با شادي بسيار از تصميم مهمي كه گرفته بوديم، رفتيم از نانوايي بربري سر كوچه مقداري خمير خريديم، بعد رفتيم از مغازه پروتئيني نزديك خانه، وسايل پيتزا را تهيه كرديم و قرار گذاشتيم ساعت 8:5 شب ضمن برگزاري مراسم پيتزاخوران جلسه اول طرح خانهدار شدن را به بحث بگذاريم.
وقتي ساعت 8:5 شد، ميز شام را خيلي شيك و مجلسي چيديم و وقتي دو طرف ميز نشستيم، شروع كرديم به بحث و تبادل نظر درباره خريد خانه. مهمترين بحث اين بود كه اول همه پولهامان را بگذاريم روي هم و ببينيم چقدر پول داريم و بعد متناسب با پولمان دنبال محلهاي بگرديم كه قيمت خانه در آنجا در حد توانمان باشد يا نه، برويم سراغ راه دوم. راه دوم اين بود كه اول مناطقي را كه دوست داريم در آنجا زندگي كنيم، معرفي كنيم و بعد ببينيم در اين مناطق قيمت خانه چقدر است و منابع مالي را تأمين كنيم.
راستش اول هم راهحل دوم را انتخاب كرديم. گفتيم هيچ محدوديتي نداشته باشيم. انتخاب كرديم و وقتي فهرستمان را تكميل كرديم، سعي كرديم از اينترنت قيمت خانههاي آن مناطق منتخب را استخراج كنيم. خانههايي كه ما پسنديده بوديم اقلا 500 ميليون تومان قيمت داشت.
بعد گفتيم ببينيم چقدر پول داريم. آيدا با خنده گفت: «من ادامه جلسه را به شما ميسپرم». يك تكه از پيتزا را برداشتم، آيدا يك ليوان دوغ برايم ريخت و من با خنده گفتم: «چون خونه اولي هستيم، اگه يه مقدار پول بتونيم جور كنيم و بذاريم بانك، بعد يك سال ميتونيم 80ميليون وام بگيريم. البته شما به اين مبلغ يكصدميليون ديگه وام مسكن هم اضافه كن». بعد گازي به پيتزا زدم و يك مقدار دوغ نوشيدم و بعد خودكار را روي كاغذ گذاشتم و گفتم: «بله. اينطوريا». كمي فكر كردم و بعد گفتم: «ميخواي بريم سراغ شيوه اول خريد خانه؟» آيدا با لبخندي كه نشان خوشحالي بود، گفت: «بسيار موافقم». خلاصه سرتان را به درد نياورم. راهحل اول هم به جواب نرسيد. بعد همانطور كه با خوشحالي پيتزا ميخورديم، آيدا گفت: «قرارداد اين خونه كي تموم ميشه؟» من هم با خوشحالي گفتم: «دوماه بعد». بعد آيدا با خنده گفت: «پس فردا شب يه نون و پنير بخوريم و ببينيم بايد با صاحبخونه كنار بيايم يا بريم دنبال خونه جديد». من هم با خنده با جلسه فرداشب موافقت كردم.