در اين مسجد فردي را عهده دار پركردن آفتابهها كرده بودند. روزي شاه براي قضاي حاجت به دستشويي روانه شد. شاه از در وارد شد و آفتابهاي برداشت كه ناگهان بانگي برخاست كه «هي ! چه ميكني؟». گفت: «آفتابهاي برداشتهام...». بر شاه غريد كه اين آفتابه را زمين بگذار و آن ديگري را بردار. شاه علت را جويا شد و آفتابهچي گفت: «اگر همه كس اين علتها را بفهمند و يا هر كس بخواهد به دلخواه خود آفتابهاي بردارد، پس من اينجا چه كاره هستم؟» شايد خندهدار بهنظر برسد ولي در واقع اين آفتابهچي نمونهاي است تا متوجه شويم براي فرعونبودن نياز نيست حاكم مصر باشيم. فقط كافياست هر جا قدرت بهدست ميآوريم ظلم كنيم.
وقتي خداوند در قرآن كريم بر فرعون بهعنوان يك عبرت بزرگ تأكيد ميكند نبايد گمان كنيم كه فرعون تنها عبرت حاكماني است كه امور مملكتي را اداره ميكنند. همه ما ميتوانيم در فرمانروايي خود فرعون باشيم. از ويژگيهاي قيامت اين است كه هر كسي را با الگو و امامش فرا ميخوانند و احتمالا بايد بگوييم فرعون پيشاپيش فرعونيان است؛ ايبسا كه در آن زمان، پشت سر فرعون، كارمنداني را ببينيم كه در دنيا به هر بهانهاي در كار اربابرجوع و مردم بختبرگشته كه صدايشان به جايي نميرسيده خلل وارد كردهاند، يا معلميني كه بهجاي امتحان از شاگردان انتقام گرفتهاند، يا پدراني كه ناملايمتيهاي بيرون خانه را يكجا سر اهل منزل تخليه كردهاند و نفس اهل منزل را حبس كردهاند، يا رانندگاني كه مترصد رسيدن فرصتي براي دوبله گرفتن كرايه از مسافر در راهمانده بودهاند، كسي كه چارهاي جز تسليم ندارد، مأموراني كه با تهديد به وسيله قبض جريمه «حق چاي» از رانندگان ميستانند، جراحان زيرميزي بگير و... البته اين موارد جنبه تمثيلي دارد والا از كسبه و تعميركار گرفته تا مديراني كه براي خود به ناحق حقوق و مزاياي ظالمانه مقرر ميدارند، هيچ قشري را نميشود از اين قضيه مستثنا كرد.
آري، آنكه ظالم باشد در هر لباس و پيشهاي باشد فرعون است، فقط مصر به دستش نيفتاده كه اگر بيفتد راه فرعون را خواهد رفت، همانند آن آفتابهچي كه ذكرخيرش آورده شد. گرچه نام مسجد شاه تغيير كرد و آفتابه هم جايش را به شيلنگ داد ولي آفتابهچي هنوز در لباس و كسوتهاي مختلف خودنمايي ميكند. اگر خواستي با فرعون محشور نشوي بايد حواست به مصر خودت باشد.