معمولا بيدار ميماندم و چشم ميدواندم و كاميونها را رصد ميكردم؛ كاميونهايي كه پشت هر كدامشان چيزي نوشته بود و من بهخاطر خواندن و بهخاطر سپردن اين نوشتهها خاطرخواهشان شده بودم. از قديم تا همين حالا، كاميونها و ساير ماشينهاي سنگين باري پر بوده و هستند از نوشتههاي خطاطي شده جور و واجوري كه با خواندنشان ميشود تا حدودي از دنياي نويسندهشان يعني راننده ماشين با خبر شد. خيلي از اين جملات متناسب با همين سليقه راننده شعر و ضربالمثل هستند و بعضيهايشان جملات قصار خود ساخته و بعضي ديگر حديث نفس راننده. تازه كلي از اين جملات هم جملات نغز و طنزي هستند كه گاهي توي خستگي رانندگي وسط بيايان، لبخندي بر لب رانندههاي ديگر مينشانند.
كاميون در روزگار پيش از اينترنت، رسانهاي بود براي بيان حديث نفس و به اشتراك گذاشتن نظرات ادبي و فلسفي و اجتماعي رانندهاش. در كنار اين رسانه غولپيكر، رسانههاي كوچكتري هم در شهرها با همين كاركرد آغاز بهكار كردند. تيشرتها و لباسهاي عموما مردانهاي كه كلي نوشته رويشان داشتند و پوشندهشان در حكم تابلوي سيار، به تبليغ و اعلان محتواي آنها ميپرداخت. باز صدرحمت به نوشتههاي پشتكاميوني كه لااقل معنا و مفهومي داشتند. بسياري از نوشتههاي روي تيشرتهاي توي خيابان پر است از جملاتي كه يا در بهترين حالت بيمعني و چرت هستند و يا پر هستند از الفاظ ركيك و خلاف شأن عمومي و حتي فحش و فضيحت به خود صاحب لباس.
حالا در شرايطي كه هنوز رسانههاي قبلي دارند با قوت بهكار خود ادامه ميدهند و در دورهاي كه شايد بهخاطر قدرت و نفوذ اينترنت، به رسانههاي خياباني كمتر از قبل نياز باشد پاي يك رسانه خياباني ديگر هم به جمع اينها بازشده؛ مانتو؛ بله مانتوهاي پشتنويسي شده. حالا دختران شهر ما ميتوانند يك رسانه بخرند كه از قضا پوشيدني است. رسانهاي كه كاركردش با قبليها كمي متفاوتتر است و بيشتر به معرفي صاحبش ميپردازد تا حرفهاي ديگر. معروفترين اين مانتوها، مانتوي ملكه يا كوئين است؛ مانتوهايي كه به زبان انگليسي رويشان نوشته شده: آسودهباش، من يك ملكهام. دخترهاي سرزمين من اين روزها با 15هزار تومان ملكه ميشوند و با اطلاعرساني اين عنوان جديد خيال بقيه را هم آسوده ميكنند.
اگر كاميونهايي كه همه «سالارجاده»اند دارند به ديگران هشدار ميدهند كه «دنبالم نيا اسير ميشي»، ملكهها هم دارند توي شهر ميچرخند و خيال بقيه را راحت ميكنند كه بله، من هم ملكه هستم. من البته كاري با انتخاب اين لباس توسط بعضي از خانمها ندارم. انتخاب پوشش در جامعه ما تا جايي كه خلاف عفت عمومي نباشد اختياري است و به كسي ربطي ندارد، چيزي كه ذهن من را مشغول كرده اين است كه اين همه ملكه تا قبل از مد شدن و پوشيدن اين مانتوها كجا بودند و چرا ما تا چندماه قبل، كمبود ملكه در كوچه و خيابانهايمان را احساس نميكرديم؟!
زندگي بياينهمه ملكه لابد چيزي كم داشت. خدا را شكر كه طراحان غربي لباسهاي زنان ايراني به دادمان رسيدند. حالا بعد از اين بايد منتظر باشيم و ببينيم كه اين رفقاي نگران ما چه خواب جديدي برايمان ديدهاند و ديگر ميخواهند كجا را برايمان پشتنويسي كنند و چه عناوين ديگري به ما بدهند! خدا به دادمان برسد.
نظر شما