با وجودی که مسلمانان از مبانی مشترک عقیدتی و دینی برخوردارند، چرا امروزه نمیتوان از وحدت و انسجام جهان اسلامی سخن گفت؟این امر، آیا به ساختار اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی برمیگردد؟
تلقیها و برداشتهایی که از اسلام در جهان اسلام و خارج از آن رواج دارد، تا چه اندازه ایده «انسجام اسلامی» را تقویت یا تضعیف میکند؟ از اینرو، نوع نگاه مسلمانان به میراث خودشان و دستاوردهای مدرنیته چگونه است؟
عدم توسعه جهان اسلام تا چه اندازه در عدم انسجام مسلمانان دخیل است؟اگر مسلمانان واجد نقش فعالی در جهان معاصر شوند،به گونهای که بتوان از سوژه مسلمانی سخن گفت، تا چه حد میتوان به انسجام اسلامی امید بست؟به عبارت دیگر؛ نسبت میان توسعه علمی و تکنولوژیک در جهان اسلام و انسجام اسلامی چیست؟و...
برای تبیین این پرسشها، به سراغ دکتر مهدیگلشنی؛ استادفیزیک و رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی رفتیم و با وی به گفتوگو نشستیم. گرچه گفتوگوی ما درباره انسجام اسلامی و عوامل و موانع تحقق آن در جهان اسلام بود؛ اما عملا در ادامه، به بحثی دراز دامن درباره علم و ضرورت تأسیس بنیانهای علمی در جهان اسلام کشیده شد. از اینرو، مناسب دیدیم که بخش اول گفتوگو را که مربوط به انسجام اسلامی است، چاپ کنیم و بخش دوم را در فرصتی دیگر.
- مقصود از «انسجام اسلامی» چیست و شما چه تعریفی از آن دارید؟
اگر به تاریخ اسلام نگاه کنیم، تا زمانی که پیامبر(ص) در قید حیات بودند، تفرقی در جامعه مسلمانان وجود نداشت. اصولا وحدتی در میان آنها برقرار بود. پس از رحلت پیامبر(ص) مسئله خلافت مطرح شد و اختلاف تاریخی پیش آمد که تا این زمان هم ادامه دارد.
در واقع مسئله خلافت مشکل اصلی میان مسلمانان بوده است؛ اما اگر به صدر تاریخ اسلام بنگریم و به رفتار امیرالمومنین(ع) نظر بیافکنیم، متوجه میشویم با اینکه آن حضرت، اعلم افراد در زمان خودشان بودند، (اعلمیت حضرت را بسیاری از علمای اهل سنت نیز قبول دارند) لذا 25سال سکوت کردند. این سکوت حضرت در حالی بود که ایشان خود را برحق میدانستند.
این، یک درس مهم به ما میآموزد و آن، اینکه مسئله اصل اسلام و پیام آن مطرح است. میبینیم که حضرت امیر(ع) برای حفظ اسلام از حق خودشان هم گذشتند. مسئله اختلاف بین مسلمانان یکی از ابزارهایی است که غرب از همان ابتدا از آن استفاده کرده است. هرچه پیشتر آمدیم این سوءاستفاده بیشتر شد.
- شما میفرمایید که این اختلاف در عالم واقع آن اندازه عمیق نیست که روی آن تاکنون تأکید شده است؟
3موضوع در دین اصل است؛ یعنی اعمال عبادی، اخلاقیات و مسائل کلامی. در اخلاقیات؛ بین اهل سنت و شیعیان اختلافی نیست. در اعمال عبادی هم نظیر نماز، روزه، حج و... اختلاف آنقدر عمیق نیست. برخی وقتها اختلاف عقیده در فتاوا در خود شیعه به همان اندازهای است که بین شیعه و یکی از مذاهب اهل سنت وجود دارد. به طوری که مرحوم «محمدجواد مغنیه» از علمای بزرگ لبنان، در کتاب «الفقهعلیالمذاهب الخمسه» مدعی شد که در بیش از 90درصد موارد، نظر شیعه، در مسائل فقهی، حداقل با یکی از 4مذهب دیگر اسلامی هماهنگی دارد. به نظرم آنچه که بیشتر موجب اختلاف شده، مسئله خلافت بوده است.
بیتردید این مسئله نباید سبب جنگ و تفرقه بین مسلمانان بشود. این مسئلهای مربوط به گذشته بوده و در واقع بحثی است تخصصی که باید بین علمای دوطرف در محیطهای دانشگاهی صورت گیرد. این بحثی نیست که میان عوام شیعه و سنی کشیده شود و آنها بخواهند بین خودشان حل کنند.
اینها مسائل تخصصی است. همانگونه که الگوی بسیار جالبش را در مکاتبات مرحوم «شرفالدین» با علمای بزرگ اهل سنت در الازهر داریم. در این مکاتبات نمونهای از رفتارهای محترمانه مشاهده میشود. یا دیدیم که چقدر محترمانه از مرحوم «کاشفالغطاء» در مصر و فلسطین پذیرایی شد. خود مرحوم «آیتالله بروجردی» که در قرن اخیر پیشرو تقریب مذاهب بود، همواره میگفت که این اختلافها نباید سبب جدایی مسلمانان شود.
این یک اصل است، اما یک چیز این مسئله را خیلی بیشتر مهم میکند و آن تفاوت قدرتی است که هم اکنون جهان غرب با جهان اسلام دارد. حتی جهان غرب، ابزارهای مهم جهاناسلام مثل نفت را هم در اختیار دارد. در این شرایط وفاق مسلمانان خیلی مهم است. آن مسایل کلامی و تاریخی را باید به علما واگذار کنند؛ ولی در برابر غرب باید جبهه متحد تشکیل بدهند.
اگر از امیرالمومنین(ع) نمیآموزند، که چگونه از حق خودش برای حفظ اسلام گذشت، دستکم از غرب فرا بگیرند که وقتی پای منافع ملی به میان میآید، دیگر دمکرات و جمهوریخواه(در آمریکا) یا کارگر و محافظهکار( در انگلیس) نمیشناسد.
بنابراین، به خاطر مصالح جهان اسلام باید اختلافها را کنار گذاشت. آنها را باید به علما و محیطهای علمی واگذار کرد. 2فیزیکدان مثل «اینشتین» و«بوهر» باوجود همه اختلافهایشان بسیار محترمانه مباحثه میکردند. امروزه در غرب همینرویه در محافل علمی و دانشگاهی رایج است.
ما هم باید از آنان بیاموزیم. از اینرو، به نظرم باید اهمیت «انسجاماسلامی» را برای اقشار مختلف مسلمانان در جهان اسلام بیان کرد و از دامن زدن به حساسیتهای معمول مذاهب اسلامی پرهیز کرد. حتی در قرآن آمده که به بتهای بتپرستان توهین نکنید؛ زیرا آنها هم به مقدسات شما (مسلمانان) توهین خواهند کرد. این اصل قرآنی باید به مراتب در میان مسلمانان جهان حاکم باشد. مثلا به افرادی که از نظر اهل سنت و شیعیان محترمند، نباید توهین شود.
- اشاره کردید که مسائل اختلاف برانگیز باید در میان علمای مسلمان حل و فصل شود و از کشاندن آن به میان عامه جلوگیری به عمل آید. چرا که عامه مردم مستعد سریع تحریک شدن و به دنبال هیجانات و احساسات رفتن هستند؛ اما یک نکته باقی میماند و آن اینکه؛ ساختار سیاسی این جوامع باید به نحوی باشد که علمای فرقههای گوناگون اسلامی از در گفتوگو و هماندیشی برآیند؛ چرا که...
در سطح علماء باید از کانال خود آنها وارد و این نکته تفهیم بشود که از طرح مسائل تفرقهانگیز جلوگیری شود. در واقع به مومنین باید گفته شود که به مقدسات سایر مسلمانان بیحرمتی نکنید. مسلمانان باید به نقاط مشترک برسند و آنها را تقویت کنند. من زمانی معتقد بودم که اگر کتابهای علمای سنت چاپ میشود، فتوای علمای شیعه را هم بر آن بیفزاییم تا متوجه بشوند که گاهی وقتها چقدر به فتوای خودشان نزدیک است ، همینطور بالعکس.
این از وظیفه علما؛ اما در سطح حکومتی، دولت تا جایی که حوزه اختیاراتش است، باید روشنگری کند تا از مسائل اختلاف برانگیز پرهیز شود و تلاش کند تا رفتوآمدهای زیادی بین علمای مسلمان کشورهای مختلف برقرار شود تا پیوند اسلامی تقویت شود.بیتردید در برنامه ریزی فرهنگی دولت این انسجام باید در نظر گرفته شود. زمانی ابنبطوطه، اکثر نقاط کشورهای اسلامی را میگشت و هرجا که پامیگذاشت، احساس میکرد آنجا خانه و وطن وی است.
یک چنین احساسی باید در میان کشورهای اسلامی باشد. چرا باید کشورهای اروپایی بتوانند بدون روادید به کشورهای یکدیگر سفر کنند؛ اما کشورهای اسلامی شدیدترین سختگیریها را برای دادن روادید به یکدیگر اعمال میکنند؟این مسائلی است که دولتها باید دنبال آن باشند. این کارها، حتی در سطح سیاسی، به کار و تبیین فرهنگی نیاز دارد.
- مسلما در یک ساختار متمرکز سیاسی امکان طرح آزاد چنین مباحث فرهنگی میان علمای فرقههای مختلف امکانپذیر نیست. بیتردید اگر دستگاه ایدئولوژیک یک دولت اسلامی ریشه در مبنای عقیدتی و برداشتهای خاص یک فرقه یا مذهب اسلامی داشت، مانند حکومت عربستان که از برخی گروههای رادیکال سنی (وهابی) طرفداری میکند، نمیتوان به گفتوگوی سازندهای میان علمای مختلف فرقههای اسلامی امید بست.
بیتردید ساختار سیاسی کشورهای اسلامی باید تغییر کند؛ اما این دست ما نیست. این را هم اکنون ابرقدرتها تصمیمگیری میکنند که آنجا و اینجا چه حکومتی داشته باشند؛ اما ما باید کشورهای اسلامی را در مواضعی قراردهیم که حکومت آنها علمایشان را در این گفتوگوهای سازنده وارد سازند.
مثال واضحی میزنم: پس از اینکه در جهان اسلام نسبت به عربستان سعودی اعتراض شد که چرا علمای آنجا چنین فتواهایی میدهند، وزیر فرهنگ عربستان صریحا این پدیده را انکار کرد. باید آنقدر فشارهای فرهنگی از بقیه جهان اسلام بر این گونه کشورها سنگین شود که آنها ناچار شوند تا این موارد را کنترل کنند.
من این را نمیپذیرم که عربستان سعودی بر علمایش نظارت ندارد. دولت عربستان در باطن همگام با حرکات آنها است. باید آنها را مجبور کرد تا صریحا اظهار تبری کنند. هم اکنون میبینیم که عده زیادی در عراق کشته میشوند و در محافل خبری میخوانیم که بیشتر این کشته شدگان از سکنه عربستان هستند.
درعربستانی که اینقدر در ورود و خروج افراد سختگیری میکند، چگونه بپذیریم که این افراد از دست دولت عربستان به عراق یا جاهای دیگر میگریزند؟ حرفم این است که مثلا ایران از طریق فشار علمای کشورهای اسلامی باید عربستان و امثال آن را مجبور کند تا صریحا از این کارها اظهار تبری کنند. اگر این کار صورت گیرد، آنگاه با شرایط متفاوتتری در جهان اسلام مواجه خواهیم شد.
- آیا فکر نمیکنید که برای این منظور؛ یعنی جلبنظر علمای اسلامی جهان اسلام، کشورهای اسلامی باید مردم، فرقهها و مذاهب مختلف اسلامی را در حوزههای سرزمینی و سیاسیشان وارد مشارکت فعال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کنند؟
قطعا همینطور است. این هنر ماست که باید تا جایی که میتوان از دولتهای اسلامی مدد گرفت و آنجایی که امکان این کار نیست، از خود علمای اسلامی کمک بگیریم. مثلا در همین چندماه اخیر در خبرها خواندیم که علمای اسلامی بسیاری از کشورهای مهم اسلامی با رجال مذهبی و سیاسی ما ملاقات داشتند.
خب! اگر حداکثر پذیرایی و استفاده را از آنها بکنیم و همکاریشان را بطلبیم، میتوان از طریق همین علما به دولتهای اسلامی فشار آورد تا مواضعشان را تعدیل کنند. دیدیم که وقتی اندونزی در مجمعی رأی بر ضد ایران داد، مجلس اندونزی رئیسجمهورش را مورد استیضاح قرارداد. این نشان دهنده نقش مهم علما در این میان است؛ اما علما چه دینی و چه دانشگاهی درحدی که ظرفیت داشتند از آن استفاده نکردند. کار فرهنگی انجام دادن، خشونت نمیطلبد.
حرف حق را از طریق فرهنگی مطرح کردن، حکومت را هم متقاعد خواهد کرد تا در آن جهت حرکت کند، به نظرم علما نه در ایران و نه در کشورهای دیگر اسلامی نقش درست خود را دقیقا بازی نکردند. علما نباید اجازه دهند که قشریگری حاکم شود.
همینطور که بیدینی به دین ضربه میزند، قشریگری هم به آن ضربه میزند. ما علمای بزرگی داریم که این مسائل برای آنها کاملا روشن است؛ اما باید اطلاعات وسیعتری از قضایا در جامعه داشته باشند.
- جنابعالی بر تغییر ساختارهای سیاسی جوامع اسلامی تأکید کردید و اینکه دولتها باید سطح مشارکت وسیع سیاسی شهروندان مذاهب اسلامی را بالا برند. مثلا اگر ساختار سیاسی حکومتی غلبه با اهل سنت است، به مشارکت اجتماعی و سیاسی شهروندان شیعی راه دهد و برعکس.
برای نیل به این مهم به یک مبنای نظری نیاز داریم؛ یعنی ما باید نگاهمان را به انسان و «شهروند» متمرکز کنیم. در کشورهای غربی این نگاه بر مبنای «حقوق بشر» ترسیم شده است. به نظر شما آیا در جهان اسلام میتوان بر مبنای همین نگاه ( حقوق بشر مدرن) حرکت کرد، یا باید حقوق بشری متناسب با جهان اسلام یا همان چیزی را که موسوم به «حقوق بشر اسلامی» است، سامان داد؟
به نظرم حقوق بشر واقعی، حقوق بشر اسلامی است. من 10سال در آمریکا زندگی کردهام. آنها حرف حقوق بشر را میزنند و زیرکانه مردمشان را شستوشوی مغزی میدهند. مردم در آمریکا از اموری که در دنیا اتفاق میافتد، به ندرت باخبر میشوند؛ یعنی اطلاعات درست به آنها نمیرسد. رسانههای عمومی کنترل شده هستند. مردم آنجا این واقعیت را نمیدانند.
حقوق بشرهم اکنون متأسفانه ابزاری شده برای ابرقدرتها تا به هر کشوری که بخواهند فشار وارد کنند و هر کشوری را که نخواهند، اصلا اسمش را نمیآورند.
در آمریکا پس از یازدهم سپتامبر، مسلمانان خیلی تحت کنترل قرار گرفتهاند. از اینرو بحث «حقوق بشر اسلامی» امری ضروری برای کشورهای مسلمان است و خوشبختانه تمام مواد آن در اسلام فراهم است. برای تدوین آن، مسلمانان باید به مبنای مشترک خودشان رجوع کنند.
- در بخشی ازگفتوگو به مواضع مشترک مسلمانان اشاره کردید، میتوانم بپرسم که این مواضع در قبال چه چیزی است؟
این مواضع در قبال خودشان و غیر مسلمانان است؛ یعنی مسلمانان باید روشن کنند که نسبت به خودشان چه باید بکنند و چه تسهیلاتی در اینباره فراهم سازند. به نظرم، در این زمینه، کشورهای اسلامی باید در حد کشورهای اتحادیه اروپا برای یکدیگر تسهیل قائل بشوند؛ اما اینکه مواضع مشترک در قبال کشورهای غیرمسلمان داشته باشند؛ به این معناست که اگر قرار باشد پیمانی به ضرر یک کشور اسلامی انعقاد شود، باید بقیه اظهار همدردی کنند.
- ادوارد سعید معتقد بود که آنچه از هویت مسلمانی بر «من» هست، فرآورده نگاه و شناخت غربی است. این نکته مهمی است به این معنا که مسلمانان هنوز در مقام «سوژه» شناسا و فاعل مختار در تاریخ معاصر مطرح نشدهاند. البته این به عوامل چندی بستگی دارد که در جای خود قابل طرح و بررسی است؛ اما اگر امروزه مسلمانان میخواهند نقشی سازنده در تاریخ معاصر داشته باشند، باید جایگاه «سوژه»ای خود را به دست آورند. به نظر شما این زمینه چگونه فراهم خواهد شد؟
اینکه زمینه – به قول شما - سوژه شدن مسلمانان هنوز فراهم نشده، تردیدی نداریم.
همانگونه که پیشتر عرض کردم، انتقاد مهمی که هم به علمای خودمان و هم به علمای دیگر کشورهای مسلمانان دارم، این است که مقتضیات زمان را در نظر نمیگیرند. اقتضای زمان معاصر، آگاهی و بیداری است.
زمانی، اگر حادثه و خبری در جایی رخ میداد، سالها طول میکشید تا جاهای دیگر از آن آگاه شوند یا اصلا ممکن بود، نشوند . در حالیکه هم اکنون اینطور نیست. امروزه برعکس گذشته، اگر قضیه کوچکی در نقطه کوچکی از دنیا رخ دهد، بلافاصله همه از آن مطلع میشوند.
اینطور نیست که چشممان را بر مسائل ببندیم. مرحوم آیتالله مطهری – که به نظر بنده از زمان خودش خیلی جلو بود – بر مسئله اسلام و مقتضیات زمان تأکید زیادی داشت. واقعا علمای جهان اسلام – چه دانشگاهیان و چه حوزویان– باید نسبت به شرایط موجود در جهان آگاهی داشته باشند.
برخی وقتها در اینترنت مقالاتی از مسلمانانی میخوانم که در محیطهای بسیار مرفه زندگی میکنند؛ اما واقعا دغدغه اسلام را دارند و حساسیت بالایی نسبت به مسائل پیرامونشان دارند. البته این حساسیت در سالهای اخیر به دلیل بدرفتاریهای غرب برانگیخته شده است. ما نباید ضدغرب عمل کنیم؛ بلکه باید منافع خودمان را حفظ کنیم. آنها هم مثل ما بشرند. اگر آنها رفتاری غیرانسانی با ما داشته باشند، نباید با آنها اینگونه رفتار کنیم؛ اما باید آگاه باشیم تا از حق خودمان دفاع کنیم.
خودآگاهی نیمی از این قضیه است. اگر خودآگاهی باشد، به فکر تقویت بنیانهای فکری و علمی خودمان هم خواهیم افتاد. متأسفانه در جهان اسلام نسبت به این خودآگاهی کمی بیتفاوتی وجود دارد. حتی بسیاری از افراد در جهان اسلام قادر به درک قدرت اسلام نیستند. اینکه در غرب این اندازه به اسلام و مسلمانان حساسیت نشان میدهند، دلیل واضحی دارد. آنها (غربیها) معتقدند یک میلیاردونیم مسلمان در سطح جهان، خطر بالقوهای برای آیندهشان محسوب میشوند. بنابراین، آنها حواسشان کاملا جمع است؛ اما ما چرا نباید حواسمان جمع باشد؟!
چرا وقتی که یک کشور اسلامی از حق خودش تخطی میکند، به نحوی فرهنگی در سایر نقاط جهان اسلام روشنگری نشود تا خودش احساس کند که بدکاری کرده و دیگران هم مرتکب آن نشوند؟
متاسفانه این هوشیاری در جهان اسلام در حد مبرم و ضروری نیست. مسلمانان فرقی بین خودی و غیر خودی قایل نمیشوند. مثلا در نظر نمیگیرند که اگر با این خودی این رفتار بشود، آیا «غیر» سوء استفاده میکند یا نه؟ بیشک، میتوان به خودی نقد وارد کرد یا حتی به آن پرید؛ اما همین میتواند به گونهای باشد که «غیر» سوء استفاده نکند.
- مرزمیان خودی و غیر خودی در جهان اسلام کدام است؟
اسلام است.
- باتوجه به آنکه در عصر جدید، از اسلام تلقیهای مختلفی، در جهان اسلام وجود داشته است از قبیل اسلام سیاسی، اسلام فرهنگی و... شما برچه نوع برداشتی از اسلام در انسجام مسلمانان تأکید دارید؟
من بر همه اینها تأکید دارم؛ اما فکر میکنم که در این میان فرهنگ رکن اساسی است. این فرهنگ است که مشخص خواهد کرد که چه نوع سیاستی باید تدوین شود و این فرهنگ است که حکم خواهد کرد چه موازین اقتصادیای تنظیم شود. به معنای دیگر؛ مواضع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی چه ضمنی و چه صریح، متأثر از جهان بینی بوده که بخش عمدهای از فرهنگ است. من شخصا اسلام را یک دین بسیار مترقی میدانم. اینطور نیست که اسلام در یک دسته احکام محدود فقهی و عبادی محدود شده باشد.
اسلام یک جهانبینی دارد و ادعا دارد که «اسلام برتری میجوید» اگر برتری میجوید و زمانه، زمانه علم و تکنولوژی است سعی کند که در علم تکنولوژی هم برتری پیدا کند. منتها اسلام علم و تکنولوژی را در راه تخریب بشر به کار نمیبرد آنگونه که غرب عمل میکند. اخیرا عدهای از علمای درجه اول غرب، اعلامیهای ضد سوء استفاده از علم توسط ابرقدرتها صادر کرده بودند. یک مجله علمی در انگلیس به آنها اعتراض کرده بود که شما به فیزیکتان بپردازید، چرا وارد این مقولهها میشوید؟ موضع اسلام اینطور نیست.
اگر اسلام ادعای جهانشمولی دارد، باید آن مؤلفههایی را که لازمه این امر است به دست آورد. از ایننظر، اسلام دین پویایی است. هنر علمای جهان اسلام این است که این مسائل را تبیین کنند. در واقع تبیین دقیق و درست همین مسائل است که راه را –به قول شما- برای سوژه شدن مسلمانان و واجد نقش فعال شدن آنها در جهان معاصر و در نهایت انسجام اسلامی هموار میکند.