اشكال كار كجاست؟ اشكال در اين است كه مفاهيم ذهني ما از زندگي، دچار اشكال است. عيب مسئله در اينجاست كه ما بهجاي مفهوم «خوب زندگيكردن» بهدنبال مفهوم «زندگي خوب داشتن» رفتهايم. فرق اين دو كجاست؟ با كمي دقت ميتوان تفاوت را پيدا كرد. «زندگي خوب داشتن» عناصر متعددي ميطلبد كه اگر هر يك از آنها نباشد زندگي با نارضايتي همراه خواهد شد. اما «خوب زندگيكردن» فقط به يك عنصر احتياج دارد. از لوازم «زندگي خوب داشتن» اين است كه تو تمام امكانات لازم را داشته باشي. حتي نداشتن يك خانه خوب يا يك شغل خوب و يا ماشين مناسب ميتواند زندگيات را به هم بزند. فقط امكانات هم نيست بلكه علاوه بر آنها، داشتن همسر خوب و فرزند خوب و خانواده و فاميل و حتي دوستان در زندگي خوب داشتن تو نقش دارند. بايد همراه و همفكرت باشند؛ چرا كه بسيار ديدهايم گاهي همراه نبودن مثلا يكي از فرزندان يا اعضاي خانواده يا يكي از وابستگان، كل زندگي را تحتتأثير قرار داده و آن را به چالش كشانده. تازه علاوه بر اينها جامعه هم بايد خوب باشد تا زندگي تو خوب باشد والا در جامعه بد، زندگي سخت ميشود.
گاهي يك راننده بد با بد رانندگيكردنش باعث ميشود تويي كه همهچيزت درست است، با يك خطاي او تمام عمر روي ويلچر قرار بگيري و زندگيات سياه شود. بله همه و همه بايد خوب باشند و وظايفشان را درست انجام بدهند تا تو زندگي خوبي داشته باشي. و بيشك چنين نخواهد شد؛ بهخاطر همين هم هست كه هيچكس در عالم زندگي خوبي ندارد؛ حتي آنها كه ما گمان ميكنيم زندگي خوبي دارند. پس بايد چه كرد؟ دين براي ما راهكار گذاشته است و آن اين است كه به جاي اينكه دنبال زندگي خوب برويم، راه خوب زندگي كردن را ياد بگيريم. دين به ما ميگويد در خوب زندگيكردن لازم نيست همهچيز خوب باشد يا كامل باشد بلكه اگر هيچچيزي هم خوب نباشد اما يك چيز خوب باشد تو ميتواني خوب زندگي كني و آن هم خود تو هستي.
خوب باش تا خوب زندگي كني.