مردم دور او جمع شدند تا او را به هوش آورند. هر اندازه كه عطر و گلاب مقابل بيني او گرفتند كارگشا نبود تا اينكه برادرش مطلع شد و مقداري از فضولات حيواني را مقابل بيني او قرار داد و دباغ را بههوش آورد.
اين داستان شايد در خيلي از امور زندگي ما جاري و ساري است. بسياري از ما آنقدر از ارزشهاي اصيل انساني فاصله گرفتهايم و آنقدر ارزشهاي كاذب را جايگزين آن كردهايم كه شامه ما نسبت به همان ارزشهاي دروغين واكنش مثبت نشان ميدهد و طبيعتا نسبت به ارزشهاي والاي انساني واكنشي منفي خواهد داشت.
براي مثال ممكن است عدهاي- كه البته عده كم و طيف خاصي هم نيستند- عادت به تماشاي فيلمها و سريالهاي هاليوودي داشته باشند و خود را ايمن از مفاسد اجتماعي و اخلاقي بدانند! البته اين ايمن ماندن امري تقريبا محال است چرا كه زمينههاي سبك زندگي و افكار انسانها درباره زندگي، از همين امور در ذهن آدمي رسوخ ميكند. ذهنيت اين افراد درباره لوازم ضروري زندگي، لوازم آشپزخانه، چيدمان منزل، نوع پوشش يا ارزشهايي مثل قناعت، ايثار، حُسن ظن، تعهدهاي اعضاي خانواده نسبت به يكديگر و هزاران مسئله جزئيتر و كليتر، بهتدريج از محصولات هاليوودي شكل ميگيرد.
مسئله اصلا پيچيده نيست. فقط كمي تفكر وتامل نياز است. آيا ميتوان از اين درخت كه در ذهن خود پروراندهايم ميوهاي برداشت كنيم بهنام«زندگي مومنانه»؟
بنابراين بهتر است قبل از آنكه شامههايمان با بوي ارزشهاي واقعي بيگانه شود به فكر درمان باشيم زيرا خداوند در قرآنكريم از 2دسته سخن گفته است؛گروهي كه ياد خدا قلبهايشان را به تپش واميدارد و گروهي كه ياد خدا آنان را مشمئز و ناراحت ميكند. حال با همين چيزهاي جزئي همچون تماشاي فيلم، ميتوانيم خود را ميان يكي از اين دو گروه بگنجانيم. فقط كافي است به دور و بر زندگيمان بيشتر توجه كنيم.
نظر شما