فردا صبح هوا كاملا آفتابي است و من كمي ناراحت از اينكه چرا امروز را همينجوري از دست دادهايم. يكي- دو ساعت بعد توده ابرها يك جا جمع ميشود و بعد بارش باران. نمه باريدنها تا همان روز آخر هفتهاي كه راننده شهر ما وعده داد، ادامه مييابد. هادي صالحي ميآيد؛ همانطور كه وعده كرده بود با كلي كتاب ميآيد. كتابهايي كه خواندنشان چند دقيقه بيشتر وقت نميگيرد. او علاوه بر جابهجايي مسافرهاي پايتخت، وظيفه ديگري را عهدهدار شده است؛ ترويج فرهنگ كتابخواني. اگر شما هم ميخواهيد او را در اين مسير ياري كنيد خواندن اين گفتوگو را از دست ندهيد.
قدم اول: كتابهاي كودك و نوجوان
- خودتان از چه سني مطالعه كتاب را شروع كرديد؟
من خيلي به كتاب علاقه داشتم و حوزه مطالعاتيام بيشتر در مورد كتابهاي آموزشي بود. تقريبا از سال اول دبيرستان مطالعه برايم امري جدي شد. آنوقتها هر كتابي دستم ميرسيد مطالعه ميكردم و گاهي متأسف ميشوم كه چرا دايره مطالعاتم را مديريت نكردم و در يك موضوع واحد پيش نرفتم. در حال حاضر و به لطف خدا اين اتفاق افتاده است و من فقط مطالعه كتابهاي مرتبط با طب سنتي را پيگيري ميكنم.
- قبل از اينكه وارد حرفه تاكسيراني شويد، ايدهاي درباره تبليغ فرهنگ مطالعه و كتابخواني داشتيد؟
بله، چنين دغدغهاي داشتم و ميخواستم هر طور كه شده قدمي در ارتقاي اين فرهنگ مهم بردارم اما ايدههايم بسيار خام بودند و نميدانستم چطور بايد اين كار را انجام دهم و به چه شكلي كتابها را به مردم عرضه كنم.
- در ابتدا طرح ترويج فرهنگ مطالعه در تاكسي را با چه كتابهايي شروع كرديد؟
ابتدا با كتابهاي مرتبط با كودكان و نوجوانان شروع كردم. به اين صورت كه مسافرها در تاكسي مطالعه كنند و پس از آن كتاب را تحويل دهند. تا اينكه خيلي از مسافرها كه كودكي همراهشان بود به اصرار ميخواستند كتابها را با خودشان ببرند و معذور بودن من براي بازپسگيري كتابها بسيار ناخوشايند بهنظر ميرسيد. بارها هم پيش آمده بود كه مسافرها مايل به خريد كتابها بودند و از طرفي، من نميتوانستم پولي بابتشان بگيرم چون احساس ميكردم صحيح نيست كه براي كتابهايي كه دست دوم و بعضا چسبخورده هستند مبلغي دريافت كنم. تا اينكه تصميم گرفتم به هر شكلي كه شده كتابهاي بلااستفاده در كتابخانههاي دوستان و اقوام را جمعآوري كنم و يا كتابهايي كه قيمت ناچيزي دارند را خريداري كرده و بهصورت رايگان در اختيار مسافرانم قرار بدهم.
- با اين حساب، بخشي از درآمد شما صرف خريد كتاب ميشود، با اين مسئله مشكلي نداشتيد؟
خوشبختانه من در اين مسير تنها نيستم و بسياري از دوستان و آشنايانم و همينطور پسرم مهيار در تهيه كتابها به من كمك ميكنند. تبليغات كوچكي را ساماندهي كردهايم تا افرادي كه كتابهاي اضافه يا خوانده شده و حتي كهنه در منزل دارند، با ما تماس بگيرند تا كتابها را از آنان تحويل بگيريم. بعضي از مسافرانم نيز از اين اقدام حمايت كرده و مايلند ما را در اين امر ياري كنند و كتابهايشان را در اختيار ما قراربدهند. بخش عمده كتابها به اين صورت تأمين ميشود. بخش ديگر كتابها نيز از ناشران خريداري ميشود. لزومي ندارد كه اين كتابها حتما نو يا چاپ روز باشند. با اين حساب، من از تخفيف ويژهاي درخريد كتابها برخوردار ميشوم. ناشران هم از اين قضيه رضايت كامل دارند چون كتابهايي كه مدتهاست در انبارشان در حال خاك خوردن است به فروش رسيده و مورد استفاده عموم مردم قرار ميگيرد. مثلا من 20جلد كتاب كودك و نوجوان كه قيمت چاپ شده هركدامشان 1500تومان بوده را سرجمع با مبلغ 10هزارتومان از ناشر خريدم. تقريبا يكماه طول كشيد تا اين 20جلد كتاب بين بچهها و والدينشان توزيع شود. بارها پيش آمده كه والدين بچهها مايل بودند پول كتاب را حتي بيشتر از آنچه روي جلد چاپ شده بود بپردازند، اما من قبول نميكردم و از اين بابت احساس رضايت داشتم. چون ما ايرانيها رسم نداريم كه در قبال هديه، پولي دريافت كنيم.
بفرماييد كتاب، با كولر روشن- چگونه خودتان را بهعنوان «تاكسي كتاب» به مسافرها معرفي ميكنيد؟ يعني تاكسيتان شكل و شمايل خاصي دارد؟
در قدم اول، تمام كارهايي كه باعث به آرامش رسيدن مسافران در تاكسيام ميشود را انجام ميدهم؛ مثلا هميشه محيط تاكسي را تميز نگه ميدارم. اين اقدام در وهله اول باعث بهبود سلامت جسمي و روحي من در تاكسي ميشود چون مسافر دقايقي بيشتر در تاكسي نيست اما اين راننده تاكسي است كه حداقل 10ساعت در روز در فضاي تاكسي زندگي ميكند. ضمنا مسافرها از تاكسي نو و تميز بيشتر استقبال ميكنند. در قدم بعدي سعي ميكنم هميشه كولر را روشن نگه دارم تا تاكسي از هواي مطلوبتري برخوردار باشد. وقتي مسافر در اين هواي گرم وارد چنين تاكسياي شود، ديگر دلش نميخواهد از آن پياده شود. حالا او به يك آسايش نسبي رسيده و تازه ميتواند با آرامش كامل، كتابهاي چيده شده روي داشبورد و فضاي پشت صندلي عقب را ببيند. با اين حال من روي كاغذ عبارت «سلام؛ بفرماييد كتاب» را نوشته و روي داشبورد نصب كردهام تا همه مسافرها متوجه تفاوت اين تاكسي با ساير تاكسيهاي در سطح شهر شوند. شايد خيليها فكر كنند كه اگر تاكسي هميشه تميز و يا كولرش هميشه روشن باشد هزينه بيشتري براي صاحب تاكسي ميتراشد، اما تجربه ما نشان داده كه اين قضيه كاملا برعكس است.
- در اين مدت آيا شاهد عكسالعمل خاصي نسبت به اين اقدام فرهنگي از سوي مسافران بوديد؟
متأسفانه ما در حوزه كتابخواني با مشكل عدمآگاهي مردم نسبت به فوايد مطالعه مواجه هستيم. بارها پيش آمده كه كتابي را به اشخاص يا مسافرهايم پيشنهاد كردهام كه بسيار كمحجم هم بودهاند و زمان زيادي صرف خواندن آنها نميشد، اما اكثرا ميگفتند كه ما بيكار نيستيم و وقت اضافه براي مطالعه نداريم! اين عزيزان توجه ندارند كه مطالعه به هيچ وجه براي آدمهاي بيكار نيست يا مثلا بعضي افراد فكر ميكنند كتابي كه ارزانقيمت باشد از محتواي باارزشي برخوردار نيست، درصورتي كه اين نوع نگاه مغاير با فرهنگ مطالعه و كتابخواني است. ما بايد توجه داشته باشيم كه آموزش در اين امر حرف اول را ميزند. بعضيها هم از اسم كتاب ميخواهند سريع قضاوت كنند و نسبت به آن، موضع بگيرند. درحاليكه اول بايد يك كتاب را بخوانيد تا متوجه شويد كه حرفي براي گفتن دارد يا نه. من شخصا به پسرم ياد دادهام كه هميشه قبل از خواب، چند صفحه كتاب بخواند چون براي خودش و آيندهاش مفيد است. در حال حاضر چنان اشتياقي به مطالعه پيدا كرده كه اگر شبي چند صفحه كتاب نخواند، خوابش نميبرد. الان شما ميتوانيد مثلا از او درباره شهيد تندگويان كه در سن بسيار پايين وزير نفت كشورمان شد بپرسيد. بهنظرم ما بايد قهرمانان واقعي كشورمان را به آنها معرفي كنيم و بگوييم اين دستاوردها را چه كساني برايمان به ارمغان آوردهاند.
- تا به حال پيش آمده كه حال مسافرها از خواندن كتابهاي داخل تاكسي خوب شود؟
بله. لازم است بگويم كه در اين دو سالي كه من بهعنوان راننده تاكسي فعاليت ميكنم، شناخت خوبي نسبت به روحيه مسافرهايم پيدا كردهام و به قول معروف، روانشناسي اين حرفه را ياد گرفتهام. ميدانم با هر كدام از مسافرها چطور ارتباط برقرار كرده و به آنها كتاب معرفي كنم. يك روز مسافري سوار تاكسيام شد كه روحيه مساعدي نداشت و پكر بود. فوري كتابي كه درباره «گفتوگوي خدا با انسان» بود را به او دادم و گفتم اگر اين كتاب را با صداي بلند برايم بخواني از تو كرايه نميگيرم. بعد از اينكه چند صفحه از كتاب را خواند حالش بهتر شد و از من بابت كاري كه انجام ميدهم تشكر كرد. مشابه اين اتفاق براي يكي ديگر از مسافرهايم كه در راديو فعاليت ميكرد هم افتاد. از اين اقدام من به وجد آمده بود و هر طوري كه شده ميخواست به من كمك كند. من از او خواستم كه اگر ميشود در راديو آيتمي براي اين كار درنظر بگيرد و اطلاعرساني كند تا اشخاصي كه كتابهاي بلااستفاده در منزل دارند به ما تحويل دهند و ما هم بتوانيم آنها را در اختيار مردم بگذاريم.
بعضيها واي فاي ميخواهند
- چه جور كتابهايي را براي خواندن به مسافرها پيشنهاد ميدهيد؟ مثلا كتاب رمان عاشقانه هم داريد؟
كتاب عاشقانه هم دارم اما نه عاشقانههاي زميني! عشق كتابهايي را دارم كه عاشقانههاي انسان با خداوند است. معمولا مسافرها كتابهاي كوتاه را دوست دارند تا سريع بتوانند آن را بخوانند و تمام كنند.
- خودتان از كدام كتابي كه در تاكسي معرفي كردهايد بيشتر لذت ميبريد؟
«معجزه صميميت» و كتاب «اصول حفظ سلامتي بدن از ديدگاه طب سنتي» كه به زبان خيلي ساده به شما ياد ميدهد كه چطور زندگي كنيد. يك جور اطلاعات عمومي است.
- شده تا حالا بعضيها نسبت به تبليغ و عرضه كتابها واكنش منفي نشان بدهند؟
واكنش منفي به آن صورت كه نه اما بعضيها هم هستند كه ميگويند، آقا به جاي اين كتابها بيا و «واي فاي» مجاني بگذار! باور كنيد اينقدر كه برخيها با موبايل و تبلت وقت ميگذرانند باعث ميشود كه بعدا آرتروز دست و گردن بگيرند. تازه، خيليها هم دقيقا نميدانند كه چطور بايد موبايل و تلبت را دستشان بگيرند كه عوارض كمتري داشته باشد.
عاشق موراكامي هستم
- شما الان حداقل روزانه صد نفر را در شهر جابهجا ميكنيد و به مقصد ميرسانيد. بهنظرم حداقل بايد يكي از مسافرها بگويد كه كتابي براي هديهدادن به شما دارد. اين اتفاق چند وقت يكبار ميافتد؟
من كتاب خوب خيلي هديه گرفتهام. خواندمشان و هديه دادهام. مثلا كتابي بود از هاروكي موراكامي كه خيلي عاشق ادبياتش شدم. اين را هديه گرفتم و تأثير زيباي نويسنده را در آن كتاب حس كردم. بعدش هم آن را به ديگران هديه دادم. اين اتفاق پيش ميآيد، اما نه هر روز. بعضي وقتها در فيلمها و يا اينترنت، تصاوير مترو يا اتوبوس كشورهايي مثل آلمان را ميبينم كه آنها چطور سرشان توي كتاب و مجله و روزنامه است. انگار كه همه فردا يك امتحان مهم دارند و بايد خودشان را سريع براي آن آماده كنند اما اينجا همه عاشق موبايلبازي و اپليكيشنهايش هستند. ما وقتي مطالعه نميكنيم دچار روزمرگي ميشويم؛ صبح برو سر كار شب بيا خانه، صبح برو، شب بيا! انگار هيچ اتفاقي نميافتد. اما مطالعه هر كتاب ميتواند بهمعناي واقعي، تجربه يك زندگي جديد يا نگرش خاص به پيرامون را به ما القا كند.
سرانه مطالعه
- آماري از سرانه مطالعه كشورمان داريد؟
ميگويند اين آمار الان براي هر ايراني بين 3تا 17دقيقه است. اما بعيد ميدانم كه درست باشد، اگر شما ميانگين اين دو عدد را درنظر بگيريد ميشود چيزي حدود 10دقيقه. باور كنيد 10دقيقه خيلي زياد است؛ يعني توي اين فرصت ميشود كلي صفحه مطالعه كرد، اما در واقع اين اتفاق نميافتد. به هر حال، بايد عادت كنيم كه روزانه چند صفحه از كتابي كه به آن علاقه داريم بخوانيم. اين هم نياز به فرهنگسازي دارد. الان در تاكسي من يك جعبه آبنبات و شكلات وجود دارد. هر بچهاي كه سوار تاكسيام ميشود از او قول ميگيرم كه وقتي رفت خانه به مادر يا پدرش بگويد كه برايش چند صفحه كتاب بخواند؛ كتابهاي ويژه كودكان و نوجوانان. اينطوري دوست دارم كه آنها به كتاب خواندن علاقهمند شوند. پول خريد اين شكلاتها و آبنباتها را هم از جيبم ميدهم اما معتقدم درآمدم بركت پيدا ميكند. شايد رسيدن به فرهنگ جامع كتابخواني الان جواب ندهد اما بالاخره روزي به ثمر مينشيند. من از نهادهاي مسئول مثل سازمان فرهنگي، هنري شهرداري تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و يا سازمان تاكسيراني اميد دارم كه پي اين حركتهاي فرهنگي را بگيرند. لازم هم نيست كه حتما بودجه خيلي زيادي براي اين كار درنظر گرفته شود.
با اين شماره تماس بگيريد
بخش قابلتوجهي از كتابهايي را كه در تاكسيام وجود دارد خود مسافرها هديه دادهاند. آنهايي هم كه ميخواهند در اين امر فرهنگي سهيم شوند و ديگر به كتابهايشان احتياجي ندارند كافي است آدرسشان را به شماره تلفن 09351006711پيامك كنند. البته ما دوست داشتيم سامانه رسميتري براي دريافت كتابها وجود داشته باشد، اما فعلا همين شماره تماس. اين خيلي خوب است كه تاكسيهاي ما مبلغ فرهنگ كتابخواني بشوند. الان به واسطه وجود شبكههاي اجتماعي متنوع، گردش اطلاعات در تمام دنيا سرعت يافته است. اگر تاكسيهاي ما كتاب را تبليغ كنند، خيلي از خارجيها كه وارد اين وسيله نقليه ميشوند با يك دنياي متفاوت روبهرو خواهند شد. متفاوت از اين جهت كه به رغم اين همه تبليغات منفياي كه درباره كشور ما ميشنوند وقتي داخل تاكسي مينشينند با يك اقدام مؤثر فرهنگي روبهرو ميشوند.