جوانی تحصیل کرده در رشته مهندسی که چند سالی است وارد حرفه روزنامهنگاری و فعالیت در مطبوعات شده است. طی این مدت ضمن اینکه خود را مسلط و آگاه به حرفه روزنامهنگاری و آشنا به رویههای سازمانی و اجرایی حوزه خبری و غیر آن میداند بلکه به طور مکرر نیز از دانش برخی استادان مطرح روزنامهنگاری و ارتباطات کشور ایراد میگیرد.
در آخرین دیدار در هفته جاری از او خواستم به عنوان یک روزنامهنگار، عناصر خبر را نام ببرد، طفره رفت. گفتم ارزشهای خبری را بگو، باز هم طفره رفت. گفتم چطور یک خبرنگار که در تحریریه یک روزنامه مهم سراسری مسئولیت دارد نمیتواند عناصر و ارزشهای خبری را بیان کند؟ آیا هر آنچه منتشر میشود، لزوما خبر، گزارش یا تحلیل است؟ فرآیند تولید محتوای رسانهای چگونه است؟ آیا هر نوشتهای را به صرف جالب بودن میتوان در رسانه بازتاب داد؟ فرق آنچه در شبکههای اجتماعی نوشته میشود با آنچه در یک رسانه منتشر میشود، چیست؟
طی چند سال اخیر نمونههای متعددی از آنچه بیان شد را در دورهها و کارگاههای آموزشی و نیز در مواجهه با فارغ التحصیلان رشتههای مرتبط و همجوار با روزنامهنگاری و علوم ارتباطات و همچنین در میان فعالان در رسانههای مختلف شاهد بوده ام.
مطمئنا این مواجهه محدود به مشاهدات نگارنده نیست. بسیاری از استادان، مدیران اجرایی و حتی مسئولان رسانهای شاهد چنین وضعی در رسانهها هستند. اما چرا این وضع رو به اصلاح نمیرود بلکه فضای حرفهای کمرنگتر شده و تخصص و تعهد در فعالیتهای رسانهای دستخوش رفتارهای غیر حرفهای میشود؟ رسانههای ما به کجا رسیدهاند که افرادی به عنوان روزنامهنگار و خبرنگار بدون شناخت حداقلی از مباحث پایه و الفبای حرفه در آن مشغولند؟ آموزش رسانهای ما چه مسیری را طی میکند و نشریات ما بر اساس چه معیارها و صلاحیت حرفهای آنان را به کار میگمارند؟ آیا میتوان گفت برخی مشاغل از حرفه گرایی تهی شده اند و ادا و اطوار به جای آن نشسته است؟ توانمندسازی کجای این مختصات است؟ مراکز علمی، نهادها و سازمانهای متولی، رسانهها و تک تک فعالان چه مسئولیتی در برابر این ضعف علمی که هیچ! کمترین شناخت از ضروری ترین موضوعات برای فعالیت در مشاغل را دارا هستند؟ آیا این نبود دانش و مهارت کافی در رسانههای ما نیست که به عنوان یک عامل مهم، سدی میان رابطه مردم با آنها و کاهش رو به فزونی مخاطبان شده است؟
مسئولیت اجتماعی مدیران و دست اندرکاران که با این معضل مواجهه هستند، چیست؟ محیط اجتماعی چگونه پذیرای شکلگیری چنین رویه هایی است؟ آیا نباید برای مسائل حرفه ای، مسئولیت پذیری حرفهای و برای فعالیت رسانهها به عنوان مظهر مهم ارتباطات اجتماعی، مسئولیت اجتماعی داشت؟ به این موضوع باید نقش آفرینی و کارکرد ضعیف تشکلات و نهادهای مدنی، صنفی، علمی و حرفهای را هم افزود.
وقتی دانش رسانهای در میان متخصصان به حداقل ممکن میرسد، تولید رسانهای با کیفیت از سوی آن رسانه نیز در اختیار مخاطب قرار نمیگیرد، رسانه خود را متضمن مدیریت خبری نمیداند و با تجاهل و نا آگاهی پیام مناسب را منتشر نمیکند. رسانهای که با دانش رسانهای بیگانه شد، از سوی مخاطب آگاه و با سواد رسانهای بالا مطرود میشود. ارتقای سواد رسانهای روش کارآمدی در مواجهه با این دست رسانهها است. در عین حال توسعه رسانهای میسر نمیشود اگر جامعهای از مواهب دانش رسانهای از سوی رسانهها و سواد رسانهای از سوی مخاطبان، توامان بی بهره باشد.