم. برويم و از پدربزرگها و مادربزرگها قصه شبهاي سردي را كه آبانبار پر ميكردند و تابستانهاي گرمي را كه در اثر خوردن آن آب اسهال خوني و سالك ميگرفتند، بشنويم و به شكرانه نعمتي كه حالا داريم، آب را هدر ندهيم؛ آبي كه بيش از اندازه برداشت ميشود و زمين را ميكشد. حالا كه آب خنك خوردن نيازي به خلاف كردن ندارد و داشتن يخي صاف و بدون بيماري يكرؤيا نيست، روزهاي سختي را فراموش نكنيم چون ممكن است در اثر اين فراموشي روزهاي سختتر و هولناكتري بيايد. داستان يكخطي و ساده است؛ آب تمام ميشود، تمام جانداران ميميرند؛ يك فلشفيكشن ترسناك.
نظر شما