«اَشَه» در اوستا و پارسي باستان معنياش راستي با ابتناء بر نظم حاكم بر هستي است.در مقابل «اَشَه» واژه «دروغ» بهكار برده ميشود كه يعني خلاف نظم حاكم بر هستي. گويي كه ما در اعتقادات كهنمان باور داشتيم كه بر عالم نظمي حاكم است كه اگر از آن نظم تبعيت كنيم، از عدل و راستي پيروي كردهايم و اگر برخلاف آن عمل كنيم، در واقع از ظلم تبعيت كردهايم. وقتي اينگونه به موضوعات نگاه ميكنيم اين پرسش متولد ميشودكه آيا ما در طول يك قرن اخير در سرزمينمان مطابق «اَشَه» عمل كردهايم يا مطابق دروغ. تاكيد ميكنم دروغ نه بهمعناي امروزين آن يعني دروغ گفتن منظور نظر است بلكه اينجا منظور از دروغ بهمعناي انجام دادن است؛ انجام دادن كاري برخلاف نظم حاكم بر هستي؛ نوعي آشوب كردن در نظم حاكم بر محيط.
به اين معناست كه ما بر محيط پيرامون خود ظلم كردهايم كه مثلا درياچه اروميه دارد خشك ميشود؛ يا دچار بحران آب و يا گرفتار آلودگي هوا شدهايم. من از اين مفهوم باستاني اين استنباط را دارم كه وقتي ما در نظم هستي خللي وارد ميكنيم اين نظم فراگير نيز به نوعي ما را از خود ميراند. عملا هم با اين بيتوجهي ما به نظم هستي گويي سرزمين مان دارد ما را از خود بيرون ميكند.
بعد از اسلام در متون خودمان وقتي صحبت از آباداني ميشود، مكرر گفته ميشود آباداني موكول است به عدل و عمارت.عدل يعني هرچيزي در جاي خودش باشد. يعني ما خارج از وجود خودمان قائل به اين هستيم كه نظمي بر اين جهان حاكم است و هرچيزي در هستي در جاي خود قرار دارد. عمارت كردن يعني ساختن. يعني حجابي كه بر طبيعت پوشانده شده و گوهرهاي طبيعي را كه در پس اين حجابها هستند را مكشوف كنيم. مثلا اگر اصفهان ساخته ميشود، گويي ما حجابي را از دل طبيعت ايران برميداريم و آن گوهر را آشكار كردهايم.
به زعم من ايران سرزميني است كه در آن منابع و موانع زيستي عموما بالقوه يعني در پس حجابهايي هستند كه خيليوقتها حجابشان زمين است. مثلا منابع آبي در زير زمين با لايههاي زمين پوشيده شده است. منابع معدني غني داريم ولي در دل زمين پوشيده شدهاند.
ما در تاريخ معاصرمان بهويژه از زمان رضاشاه به بعد ديگر اين نگاه را به عدل و عمارت و مطابق عدل عمل كردن نداريم. ما بهگونهاي عمل كردهايم كه گويي اين سرزمين ما غلط است. ما تمام همت خود را صرف اين كردهايم كه از سرزمينمان غلطگيري كنيم.مثلا گمان كردهايم سرچشمههاي كارون دارد هدر ميرود كه به سمت خوزستان ميرود، ما بايد با تونل كوهرنگ، آب آن را به زايندهرود منتقل كنيم. يا مثلا ايده ميدهيم با لوله كشي از خليجفارس آب را به كوير لوت منتقل كنيم.
با اين وصف بايد گفت به جاي توجه به عدل و عمارت؛ غلطگيري از سرزمينمان تبديل به موضوع كار ما شده است و گمانمان هم اين است كه كار بسيار پسنديدهاي نيز انجام ميدهيم. ما از قبل از دوره رضاشاه وقتي متون را مطالعه ميكنيم وقتي درباره سرزمين ايران صحبت ميشود گفته ميشود اينجا بهترين سرزمين عالم است. از ابتداي پهلوي اما گويي ما احساس ميكنيم بدترين سرزمين عالم سهم ما شده است و حتي انگار به ديگر سرزمينها حسودي ميكنيم. براين مبنا بهنظرم ما از «اَشَه» خروج كردهايم.
نگاه پيش از اين تابع«اَشَه» يعني راستي مبتني بر نظم حاكم بر هستي بوده است اما با بيتوجهي به آن و تصور از غلط بودن كار اشتباه كرديم. در واقع ما غلط بوديم نه طبيعت.
- رئيس پژوهشگاه ميراث فرهنگي و رئيس كميته ملي ايكوم ايران