تاریخ انتشار: ۲۸ تیر ۱۳۹۵ - ۰۶:۳۸

همشهری دو - علی سیف‌اللهی: اولین عملیات شناسایی ما ۵ ساعت و ۴۰دقیقه طول کشید؛ از ۱۰صبح تا۳:۴۰دقیقه بعدازظهر.

 اما هيچ ناهاري نخورديم و همه آن ساعت‌ها گرسنه بوديم. چرا؟ چون من با يك فهرست بلندبالا از «سؤال‌هاي ازدواجي» طرف شدم؛ با 41 سؤال مكتوب درباره ازدواج كه البته فقط به نصفي از آنها رسيديم! سركار همسر ترجيح داد در نخستين جلسه نفسگير شناسايي، به جاي دوستان دوره‌ديده و ابزارهاي شناسايي پيشرفته و مانورهايي با حضور واسطه‌ها، خودش به دل پايگاه رقيب بزند و اطلاعات را از رادار خودم دريافت كند. سؤال‌ها تركيبي بودند از پرسش‌ها و دغدغه‌هاي شخصي همسر و سؤال‌هايي كه مشاورها براي عمليات همسرگزيني تجويز مي‌كنند؛ «دليل‌تان براي تصميم به ازدواج چيست؟

درخواست خانواده يا نياز شخصي؟»، «آيا در تصميم‌گيري‌ها اهل مشورت هستيد؟»، «تكليف مديريت خانه چه مي‌شود؟»، «آيا همسرتان براي هر كاري بايد از شما اجازه بگيرد؟»، «تعريف‌تان از حجاب چيست؟ چادر؟ مانتوي پوشيده؟ چادر ملي؟»، «بهترين فيلم‌هايي كه تا به حال ديده‌ايد، كدامند؟» و 35سؤال ديگر! من هم جواب دادم كه نياز شخصي بوده چون فكر كردم ديگر عقل و پولم نسبتا مي‌رسد، اهل مشورت هستم كم و بيش، مديريت خانه دو نفره است و فيلم‌هاي ابراهيم حاتمي‌كيا را مي‌پسندم و 20جواب ديگر!

يك سال و3ماه از آن روزها گذشته است. عقد كرده‌ايم و زن و شوهر شده‌ايم و درباره اكثر آن سؤال و جواب‌ها توافق كرده‌‌ايم. آيا يك مذاكره «برد- برد» را پيش برديم؟ بله. چطوري؟ با شفاف كردن جزئيات بندهاي مذاكره‌اي كه قول داديم به آنها پايبند بمانيم؛ با گفتن تصوري كه درباره زندگي، درباره حجاب، درباره مسئوليت‌پذيري و درباره سينما، ادبيات، خرج خانه، قسط، خانواده‌‌ها، رؤياها، خستگي‌ها، آرزوها و رنج‌ها و هزار چيز ريز و درشت ديگر داريم. حرف زدن درباره اينها خيلي بيشتر از 5‌ساعت و 40دقيقه طول كشيد؛ چيزي به اندازه يك سال و 3 ماه.

سخت بود. بايد از خودمان، از بعضي چيزهاي دوست‌داشتني مي‌گذشتيم تا مي‌رسيديم به اين نقطه. كمي او جلو آمد، كمي من. رسيديم به وسط. سعي كرديم «سليقه»هايمان سر جاي خودشان باشند اما توافق كرديم تا حد زيادي درباره «اصول»- به قول مسعودخان فراستي- مماس شويم. اصلا اگر قرار بود درباره اصول اوليه موضوعات مشترك، نظرات‌مان نزديك به هم نباشد، چرا بايد همديگر را انتخاب مي‌كرديم؟ اسم كليشه‌اي‌ و تلويزيوني‌اش «تفاهم» است اما انگار هر چقدر هم دستمالي شده‌ باشد، باز هم در واقعيت جواب مي‌دهد. هنوز مي‌شود يكي سينماي حاتمي‌كيا را دوست داشته باشد و يكي فيلم‌هاي بهرام توكلي را بپسندد اما از سينما لذت ببرند. هنوز مي‌توان درباره خرج خانه و اولويت داشتن يا نداشتن تعويض در حمام و دستشويي اختلاف نظر داشت اما با يك گفت‌وگوي ساده و منطقي به فهم و نتيجه مشترك رسيد. يك سال و 3‌ماه پيش آن 41سؤال، خيلي زيادي به‌نظر مي‌آمد اما كم و بيش اشتباه مي‌كردم. سنگ‌ها را بايد همان اول جنگ و در همان عمليات‌هاي ابتدايي واكند؛ حتي اگر لازم باشد قرارهاي 5 ساعته‌ را تمديد كرد؛ حتي اگر روزها پاي هيچ ناهاري در ميان نباشد!