ايرانيها خاطره خوبي از سلاحهاي شيميايي ندارند. هنوز هم بسياري از خانوادههاي ايراني با سرفههاي خشك و تنهاي رنجور جانبازان شيميايي روزها و شبهايشان را سپري ميكنند. سلاحهاي شيميايي از سلاحهاي غيرمتعارفي بود كه در جنگ تحميلي هشت ساله عليه كشورمان، دشمن بيشترين استفاده را از آنها كرد. استفاده از اين سلاحها در جنگ، خسارات جبرانناپذيري را به نيروهاي ما وارد كرد. استفاده غيرانساني از اين سلاحها، هم اثرات جبرانناپذيري در جبهههاي جنگ باقي گذاشت و هم بخش قابلتوجهي از امكانات پشت جبهه نيز براي درمان مصدومان اين سلاحها بهكار گرفته شد؛ سلاحهايي كه نه فقط روي جسم مصدومان بلكه بر روان آنها نيز اثرات مخرب و ماندگاري دارد. در طول جنگ هشت ساله و بهويژه بعد از آزادسازي خرمشهر، ارتش عراق مكررا از سلاحهاي شيميايي و ميكروبي استفاده كرد. همچنين در عمليات والفجر 8 با توجه به شكست سختي كه متحمل شده بود و اهميت استراتژيك مناطقي كه از دست داده بود، در حجم گستردهاي از اين سلاحها استفاده كرد. وسعت مناطق آلوده شده، تنوع عوامل بهكار رفته و تداوم استفاده از اين سلاحها، طي اين عمليات در طول جنگ بيسابقه بود. ما هيچ وقت جنايات حادثه سردشت و حلبچه و قرباني شدن صدها زن و كودك را از ياد نميبريم. با گذشت سالها از آن جنايات، سال گذشته يك پزشك ايراني، برنده جايزه جهاني سازمان منع گسترش سلاحهاي شيميايي شد. پروفسور «مهدي بلالي مود» بهطور مشترك با دكتـر «آلسترهي» از كشور انـگليس دومين جايزه جهاني سالانه سازمان منع گسترش سلاحهاي شيميايي را دريافت كردند. حرفها و خاطرات پدر علم سمشناسي ايران و برنده اين جايزه جهاني، تلخ اما شنيدني است.
- چرا سازمان منع گسترش سلاحهاي شيميايي شما را مستحق دريافت جايزه جهاني مبارزه با سلاحهاي شيميايي دانست؟
فكر ميكنم سازمان بهدليل خدمات درماني و انتشار كتابها و مقالههاي بينالمللي درباره گازهاي شيميايي جنگي و همكاريهايي كه تاكنون در راستاي درمان بيماران شيميايي داشتهام، مرا مستحق گرفتن اين جايزه دانست. البته در يك دهه اخير دامنه همكاريهاي من با سازمان منع گسترش سلاحهاي شيميايي وسيعتر شد. شوراي علمي مشورتي سازمان و نشستهاي مربوط به عوامل شيميايي جنگي را اداره ميكردم. اين جايزه، مشابه جايزه نوبل است و مرجعي كه قبلا برگزيده جايزه شده است، ميتواند جايزهاي جهاني داشته باشد. اين جايزه براي سال دوم هست كه برقرار شده و منشأ آن به جايزه نوبل برميگردد چون جايزه صلح نوبل 2013به سازمان منع گسترش سلاحهاي شيميايي تعلق گرفت.
- گويا كتابي هم در اينباره نوشتهايد كه در آن اجلاس رونمايي شد؟
بله، كتابي را براي سازمان منع گسترش سلاحهاي شيميايي نوشتيم كه راهنماي درمان مجروحان شيميايي است. اين كتاب 7نويسنده دارد كه بنده بهعنوان رئيس هيأت مؤلفان هستم و نويسندگاني از كشورهاي آمريكا، انگليس، آلمان، بلژيك، استراليا در نوشتن اين كتاب مشاركت داشتند.
- بخشي از جايزهتان را هم به جانبازان شيميايي تقديم كردهايد، در اينباره توضيح ميدهيد؟
بله، بخشي از اين جايزه را براي تهيه داروهاي كمياب جانبازان شيميايي اختصاص دادم. 45هزار يورو از اين جايزه سهم من بود كه بخشي از آن را به خريد داروهاي جانبازان شيميايي اختصاص دادم. جانبازان شيميايي به برخي داروها شديدا نياز دارند ازجمله اسپري «سرتايد» كه گران است البته بنياد جانبازان براي جانبازان 70درصد به بالا اين اسپري را تهيه مي كند اما بقيه براي تهيه آن مشكل داشتند. تغذيه جانبازان شيميايي بسيارمهم است و بايد تغذيه مناسب و از مواد داراي پروتئين داشته باشند اما برخي جانبازان دچار مشكلات معيشتي و درمان مسموميت با گاز هاي جنگي هستند به همين دليل از مسئولان تقاضا دارم كه به وضعيت اين جانبازان بيش از پيش رسيدگي شود. اين جانبازان بسياري مظلوم هستند. شايد به ظاهر سالم باشند اما از درون، ريه و ديگر بخش هاي داخلي آنان آسيبديده است و ما با زحمت و داروهاي پزشكي مي توانيم آنها را سرپا نگهداريم.
- در حال حاضر چند جانباز شيميايي در كشور داريم؟
بيش از 100هزار نفر قرباني مسموميت با گاز هاي شيميايي شدهاند كه هماكنون 50هزار نفر بهدليل عوارض گازهاي خردل تحت درمان هستند و از اين موضوع رنج مي برند. ايران، در واقع يكي از بنيانگذاران سازمان منع گسترش سلاح هاي شيميايي است.
- مطالعات شما چه كمكي به مجروحان شيميايي كرده و چه خدماتي به جانبازان شيميايي كشورمان داشتهايد؟
من از آغاز بمبارانهاي شيميايي در ايران حضور داشتم. با عشق خدمت به مردم و وطنم و بهويژه كمك به جانبازان شيميايي به كشورم برگشتم. در زمان بمبارانهاي شيميايي، بيشترين غافلگيري ما بهخاطر كمبود و نبود امكانات بود. در ارديبهشت 1362نخستين سمينار بينالمللي پزشكي در هتل استقلال تهران برگزار شد كه رئيسجمهور وقت، آيتالله خامنهاي در سخنراني افتتاحيه نسبت بهاحتمال حملات شيميايي و بيولوژيكي هشدار دادند كه در اين زمينه شما بايد از لحاظ پزشكي اقدام كنيد و گروهي را تشكيل دهيد. آنموقع يكي دو مورد مشكوك به شيميايي وجود داشت.
- يعني اين پيشبيني براي حملات شيميايي شده بود؟
تقريبا، مثلا من با آمادگي كامل، فرمهاي ثبت نشانههاي باليني و فراباليني را براي جانبازان شيميايي تهيه كرده بودم. وقتي بمباران شيميايي ميشد، 300-200تا مجروح شيميايي را با چند تا هواپيما ميآوردند فرودگاه مشهد و پياده ميكردند و ما در آن زمان كه هنوز دانشگاه علوم پزشكي از دانشگاه فردوسي جدا نشده بود. در دفتر معاون امور پزشكي دانشگاه، ستاد درمان مجروحين شيميايي را تشكيل داده بوديم و راهنماي درماني براي همكاران مينوشتيم تا به مجروحان رسيدگي كنند. در آن زمان تمام بخشهاي بيمارستان امام رضا(ع) و قائم مشهد، شده بود، بخش مسمومين. همكار و دوست تحصيلكرده من آقاي دكتر محمدحسن خزائي كه فوق تخصص غدد و رئيس بخش داخلي بيمارستان بود ميگفت ما با چنين تخصصي از آمريكا برگشتيم و اينجا داري ما را سمشناس باليني ميكني! چرا؟ براي اينكه ديگر بيمار غدد و داخلي در بيمارستان نميخوابيد، تمام بخشها پر بود از مجروحان شيميايي.
- تمام مجروحان شيميايي را به مشهد ميآوردند؟
بله، در آن زمان تنها سمشناس پزشكي كشور من بودم. براي همين احساس گناه و وظيفه كردم و به كشور برگشتم. آن زمان سمشناس پزشكي ديگري در كشور نبود. اگر هم برگشتم مشهد به اين خاطر بود كه بخش مسمومين مشهد و آزمايشگاه آن را فعال كنم.
- مگر آن زمان كجا بوديد؟
من تيرماه سال 57با بورس وزارت علوم به اسكاتلند رفته بودم تا دكتري تخصصي بگيرم. بهمنماه همان سال كه انقلاب شد، بورس ما قطع شد و با هزينه شخصي ادامه تحصيل دادم. دوره سه ساله دكتري تخصصي را در كمتر از دوسال و نيم به پايان رساندم. وقتي phd را گرفتم جنگ آغاز شده بود. مرا آنجا نگه داشتند و استاديار دانشكده پزشكي دانشگاه ادينبرو شدم. قصد برگشت نداشتم چون بورس و حقوقم قطع شده بود. ولي وقتي بمباران شيميايي شروع شد احساس وظيفه كردم و برگشتم. آن زمان شبانهروزي كار ميكردم. علاوه بر درمان بيماران، پزشكان و پرستاران را هم بايد آموزش ميدادم و راهنمايي ميكردم. پزشك ارتشي ما از جبهه زنگ ميزد كه چكار كنم و من راهنمايي ميكردم. گاهي در شبانهروز 2ساعت هم نميخوابيدم. مرحوم پدرم ميگفت بابا تو خودت هم شيميايي شدي! چشمهات قرمز شده و هميشه سرفه ميكني، خودت هم به اين بيماري دچار شدي. ميگفتم پدرجان! اينها مربوط به خستگي كار است. همه كادر پزشكي مراقب بودند كه به عوارض شيميايي مبتلا نشوند. ما با عشق كار ميكرديم. چون با عشق كار ميكرديم ضمن كار درماني، كار پژوهشي هم انجام ميداديم. كلاسهاي آموزشي برگزار ميكردم، استاد پروازي به تهران، شيراز، كرمان و اصفهان بودم كه در مورد درمان بيماران شيميايي، به آنها آموزش ميدادم. از آن به بعد مجروحان شيميايي را به شهرهاي ديگر هم ميبردند چون آمادگي پذيرش آنها را داشتند. همزمان با كار درماني، كار آموزشي و پژوهشي درباره عوامل شيميايي را انجام ميدادم. نخستين كنگره جهاني عوامل شيميايي و بيولوژيكي جنگي را پروفسور هندريكس در بلژيك در جولاي 1984برگزار كرد و در آنجا دعوت شدم كه رئيس جلسه بودم. در آن زمان گروهي از پزشكان ايراني از سوي بنياد شهيد وقت به اين كنگره آمده بودند. از همان زمان مسير تحقيقاتي ما آغاز شد و ادامه پيدا كرد.
- اكنون در حوزه تحقيقات بيولوژيكي چه جايگاهي در دنيا داريم؟
اكنون در حوزه درمان مجروحان شيميايي و بيماريهاي بيولوژيكي، حرف اول را در دنيا ميزنيم؛ چون بهصورت گروهي از تخصصهاي مختلف، كار تحقيقاتي انجام دادهايم و اين تحقيقات مورد قبول مجامع بينالمللي بوده و هست. هربار بنا بوده درباره مجروحان شيميايي و سموم مرتبط به آن بحث شود، از ما دعوت به همكاري علمي ميكردند. كارهاي پژوهشي محققان داخلي، كمك زيادي به درمان بهتر جانبازان شيميايي كرده است هم در راستاي كمك به سبك زندگي سالم آنها، هم كمك به درمان بهتر آنها و هم پيشگيري از ابتلا به سرطان. جانبازان شيميايي، براي من عزيزاني همچون برادر و فرزندانم هستند. ارتباط عاطفي عجيبي با اين جانبازان دارم.
- آن روزها، روزهاي خوبي نبود، دردناكترين خاطره از آن دوران را بهخاطر داريد؟
شبي به من زنگ زدند كه يك هواپيما مجروح آمده و بيمارستانها، پر بود و جا نداشتند. مانده بوديم كه با 100مجروح شيميايي جديد چه كنيم، كجا ببريمشان و چطور درمانشان كنيم. ضمن اينكه اين مجروحان آلوده بودند. ما در ابتداي بخش داخلي، حمام سيار و موقت درست كرده بوديم تا وقتي مجروحان ميآيند در آنجا شستوشو شوند و لباسشان عوض شود. لباسهاي آلوده، سوزانده ميشد. همين ماجرا باعث شد معاونت جنگ به دانشگاه اضافه شود. شرايط بسيار سختي بود. وقتي عكسهاي آن زمان را ميبينم اشكهايم جاري ميشود. دردناكترين خاطرهام اين بود، سربازي را آوردند كه لباسي نداشت و تمام بدنش پر از تاول شده بود. پشتش از گردن تا روي زانو، تاولهاي ريز و درشت و قرمز زده بود، نميتوانست به پشت بخوابد و مجبور بود كه دمر بخوابد. ضمن اينكه از روي سينه و شكماش هم تاول زده بود اما كمتر. عكساش را گرفتم و هروقت آن را ميبينم، اشك ميريزم. خيلي برايش زحمت كشيديم اما بعد از 2هفته شهيد شد. سرباز ديگري بود كه سوختگي شيميايي شديدتري داشت اما زنده ماند.
- ديدن اين صحنههاي دردناك چقدر ذهنتان را درگير ميكرد؟
بيتأثير نبود اما هميشه سعي كردم كارم را درست و دقيق انجام بدهم و خيلي احساسي برخورد نكنم؛ چون مريضي كه به او وابسته هستم را اگر نتوانم نجاتش دهم و فوت شود، باعث افسردگي من ميشود و نميتوانم به بيماران ديگر خدمت كنم. گاهي برخي بيماراني كه خيلي براي مداوايشان تلاش كردم و حتي ارتباط عاطفي با آنها داشتم از دست دادم اما سعي كردم كه روي فكر و كارم اثر نگذارد تا بتوانم در مسير علم خدمت كنم. سعي كردهام ظرفيت رواني خودم را بالا ببرم تا بتوانم كار را انجام دهم.
- روزهاي سختي را پشت سرگذاشتيد؟
روزها نه! ما سالهاي سختي را پشت سر گذاشتيم؛ 7سال بسيار دشوار. از سال 1362تا 1369بهويژه سال 1367كه مربوط به حملات شيميايي سردشت و حلبچه بود. خوشبختانه يا متأسفانه من در ماجراي سردشت و حلبچه نبودم و مجروحان حلبچه در همان منطقه درمان شدند چون تعداد پزشكان و پرستاران آموزش ديده زيادشده بودند.
- آقاي دكتر و خاطراتش با جانبازان شيميايي
من بيماراني داشتم كه اهل شيراز، كرمان، ساري و بابل بودند و هنوز با من ارتباط دارند. يكي از آن مجروحين شيميايي، مهندس مخابرات بود. نخستين موبايلي كه وارد مشهد شد را براي من آورد. شماره رندي است كه اكثر جانبازان شيميايي كشور آن را حفظ كردهاند. يكي از آشنايان به من ميگفت اين شماره رندي است، آن را 7ميليون تومان ميخرم. به او گفتم اين شماره را عزيزي به من داده است و آن را 7ميليارد تومان هم نميفروشم. اين شماره متعلق به تمام جانبازان شيميايي است. عشق من خدمت به جانبازان شيميايي است. در طول هفته هم روزهاي زوج به مطبم ميروم؛ فقط براي رسيدگي به امورات جانبازان شيميايي. از خدماتي هم كه انجام داده ام يك خاطره شيريني دارم از وصلت يك جوان بسيجي كه جانباز شيميايي بود با دختر يك درجهدار ارتش كه او هم شيميايي شد. آقاي مهري و آقاي كاظمنژاد، هر دو جانباز شيميايي 70درصد هستند. آقاي كاظمنژاد كه جواني بسيجي بود عاشق دختر آقاي مهري كه درجهدار ارتش بود، شده بود. وقتي خواستگاري كرده بود، پدر دختر مخالفت كرد. من متوجه علاقه دختر و پسر به هم شده بودم و پا درمياني كردم كه اين دوتا به هم رسيدند. جانبازان شيميايي زيادي از شهرهاي مختلف همچون زاهدان، بابل، ساري، گلستان و غيره گاهي به من سر ميزنند و هيچ وقت دست خالي نميآيند و براي ابراز محبتشان، سوغاتي آن منطقه را ميآورند. من از ته دل جانبازان شيميايي را دوست دارم چون بهخاطر آنها برگشتم. خوشحالم چون آنها باعث شدند كه به وطنم برگردم و به كشورم خدمت كنم. اگر جانبازان شيميايي نبودند شايد هيچ وقت به ايران برنميگشتم. برخي همكارانم كه رفتند گاهي به من ايراد ميگرفتند كه تو اشتباه كردي برگشتي درحاليكه من به هموطنانم خدمت كردم و در سطح بينالمللي هم كار كردم. يك عامل برگشت من به ايران، همسرم بود كه ميگفت چطور ما آخر هفتهها برويم تفريح درحاليكه مردم كشورمان در آتش جنگ دارند ميسوزند.
- ... تا پاك كردن اثرات يك درد از جان و تن
از زمان دانشجويي دستش توي جيب خودش بود. وقتي دانشجوي پزشكي بود شيمي هم تدريس ميكرد. علاقه زيادي به تدريس داشت از كلاس پنجم دبيرستان، شيمي، فيزيك و رياضي را درس ميداد. دكتر بلالي داستان اين ماجرا را اينطور تعريف ميكند: «يك روز مدير مدرسه مرا به دفترش خواند. يك استوار ارتش آنجا بود و بايد به او آموزش ميدادم. چون حقالتدريس دبيرهاي آنجا بالا بود از من خواسته بود كه با دستمزد پايينتر به او آموزش بدهم. حقالتدريس من ساعتي 5تومان بود. اين مربوط به سال 1337ميشود، زماني كه سكه طلا 35تومان بود و با 7جلسه حقالتدريس ميتوانستم يك سكه طلا بخرم. آن زمان با همين حقالتدريس براي خودم كت و شلوار و كفش نو خريدم.» چند دهه بعد دختر و پسرش، نيم قرن تدريس پروفسور را جشن گرفتند. او 57سال سابقه تدريس دارد و كارش را از تدريس خصوصي شيمي آغاز كرد. وقتي دانشجوي پزشكي بود و شيمي را تدريس ميكرد اين فكر توي سرش تاب ميخورد كه شيمي چه نفعي براي زندگي ما دارد و چه ارتباطي با رشته پزشكي؟! از سال دوم پزشكي، هر روز در كتابخانههاي علوم و داروسازي دانشگاه تهران، سرگرم مقالهنويسي بود. تصميم گرفت تا يكسال هر شب از ساعت 11تا يك بعد از نيمه شب، كتابي در مورد كاربرد شيمي در زندگي بنويسد؛ كتابي كه يكسال قبل از گرفتن دوره ليسانس آن را منتشر كرد. عنوان كتاب اين بود؛ «شيمي و زندگي نوين» كه كاربرد شيمي در زندگي مدرن آن زمان را تشريح ميكرد؛ اينكه چطور ميتوان اثر يك لكه را از روي لباس پاك كرد و حالا آخرين كتابش درباره اثرات مسموميت با گازهاي جنگي اعصاب است كه انتشارات بينالمللي اشپرينگر چاپ كرده است؛ كتابي درباره اينكه چطور ميتوان اثرات يك درد را از روي جان و تن پاك كرد.