قاعدتا براي يك زن مهم است كه از نقش واقعي خود در زندگي همسرش باخبر شده و از اينكه همسرش به او نياز دارد، مطمئن شود. اما بيسليقگي بعضي از مردها باعث ميشود كه آنها براي تبيين اين موضوع، همت نگمارند و اين سؤال مهم را در ذهن همسرشان بيپاسخ و سرگردان رها كنند.
اين جملات از يك مرد متأهل، ميتواند نماينده جملاتي باشد كه در اين مواقع مردها ميتوانند به همسرشان ابراز كنند:
چند هفتهاي ناچار شدم مجرد زندگي كنم. همسرم براي كاري ناچار شده بود به يك شهر ديگر مسافرت كند. در اين مدت تنهايي، چيزهاي جالبي فهميدم:
سكوت براي يك مرد تنها، جذاب است اما مطلوب نيست. همين سكوت، ميتواند بعد از چند روز تبديل به يك اژدهاي ترسناك شود. شايد براي يك مرد خسته وقتي به خانه بر ميگردد، تلويزيونِ خاموش، تلفن بدون تماس، عدممراجعه خانمهاي همسايه و هر نوع سكوت ديگر مغتنم باشد اما همين ساكتبودنها، حس چشايي مرد را كور كرده و احساسش را گنگ ميكند؛ پس به مرور از طعم واقعي زندگي دور ميشود.
شايد ظرف شستنهاي شبانه، كار سختي نباشد، آشپزي هم در حد يك نيمرو يا كتلت آنچنان پيچيده نيست، 3-2 دست پيراهن و شلوار را هم ميتوان كجدار و مريز، اتو كرد، هر وقت هم كثيف شد، ماشين لباسشويي ميتواند جورش را بكشد اما فراتر از اين مسائل بايد باور كرد كه زندگي يك مرد مجرد دشوار است.
دشواري در جاي ديگري است؛ اينكه مرد خسته وقتي كه از كار برميگردد، چگونه آرام شود؟ وقتي كسي داخل خانه منتظر او نيست! براي كه درد دل كند؟ وقتي همسري نيست كه قبل از كليد انداختن، در را برايش باز كند! چگونه با نشاط شود و چگونه انرژي تحليلرفته خود را بازيابد؟ وقتي لبخند مهربان همسرش را نميبيند!
اصليترين چيزي كه در اين روزها فهميدم آن است كه زن كلفت نيست، آشپز نيست، مستخدم نيست، كارگر نيست بلكه زن فرشته است، اسباب آرامش است، بهترين همراه است براي رشد و كمال. زن معجزهاي است براي پرواز مرد. بدين معنا ميتوان دستاورد ازدواج را در اين واژه خلاصه كرد: سكينه و آرامش.