با خارجشدن آن از كالبد جسم، دفترچه زندگي فرد بسته ميشود. خانههاي ما هم 2 بعد غيرقابل جدا شدن از هم دارند. خانم يك خانه، روح آن خانه است و چارچوب خانه با وجود او معنا پيدا ميكند. خانههايي كه نقش زنان- به دلايل مختلف- در آنها كمرنگ ميشود، به استناد گفتههاي صاحبان آنها، خوابگاهي هستند كه افراد شبها به آنجا ميآيند تا دوباره روز بعد را از آنجا شروع كنند.
خيلي از خانمها در جلسات مشاوره ميگويند فشار كارها و فعاليتها آنقدر خستگي به روح و جسم آنها تحميل ميكند كه نميتوانند براي روح خانهشان برنامهاي داشته باشند.
منظورشان از برنامه، كارهاي سنگين و خارقالعادهاي نيست! همين كه بتوانند غذاي گرمي را خودشان بپزند، به تميزي خانه رسيدگي كنند، روزهاي خانه را ببينند؛ همينها را نشانههايي براي دميدن روح در زندگي و خانهشان ميدانند. اما مسابقههايي كه زندگيهاي اين روزها پشت سر هم براي خانوادهها ميچينند اجازه نميدهند تا خانمها كمي به اين بُعد زندگي فكر كنند.
روح كه در زندگي دميده ميشود، آرامش را همراه خود ميآورد. بسياري از خانمها ميگويند بعد از رسيدن به امور خانه حالشان بهتر است. سبك زندگي امروز، روح را از زندگيهاي ما گرفته است. زمين مسابقه را بهطور كلي تغيير داده است. ما جامعهاي بوديم كه مسابقهمان را در زمين «سابِقُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» جلو ميبرديم. زن و مرد هم نداشت. برنده كسي بود كه در زندگياش بيشتر به اين آيه ميپرداخت، نه اينكه ارشد و دكتري به هر روشي و در هر دانشگاهي قبول شود يا با چند نوبت كار و وامهاي زياد خانه و ماشينهايي را تهيه كند براي عقب نماندن از دوست و آشنا.
بياييد «سابِقُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» را از دميدن روح در خانههايمان شروع كنيم.