داستان خودزندگینامهای شاید اصطلاحی بهنسبت تازه باشد، اما بیشک از قدیمیترین سنتها در داستاننویسی است، و جالب اینجاست که این راه مشترک برای هر نویسندهای تجربهای متفاوت میآفریند.
جاناتان فرنزن، داستاننویس پرآوازهی معاصر و نویسندهی کتاب «اصلاحات»، برندهی جایزهی کتاب سال آمریکا، در اين متن درواقع از زندگی شخصیاش میگوید، از خانوادهاش، از ازدواج و طلاقش، از شرمی درونی که همیشه با خود داشته، و از اینکه چگونه همهی اینها با جهان داستانهایش پيوند خوردهاند.
دوست دارم در این نوشته از این حرف بزنم که چطور میشود به نویسندهی کتابی تبدیل شویم که محتاج نوشتنش هستیم.
قبول دارم که با حرفزدن از اثر خودم و گفتن ماجرای گذارم از شکست به موفقیت، این خطر وجود دارد که بهنظر بیاید دارم خودم را تحویل میگیرم یا بیش از اندازه مجذوبِ خودم هستم.
نه اینکه اگر نویسندهای به بهترین اثرش افتخار کند و زمان زیادی را صرف واکاوی زندگی خودش کند چیز خیلی عجیب یا نفرتانگیزی باشد، اما آیا باید دربارهی آن حرف هم بزند؟
زمان زیادی جواب من به این پرسش نه بود و ممکن است پاسخِ بلهی حالایم، شخصیتم را بد جلوه بدهد. اما درهرحال میخواهم راجع به رمانم، «اصلاحات» حرف بزنم و بخشی از دردسرهایی که از سر گذراندم تا به نویسندهی این اثر تبدیل شوم.
همین اول کار به این موضوع اشاره میکنم که بخش بزرگی از این دردسرها -که فکر میکنم برای نویسندههایی که تماموکمال با مسالهی رمان درگیر شدهاند، همیشه پیش میآید- غلبه بر شرم، احساس گناه و افسردگی بود.
این را هم اضافه میکنم که با گفتن این حرفها، شرمِ تازهای را تجربه خواهم کرد
منبع:همشهري داستان