آنقدر فكر كردم كه با خنده گفت: «سؤالم محاسباتي نيست. اينقدر فكركردن نميخواد». گفتم: «نه، به افطار و سحر فكر نميكردم. به اين فكر ميكردم كه چه كارهايي بايد تو ماه رمضون انجام بدم» .
هر سال قبل شروع ماه مبارك رمضان، يكروز مينشينم و با خودم فكر ميكنم كه چه كارهايي را بايد انجام بدهم و چه كارهايي را نبايد انجام بدهم. هر سال به اين فكر ميكنم كه يكماه را چگونه زندگي كنم كه اقلاً در انتهاي ماه خودم از خودم راضي باشم. اين را زماني كه دانشجو بودم ياد گرفتم. ساكن خوابگاه بودم و براي ايام ماه مبارك، دانشگاه براي هر خوابگاه يك روحاني فرستاده بود. روحاني خوابگاههاي ديگر ساكن تهران بودند و صرفا هنگام نماز و افطار به خوابگاه ميرفتند اما روحاني خوابگاه ما اهل تهران نبود. به همين علت، در خوابگاه اتاقي به او داده بودند كه آنجا ساكن شود. من و احسان، دو رفيق جدانشدني بوديم. پاتوق ما شده بود اتاق روحاني خوابگاه. حرف ميزديم، شوخي ميكرديم، گاهي حتي بعد از افطار ميرفتيم پيادهروي. اين از بيمعرفتي من است كه نام آن روحاني خونگرم و مهربان را فراموش كردهام.
يك شب بعد از افطار تصميم گرفتيم برويم قدم بزنيم. روحاني گفت: «هر روزهداري بايد قبل شروع ماه رمضون، خودش رو آماده كنه». احسان به شوخي گفت: «من هميشه يهماه قبلماه رمضون، حسابي غذا ميخورم كه انرژي ذخيره كنم». مرد روحاني كه هيچگاه از شوخيهايمان بيتفاوت نميگذشت، خنديد و گفت: «كار درستي ميكني». بعد ادامه داد: «بهنظرم ميشه همه فضايل يا اقلاً چند تا مكارم اخلاقي رو يادداشت كرد؛ مثلا دروغ نگفتن. يكماه آدم دقت كنه و سعي كنه تحت هيچ شرايطي دروغ نگه يا مثلا گشادهرويي. اگه آدم بتونه يكماه به هر نحوي شده با روي خوش با مردم برخورد كنه، ميدونيد چه اتفاق بزرگي تو زندگي آدم ميافته؟» ما آن روزها خيلي جوان بوديم. هر ايدهاي را تا عملي نميكرديم از پا نمينشستيم.
دو نفري يعني من و احسان تصميم گرفتيم يك شب بنشينيم و اقلاً 30 فضيلت اخلاقي را يادداشت كنيم و به هيچوجه اين فضائل اخلاقي را ترك نكنيم. حالا بعد از 15سال، يك روز تفكر و يادداشتكردن ويژگيهاي اخلاقي برايم شده جزو مناسك رمضان.